سرزمین جوان آمریکاتصوری رایج نسبت به آمریکا وجود دارد که آن را "سرزمینی جوان" همراه با "آیندهای مترقی" در پیشروی آن معرفی میکند. لیکن به این دلیل نواقص پیدای آمریکا با عبارات "عیوب جوانی" و "علائم رشدی" توجیه میشود. پیداست که افسانه "توسعه" نقش بزرگی را در این قضاوت بازی میکند. با استناد به این تصور که هر چیز نوپایی "خیر" است، آمریکا را این امتیاز ویژه شامل شده تا در کنار ملل متمدن به همزیستی بپردازد. در جنگ جهانی اول ایالات متحده به شکلی تمام عیار در نقش "جهان متمدن" ظاهر شد. این "توسعه یافتهترین" ملت نه تنها این حق را دارا بود بلکه در حیطه وظایف خود میدانست تا در سرنوشت سایر ملل مداخله کند.
سازوکار تاریخ، معهذا، ادواری است و نه فرگشتی. این ساز و کار به دور از این تصور است که تمدنهای متاخر ضرورتا بر تمدنهای پیشین دارای "برتری" میباشند. این[برتری]، در واقع و بلعکس، ممکن است کهنسالی و زیرسویی را شامل شود. در میان مترقیترین ادوار تاریخ و بدویترین آن وجود همانندی شرط لازم است. به شکلی که آمریکا آخرین مرحله از تاریخ اروپای مدرن است. رنه گنون ایالات متحده را "غرب دور" نامید، که در معنای تحتالفظی آن ایالات متحده نماینده مردود و کهنترین وجهات تمدن غرب میباشد. آنچه که در اروپا به شکل پیشپا افتادهای وجود دارد در ایالات متحده بزرگنمایی شده و هدفمند میشود، که به موجب آن علائم مرضی از هم پاشی و زوال فرهنگ و انسانیت را آشکار میسازد. ذهنیت آمریکایی تنها به مثابه "انحطاط" باید درک شود؛ این ذهن خود را ضعیف بنیه در مقابل منافع عالی بشر و در یکسویی با نافهمی شعور انسانی قرار میدهد. ذهنیت آمریکایی چشماندازهای محدودی دارد، و خود را محدود به چیزهای آنی و عامیانه میکند. در این حالت این اثر اجتنابناپذیر است و همهچیز مبتذل، و نازل به سطحی عاری از زندگی معنوی میشود. زیستن در مفهوم آمریکایی آن تنها مکانیستی است. ادراک آمریکایی از "من" تنها در مضمونی فیزیکی و مادی درک میشود. آمریکایی متداول نه دغدغه معنوی دارد و نه مصائب میشناسد: او تنها یک وصال طبیعی و کانفورمیست است.
ذهنیت بدوی آمریکایی را به اشتباه با ذهنیتی جوان همانند میدانند. ذهنیت آمریکایی آینده یک جامعه واپسگرا، به شکلی که به آن ارجاع دادم میباشد.
✍️#یولیوس_اوولا📖تمدن آمریکایی. یادداشت هایی پیرامون ایالات متحده(۱۹۳۰-۱۹۶۸)
🌎📚 @sociologycenter 📚🌍