جناب سرهنگ فیروزآبادے(پدرشهید عبدالرحیم فیروزآبادے)میگفت:
_عبدالرحیم پس از اخذ دیپلم،با پافشارے فراوان،جذب سپاه شد،به دانشڪده افسرے رفت ودوره هاے مختلف را طے نمود. البته استخوان بندے وشرایط فیزیڪے او متناسب با تڪاورے بود،اما به سبب مصدومیتے ڪه در سال83 از ناحیه پا برایش به وجود آمد ،معاف از رزم شد واورا به گردان تڪاورے امام حسین(ع)منتقل ڪردند.
پرسیدم:
_چطور با وجود اینڪه ایشان معاف از رزم بوده اند به سوریه اعزام شدند؟
_او ڪارے به حرف هاے پزشڪان نداشت...میگفت:من سالم هستم ومیتوانم بجنگم. صرف اینڪه پزشڪے مرا معاف از رزم ڪرده،دلیل قانع ڪننده اے نیست ڪه جبهه هارا خالے بگذارم. من دوره تڪاورے ندیده ام ڪه توے خانه بنشینم ودیگران به نبرد بروند.
پس از گفتگویے از حالت ها وروحیات عبدالرحیم،آقاے فیروزآبادے،بحث را به ازدواج او ڪشاند وگفت:
_درشب خواستگارے،عبدالرحیم به همسرش گفته بود:تو دارے بایڪ شهید ازدواج میڪنے،تحملش را دارے؟همسرش پرسیده بود:عمر دست خداست،ازڪجا با این اطمینان میگویے شهید مے شوے؟عبدالرحیم ڪه شناسنامه اش را باخودش برده بود،صفحه ے آخرآن را جلوے چشمان همسرش باز میڪند ومیگوید:اینجا را ببین؛در بخش وفات زده[ تاریخ شهادت]دلیل از این بهترمیخواهے ڪه خداوند از روز اولے ڪه به دنیا آمده ام آخرشناسنامه ام به جاے ڪلمه ᐸوفات>نوشتهᐸشهادت>؟!
گفتم:متوجه نشدم،آخر شناسنامه او چه نوشته؟!
آقاے فیروزآبادے بلندشد،به اتاق ڪنارے رفت،ودقایقے بعد بادوشناسنامه برگشت؛شناسنامه خودش وفرزندش. شناسنامه خودش را جلوے همگے مان بازڪرد وگفت:
_خوب دقت ڪنید؛معمولا آخربیشترشناسنامه هامیزنندᐸوفات>
بعدشناسنامه فرزندش رابازڪرد وصفحه آخرش را نشانمان داد وگفت:
_ولے آخرشناسنامه عبدالرحیم زدهᐸشهادت>.اوهمیشه میگفت:من شهیدمیشوم. من شڪ ندارم ڪه روزے،آخرِ این شناسنامه،تاریخ شهادتم را میزنند نه تاریخ وفاتم را.
یڪ ماه قبل از اینڪه به سوریه هم اعزام بشود بافرزندش بازے میڪرد ودائم به او میگفت:بازے ڪن بابا،هرچه میخواهے با بابایت بازے ڪن،تومعلوم نیست یڪ ماه دیگربابا داشته باشے
سپس سرش را زیرانداخت ودرحالیڪه بغضش را فروخورد ادامه داد:
_اصلا فڪرنمیڪردم جدے جدے بچه اش یتیم بشود
😔اے ڪاش فیلم این لحظاتش راگرفته بودم
💔#دلتنگی #شهید_فیروزآبادی@shahidfiruzabadi🌷🌷🌷🌷🌷@shahidsalkhordeh🌷🌷🌷🌷🌷