@sherhye_yavashaki#دیوارهای_مرزاکنون دوباره در شب خاموش
قد میکشند همچو گیاهان
دیوارهای حائل،
دیوارهای مرزتا پاسدار مزرعهٔ عشق من شوند
اکنون دوباره همهمههای پلید شهر
چون گلّهٔ مشوش ماهیها
از ظلمت کرانهٔ من کوچ میکنند
اکنون دوباره پنجرهها خود را
در لذت تماس عطرهای پراکنده بازمییابند
اکنون درختها همه در باغِ خفته، پوست میاندازند
و خاک با هزاران مَنفذ
ذرات گیج ماه را به درون میکشد
اکنون
نزدیکتر بیا
و گوش کن به ضربههای مضطرب عشق
که پخش میشود
چون تامتام طبل سیاهان
در هوهوی قبیلهٔ اندامهای من
من حس میکنم
من میدانم که لحظهٔ نمازْ کدامین لحظه است
اکنون ستارهها همه با هم همنوا میشوند
من در پناه شب
از انتهای هرچه نسیم است، میوزم
من در پناه شب، دیوانهوار فرومیریزم
با گیسوان سنگینم، در دستهای تو
و هدیه میکنم به تو
گلهای استوایی این گرمسیر سبزِ جوان را
با من بیا
با من به آن ستارهها بیا
به آن ستارهای که هزاران هزار سال
از انجماد خاک، و مقیاسهای پوچِ زمین دور است
و هیچکس در آنجا
از روشنی نمیترسد
من در جزیرههای شناور به روی آب، نفس میکشم
من
در جستوجوی قطعهای از آسمانِ پهناور هستم
که از تراکم اندیشههای پست، تهی میباشد
با من رجوع کن
با من رجوع کن
به ابتدای جسم
به مرکز معطر یک نطفه
به لحظهای که از تو آفریده شدم
با من رجوع کن
من ناتمامْ ماندهام از تو
اکنون کبوتران
در قلههای پستانهایم
پرواز میکنند
اکنون میان پیلهٔ لبهایم
پروانههای بوسه در اندیشهٔ گریز فرورفتهاند
اکنون
محراب جسم من
آمادهٔ عبادت عشق است
با من رجوع کن
من ناتوانم از گفتن
زیرا که دوستت میدارم
زیرا که «دوستت میدارم» حرفیست
که از جهان بیهدگیها و کهنهها و مکررها میآید
با من رجوع کن
من ناتوانم از گفتن
بگذار در پناه شب، از ماه، بار بردارم
بگذار پر شوم
از قطرههای کوچک باران
از قلبهای رشدنکرده
از حجم کودکانِ بهدنیانیامده
بگذار پر شوم
شاید که عشق من
گهوارهٔ تولد عیسای دیگری باشد
#فروغ_فرخزاد🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join
♦️