شهدای مدافع حرم

#مسجد
Канал
Логотип телеграм канала شهدای مدافع حرم
@shahidan_zeynabyПродвигать
87
подписчиков
16,1 тыс.
фото
1,6 тыс.
видео
149
ссылок
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🌹بیاد شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری(کمیل)🌹
Tasharof HASAN Ibne Mosle
@Elteja / اِلتجا
🔸به مناسبت هفدهم رمضان، سالروز تاسیس مسجد جمکران

▫️صاحب زمین و زمان فرمود: "به مردم بگویید به این مکان رغبت ورزند و در آن نماز بخوانند که هرکس در این مسجد نماز بخواند انگار در خانه کعبه نماز خوانده است."

#داستان_تشرف
#مسجد_مقدس_جمکران
🌹🌹💠🌹🌹💠🌹🌹

👈📗صفحـــــه دومـ🌸

🌿اى مردم! من فرزند #مكه و #منايم. من فرزند #زمزم و #صفايم. من فرزند كسى هستم كه #حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود. من فرزند #بهترين طواف و سعى كنندگانم. من فرزند #بهترين حج گزاران و تلبیه گويان هستم. من فرزند #آنم كه بر براق سوار شد. من فرزند #پيامبرى هستم كه در يك شب از #مسجد الحرام به #مسجد الاقصی سير كرد. من فرزند آنم كه #جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب الهی و نزديكترين جايگاه‏ مقام بارى تعالى رسيد.
🌿من فرزند آنم كه با #ملائكه آسمان نماز گزارد. من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او #وحى كرد. من فرزند #محمد مصطفى و #على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه #بينى گردنكشان را به خاک ماليد تا به كلمه #توحيد اقرار كردند. من پسر آن كسى هستم كه در کنار پيامبر با #دو شمشير و با #دو نيزه مى‌‏رزميد.و دو بار #هجرت و دو بار #بيعت كرد، و در #بدر و #حنين با كافران جنگيد، و به اندازه #چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد.


🌷گروه مثل شهیداڽ🌷

💐 ۲ 💐

@shahidan_zeynaby
🔵🔘🔵🔘🔵🔘🔵🔘🔵
🌿 منزلگاه حلب 👇👇

🌿در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «#جبل جوشن» می‏‌نامند و از آن #مس استخراج کرده و به سایر شهرها می‏‌فرستادند، و گویند از آن #هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی علیه‏‌السلام را بدانجا عبور افتاد، آن #معدن از بین رفت، زیرا یکی از همسران امام حسین علیه‏‌السلام در دامنه ان کوه، فرزند خود را #سقط کردند.

🌿نوشته‏‌اند که: او از اهالی آن معدن #آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را #نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه #سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را «#مشهد السقط» و «#مسجد الدکَه» می‏‌نامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسین علیه‏‌السلام است.

🌿منبع📚 :قمقام زخار 2/549.

🌷گروه مثڸ شهیداڹ🌷

🍁صفحه 3 🍁
ادامه مطالب به شرط توفیق در روزهاے آینده تقدیمـ میگردد.

@shahidan_zeynaby
🏴🍀🍀🍀🏴🍀🍀🍀🏴

🌷منزلگاه ⛺️ بیست و چهارم ڪاروان🐪 امامـ حسیڹ (ع)
#نام آخرین منزلگاه⛺️ قبل از کربلا 😭:# قصر بنی مقاتل بوده است.

🌀پيشتر در آنجا# قصرى 🏨بوده متعلق به #مقاتل بن حسان بن ثعلبه و ميان‌ #عين التمر و قطقطانه (نام دو تا از منزل ها) قرار داشته است.🌀

🌴در آبادى قصر مقاتل علاوه ‌بر آن قصر🏨، #مسجد 🕌و بناهاى كهن🏛 نيز بوده كه خراب شده و تنها تپه‌اى از بقاياى آن ‌مانده بود. #حسين بن على‌ علیه السلام در اين منزلگاه⛺️ نیز فرود آمده اند.

🍀#زمان ورود به این منزلگاه⛺️:
چهارشنبه #اول محرم سال 61 هجری قمری معادل یازدهم مهرماه 59 شمسی.🍀
♻️مدت توقف در این منزلگاه ⛺️: #حدود نیمروزی در این منزل🏕 درنگ نموده اند .

🌸#ویژگی ها و امکانات:
🌷1. #قصری🏨 که هنوز بقایای آن دیده می شده است.
🌷 2. #مسجد 🕌نسبتا بزرگ.
🌷 3.# چند بنا و خانه ساده گلی و سنگی.
🌷4.# چند حلقه چاه.

