🧩 در ادامه بحث خاستگاه و چیستی فلسفه
دین، جورج فریزر، برخلاف تیلور، تفکر ابتدایی را تحت سلطه دو نظام متفاوت
دین و جادو می داند. او می گوید هر جا شرایط طبیعی جوابگوی نیاز مردم ابتدایی نبود، هر کاری که برای درک جهان و تغییر آن لازم بود میکردند. ابتداییترین نوع این تلاش جادوی هم دلانه بود. از نظر انسانهای اولیه قواعد جادو همیشگی و جهانی و غیرقابل نقض هستند. فریزر، میگوید: جادوگر یا پزشک قبیله معمولا به نقش شاه دست مییابد. از نظر او جادو یک علم دروغین است و امروزه هر فرد فکوری میداند که قوانین تقلید و تماس جادوگرانه واقعا کارایی ندارند. با افول جادو توسط اذهان فکورتر اجتماعات اولیه،
دین جای آن را گرفت. فریزر، برخلاف تیلور، معتقد است راه
دین کاملا متفاوت با راه جادو و مخالف آن است. مردم
دیندار به جای استفاده از اوراد جادوگری از دعا و توسل استفاده میکنند. او معتقد است با آمدن
دین، شاه جادوگر قدیم جای خود را به شاه کشیش داد. البته فریزر، میگوید در مراحل بعد مردم با این که به خدایان معتقدند ولی جادو را به کلی ترک نمیکنند. یعنی سعی میکنند با جادو خدایان را مجبور به کاری کنند. در بسیاری از جوامع قبیلهای شاهِ خود را خدا میداند و حرفهای او را قانون میپندارند. گاه برای حفظ این قدرت الهی وقتی علامات مرض یا مرگ در شاه ظاهر میشد، شاه را می کشند تا روح او به دیگری منتقل شود. فریزر، حتی عید فوریم یهودی و عید فصح مسیحی در تصلیب مسیح را نیز از این جمله میشمارد. او معتقد است در همه این ها قربانی یک شاه ادعایی است.
کمتر دورهای به اندازۀ زمان حاضر
دین مایه و دستآویز خشونت و خودکامگیهای غیرقابل وصف بوده، که عموما از ذات
دین برمیخیزند. اما این که چگونه میتوان به یاری این میراث از شکست آزادی در برابر خشونت دینی جلوگیری کرد، و در عین حال راهی به سوی رهایی و به ویژه رهایی از بند خودبیگانگی پیروان ادیان گشود، اولین گزینه روشنگری است. ایوون کینی یو، فیلسوف فرانسوی کوشیده در آخرین اثرش تحت عنوان
نقد دین، به لحظات خاصی از اندیشههای تجدد و روشنگری در
نقد دین توجه نماید که دورۀ نسبتاً طولانی از اواخر سدۀ هفدهم تا اوایل سدۀ بیستم در اروپا را در بر میگیرد. او در اثرش به طرز گویایی با تفسیر و تلقی باروخ اسپینوزا، فیلسوف معروف هلندی سده هفدهم میلادی آغاز میکند که می توان به حق او را هم ردیف دکارت در صیانت از عقل و در این راه در مصاف با خشونت دینی دانست. باروخ اسپینوزا، نویسندۀ کتاب اخلاق است که پس از مرگ او در سال ۱۶۷۷ میلادی منتشر شد. رسالۀ اخلاق که مهمترین اثر اسپینوزا، به شمار میرود نه به
دین اختصاص دارد و نه به الهیّات. با این حال نخستین عبارت اخلاق که ساختار اصلی کتاب را تشکیل می دهد با مفهوم خدا یا در اصل با تلقی اسپینوزا، از خدا آغاز میشود. در این شاهکار فلسفی که به تعبیر نویسندهاش بر اساس روش هندسی تهیه شده و هدفش پیافکندن حکمتی فردی است، اسپینوزا، هیچ تمایزی میان خدا و طبیعت و همچنین میان انسان و طبیعت قائل نمیشود.
✍️ #فرامرز_طاهری#نقد_دین🌎📚 @sociologycenter 📚🌍