👆🏼👆🏼👆🏼مسئله این است که از نظر سارتر و بسیاری از نیروهای چپگرا، برای دستیابی به کمونیسم خشونت انقلابی ضروری بود زیرا نظم موجود باید در هم شکسته میشد. البته همهی چپگرایان با چنین خشونتی موافق نبودند. این اختلاف بین چپگرایان تندرو و میانهرو –به عبارتی بین کمونیستها و سوسیالیستها- امر جدیدی نبود. با این حال، در دههی 1930 و اوایل دههی 1940 این دو گروه به طور موقت علیه فاشیسم با یکدیگر متحد شدند. با نابودی فاشیسم، شکاف بین چپگرایان تندروِ موافق خشونت و چپگرایان میانهروِ مخالف خشونت دوباره سر باز کرد. با از میان رفتن جریان راست و استقرار اتحاد جماهیر شوروی –که به تقویت تندروها در سراسر اروپا انجامید و به نگرانی از گولاگها، سیطرهی ترس، و دادگاههای نمایشی دامن زد- این شکاف عمیقتر شد. پرسشی که هر چپگرایی در دوران پس از جنگ با آن مواجه بود، ساده بود: با کدام طرفی؟
کامو با انتشار انسان طاغی از سوسیالیسم مسالمتآمیزی حمایت میکرد که به خشونت انقلابی روی نمیآورد. اخباری که از اتحاد جماهیر شوروی به گوش میرسید، او را از کمونیسم بیزار میکرد: در شوروی کمونیستها نه متحد و آزاد بلکه از آزادی بیبهره بودند. در همین دوران، سارتر در راه کمونیسم مبارزه میکرد و آماده بود تا از خشونت نیز استفاده کند.
جدایی بین این دو دوست بازتاب گستردهای در رسانهها یافت. نشریهی سارتر، له تان مدرن، که نقدی بر انسان طاغی منتشر کرده بود، سه بار تجدید چاپ شد. لو موند و اوبزِرواتور داستان این جدایی را پوشش دادند. امروزه تصور این که منازعهای بین روشنفکران بتواند به این اندازه توجه مردم را به خود جلب کند بسیار دشوار است، اما برای بسیاری از خوانندگان آن دوران، این منازعه بازتاب بحرانهای سیاسی جاری بود. در واقع از نظر آنها، سیاستورزی به عرصهی اندیشهها کشیده شده و معیاری برای سنجش ارزش ایدهها بود. اگر شما به ایدهای کاملاً متعهد باشید، آیا باید به خاطر آن آمادهی کشتن نیز باشید؟ بهای عدالت چیست؟ بهای آزادی چیست؟
موضع سارتر آکنده از تناقض بود و او تا پایان عمر درگیر این تناقضها باقی ماند. سارترِ اگزیستانسیالیست که میگفت انسانها محکوم به آزادیاند همان سارترِ کمونیستی بود که باور داشت تاریخ مجال زیادی برای آزادی حقیقی، در معنای اگزیستانسیال خود، باقی نمیگذارد. هرچند او هرگز به طور رسمی به حزب کمونیست فرانسه نپیوست اما تا سال 1956 در سراسر اروپا به دفاع از کمونیسم پرداخت؛ در آن سال، حضور تانکهای شوروی در بوداپست سرانجام او را قانع کرد که راه پیشرفت از شوروی نمیگذرد. (در واقع به گفتهی سارتر، علت ناامیدی او از شوروی در بوداپست این بود که آنها مانند آمریکاییها رفتار میکردند.) سارتر در سراسر عمر خود از چهرههای تأثیرگذار چپ باقی ماند و شارل دو گل سپر بلای او بود. (پس از یکی از حملههای شدید، از دو گل خواستند تا او را دستگیر کند. او در پاسخ گفت: «ولتر را زندانی نمیکنند.») با این حال، سارتر پیشبینیناپذیر باقی ماند و روابط طولانی و غریبی با مائوئیسمِ تندرو پیدا کرد. هر چند او از شوروی فاصله گرفت اما هیچگاه ایدهی مجاز بودن خشونت انقلابی را به طور کامل کنار نگذاشت.
کامو در انسان طاغی مینویسد: «در نهایت، آزادی را برگزیدم. زیرا حتی اگر عدالت برقرار نشود، آزادی از قدرت اعتراض علیه بیعدالتی محافظت کرده و راههای ارتباطی را باز نگاه میدارد.» اینک که جنگ سرد به پایان رسیده، نمیتوان با کامو همدل نبود و از وفاداری پرشور سارتر نسبت به کمونیسم شگفتزده نشد. کامو با پذیرش سنجیدهی واقعیت سیاسی، فروتنی اخلاقی، و محدودیتها و خطاپذیری انسان پیامی مهم برای دوران کنونی دارد.
✍ #سم_درسر#سارتر ،
#کامو ،
#آزادی ،
#عدالت ،
#کمونیسم ،
#خشونت 🌎📚 @sociologycenter 📚🌍