✔️در برخی منابع📚 از دیدار #عمرو بن قیس مشرقی به همراه #پسر عمویش با امام حسین در این منزل⛺️ یاد شده است. آنان👥 نیز در برابر #درخواست📝 یاری امام عذر آوردند😞. امام آنان را نیز امر کرد تا از آنجا دور شوند 😒تا #صدای کمک‌خواهی امام را نشنوند.

🌷گروه مثڸ شهیداڹ🌷

🏴🍀🍀🍀🏴🍀🍀🍀🏴🏴

🔘صفحه۱🔘

@shahidan_zeynaby
🔹آیت الله #قاضی(ره):

🔹همیشه در یک #مسجد نماز نخوانید ،به مساجد دیگر نیز بروید . و هرجا حال پیدا کردید آنجا نماز بخوانید و هرجا دیدید #حال_معنوی پیدا نکردید مکان خود را تغییر دهید و از این مسجد به مسجد دیگر انتقال یابید.


📚عطش، 302

@shahidan_zeynaby
دعوت هستید #شهید_مهدی_ثامنی_راد
1⃣ سه شنبه ۴تیر/ از ساعت ۱۸:۳۰ #وداع در #معراج_شهدای_تهران
2⃣ پنجشنبه ۶تیر/ بعد از نماز مغرب/ #شب_وداع در #مسجد_مهدیه کارخانه قند ورامین
3⃣ جمعه ۷تیر/ ساعت ۱۷/ #تشییع از ابتدای بلوار شهید قدوسی( #صادقعلی ) به سمت گلزار شهدای #حسین_رضا
4⃣ دوشنبه ۱۰تیر/ از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹/ مراسم #یادبود در مسجد صاحب الزمان (عج) #ورامین
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️

@shahidan_zeynaby
#شهیدانہ🥀


میگفت:
جنگ نرم مثل خمپاره۶۰ میمونه
چون نه صدا داره نه سوتــ !
فقط وقتی متوجه میشےکه
دیگه رفیقت نه #مسجد میاد نه #هیئت

🕊 🕊

#شهید_حجت_اللہ_رحیمی
#جنگ_نرم #کارفرهنگی

@shahidan_zeynaby
#هادی_دلها

هادی در هر فعالیتی كه وارد می شد بهترين نظرات را ارائه می كرد.

در مسائل #امنيتی به خاطر تجربه در #بسيج و #فتنه ۸۸ بسيار مسلط بود.

از طرفی ديدگاه های #فرهنگی او به جهت تجربه فعاليت در #مسجد بسيار موثر بود.

#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری


@shahidan_zeynaby
💟 من مطمئنم خیلی ها هستن دوست دارن #چادری بشن و بارها هم گفتم #دلداده_بسیار_است

اما یکی از مشکلاتی که بعضی از این افراد دارن اینه #دست_تنها هستن...

📌 گاهی نیازه ما داخل یک #جو_خوب، یک فضای #صمیمی و #مومن باشیم... این خیلی #تاثیر داره
مخصوصا تو سن #نوجوانی

📌گاهی اوقات #فشار_جمعی اجازه نمیده آدم شجاعانه از عقایدش دفاع کنه
برعکس خوبه که فشار جمع انسان رو در راستای #اهداف درست و به سمت #رضایت خدا سوق بده

📌سعی کنید با یه جمع مومن دوست باشید... #مسجد ، #هیأت #بسیج #کانون و.....
این کمکتون میکنه... ( بر اساس روایتی از امان حسن مجتبی)

@shahidan_zeynaby
💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. #مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. #مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو #ببخشه

#شهید_مجید_کاشفی


@shahidan_zeynaby
خاطرات_شهدا 🌷

#راز_سه_شنبه_های_شهید_تورجی_زاده

🔰اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر🏕 فرماندهی ، #جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان #نیرو نمی خواهی⁉️
گفتم : تا ببینم کی باشه😊!

🔰گفت : #محمـــد_تــورجی ، گفتم این محمد آقا کی هستلبخندی زد و گفت : #خودم هستم☺️.نگاهی به او کردم👀 و گفتم : چیکار بلدی؟گفت: بعضی وقت ها می خونم🎤. گفتم اشکالی نداره ، #همین_الآن بخون!

🔰همانجا نشست و کمی #مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود👌. اشعاری در مورد #حضرت_زهـــــرا(سلام الله علیها) خواند.

🔰 #علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی #مسائل_سیاسی از گردان قبلی خارج شده.کمی که با او صحبت کردم👥 فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است✔️.

🔰گفتم : به یک #شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی📞 خودم باشی! قبول کرد و به #گردان ما ملحق شد.مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم #بروم بین بقیه نیروها.

🔰گفتم : باشه اما باید #مسئول دسته شوی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد.بچه ها خیلی دوستش داشتند💞. همیشه تعدادی از نیروها اطراف #محمـــد بودند.

