یادداشتی از
#سیدعارف_علوی بر کتاب «
#دخیل_هفتم » نوشته
#محمد_رودگر منتشر شده از نشر
#شهرستان_ادب شخصیتهای اصلی رمان،پسر حاج آقای مروت (راوی) و فاطمه هستند و رمئو و ژولیتی و یا مجنون و لیلا که نمیدانیم کی هستند و شناخته نمیشوند و دو میرزایی که نمادهایی هستند از شخصیتهایی واقعی و شخصیت های فرعی دیگری مثل شبح و یا پدر و مادر راوی یا پدر و مادر فاطمه.
محمد رودگر عامدانه شخصیتهای رمانش را ناشناس گذاشته است تا توجه مخاطب بیشتر بر موضوع مورد نظرش معطوف شود. با این همه در معرفی برخی شخصیتها به جزییات اشاره کرده است و این دوگانگی برخورد با معرفی شخصیتهاها توجیه مناسبی ندارد.
سخت میتوان با شخصیتهای داستان ارتباط گرفت و با آنها آشنا شد و نویسنده بیشتر از تلاشی که برای شناساندن شخصیتهای داستانیاش داشته است تلاش نموده است که مفاهیم و معانی مورد نظر خود را به خواننده انتقال دهد.در مورد شخصیت راوی که مهمترین شخصیت رمان است به نظر میرسد اندکی مسامحه صورت گرفته است و تکامل روحی راوی به درستی نمایان نشده است.
یکی دیگر از نکات کتاب رفت و آمدهای زمانی است. به خصوص در ابتدای کتاب شمای خواننده نمیدانید چه کسی دارد روایت میکند و این حرف کدام شخصیت است و علاوه بر آن چنان رفت و آمدهای زمانی زیاد است که نمی دانید الان کجای زمان ایستادهاید. نویسنده در این زمینه میگوید:
«یکی از ویژگیهای این کار، شکست زمان و رسیدن به بیزمانی است. برای آنکه سیر خطی زمان قراردادی نادیده گرفته شود، گزیری از این رفت و آمدهای زمانی نیست.»
روایت رمان از زبان اول شخص بیان شده است و محوریترین و اصلیترین شخصیت داستان راوی است. شاید اگر روایت میتوانست از سوم شخص دانای کل بیان شود داستان حقیقی تر به نظر می رسید و درک و فهم عشق عرفانی سادهتر میشد.
گویانویسنده میخواهد به سبک رئالیسم جادویی نزدیک شود و دنبال نوعی است که به تعبیر
محمد حنیف رئالیسم جادویی بومی است. فارغ از اینکه رئالیسم جادویی چیست و ما رئالیسم جادویی بومی داریم یا نه، نویسنده معتقد است که قالب رمانش نه سورئال بلکه رئال است اما نوعی جدیدی از رئالیسم که خودش آن را «رئالیسم عرفانی» نام نهاده است. باید دید این مکتبسازیها راه به کجا میبرند.
ادامۀ یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
http://alefyaa.ir/?p=5708کانال تخصصی کتب
#شعر و
#داستان:
@ShahrestanAdabPub