🔰چند روز بعد گفتم محمـــد باید #معاون گروهان شوی.
قبول نمی کرد، با اسرار به من گفت: به شرطی که #سه_شنبه_ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!با تعجب گفتم: چطــور🤔؟

🔰با خنده گفت😅: جان آقای مسجدی #نپرس!
قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. #مدیریت محمد خیلی خوب بود👌. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید #مسئول گروهان بشی.

🔰رفت یکی از دوستان را #واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری😐!کمی فکر کرد💭 و گفت : قبول می کنم ، اما با همان #شرط قبلی!

🔰گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری⁉️ اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی #کجا_میری؟اصرار می کرد که نگوید. من هم #اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی.بالأخره گفت.

🔰حاجی تا زنده هستم به کسی نگو🚫، من سه شنبه ها از این جا می رم #مسجد_جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم.با تعجب نگاهش می کردم😧. چیزی نگفتم.

🔰 بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری #دارخــوئیــن تا #جمکـــران را می رود و بعد از خواندنن نماز📿 امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد.یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب🌘 برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم.سرش به شیشه بود. مشغول خواندن #نافله بود. قطرات اشک😭 از چشمانش جااری بود.

🔰در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار #14بار ماشین🚕 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم #نماز را خواندم و سریع برگشتم!

به روایت از همرزم شهید
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷


@shahidan_zeynaby
💚امام زمان هوای ما رو داره...

وقتی رفتيم تو اون #مسجد
و تو اون حسينيه در مراغه خوابيديم!
من از صبح ديدم #شهيد_جعفر_احمدی_ميانجی خيلی منقلبه؛

#جعفر چته؟
هيچی نگفت،هيچی نگفت!
بعداً ها از زير زبونش كشيدم،
گفت:
ديدم #امام_زمان(عج) رو!
اومد داخل مسجد و داشت پتو رو بچه ها مي انداخت،يخ نكنن...

ٓقا_تو_اتاق_ما_مياد ؟!
#تو_دل_ما_میاد ؟!

🎙راوی: #حاج_حسین_یکتا

@shahidan_zeynaby
خاطرات_شهدا 🌷

شهیدی که برات #کربلا میدهد

#بخش_اول👇👇

این گوشه ای از قصه #علیرضای16 ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..

🔸ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به #اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا🌷 و سر مزار #شهیدخرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه😭 از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی #کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعر میخواندم.از همان شعرهایی که #شهدا زمزمه میکردند:

🔅این دل تنگم عقده ها دارد
🔅گوییا #میل_کربلا دارد
🔅ای خدا ما را کربلایی کن
🔅بعد از آن با ما هرچه خواهی کن😭

🔹هنوز به #مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد😟. با چشمانی گرد 😳شده بار دیگر متن روی #سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام #علیرضا_کریمی

🔸اوعاشق #زیارت_کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!! در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود👌 پیکر مطهرش به میهن باز میگردد!!

🔹این را از #ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودم😧. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی #خدا میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم😭.

🔸با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و #ماکجائیم⁉️ این ها مهمان خاص #امام_حسین (علیه السلام) بودند. ⚡️ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم😔.

🔹بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
🌾گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان #کربلا
🌾عهد کردی برنگردی🚫 سرباز مهدی پیش ما و....

🔸با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم #سفرکربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی👌 تورا بحق #امام_حسین(ع) ما را هم کربلایی کن

🔹با صدای اذان به سمت #مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم💭 دور نمیشد. روز بعد راهی تهران شدیم🚎.آماده رفتن به محل کار بودم.

🔸یک دفعه شماره تلفن☎️ کاروان #کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم📞. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام📝 کربلا، میخوام ببینم برای #کی جا هست؟

#ادامه_دارد...

@shahidan_zeynaby
خاطرات_شهدا 🌷

💠از زبان مادر شهید:

🔰#مصطفی حدود هفت سالش بود نزدیک #محرم ،مسجد داشت آماده می شد که دسته عزاداری🏴 آماده شود.

🔰مصطفی رفت از عزاداران مسجد #خواهش کرد که سنج یا زنجیر بزنند.از #مسجد بیرونش کردند🙁، گفتند :شما بچه هستید، نظم دسته عزاداری را بهم میریزید🗯.

🔰مصطفی خیلی ناراحت شد😔
وقتی برای من تعریف کرد، گفت: #مامان من سال دیگه خودم دسته راه می ندازم.

🔰واقعا همین شد و سال بعد با کمک #برادر و پسر عموها و باقی دوستانش یک #دسته راه انداختند.

🔰از همان کودکی خوب #مدیریت می کرد.بسیار باهوش بود👌. در یادگیری بازیها سریع بود، افکار 💭طرف مقابل را متوجه می شد.

#شهید_مصطفی_صدرزاده


@shahidan_zeynaby