شهدای مدافع حرم

#راوی
Channel
Logo of the Telegram channel شهدای مدافع حرم
@shahidan_zeynabyPromote
87
subscribers
16.1K
photos
1.6K
videos
149
links
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🌹بیاد شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری(کمیل)🌹
🌷#شهید_محمدعلی_رجایی

در زمان #ریاست_جمهوری شهید رجایی، مراسم بزرگی در میدان امام حسین(ع) تهران برگزار شد.
#سخنران مراسم، آن شهید بزرگوار بود. بنده هم به عنوان یک علاقه‌مند در آن مراسم حضور داشتم. دقیقاً به خاطر ندارم که ایشان سخنرانی را آغاز کرده بود یا وقتی که ایشان رسید به جایگاه وقت اذان بود، اعلام کردند وقت اذان است من اینجا نمازم را می‌خوانم و بعد از نماز سخنرانی می‌کنم ، همانجا در جایگاه ایستادند و نماز گزاردند بعد از نماز مشغول سخنرانی شدند.

#راوی_سرلشکر_فیروزآبادی

🏴🏴🏴
🌷🌷🌷

#وصیت_نامه
#مدافع_حرم
#شهیدمحمودرضا_بیضایی

🔹همه جا را سپردم دنبال وصیت‌نامه‌اش گشتند. حتی توی وسایلش که در سوریه بود؛ اما وصیت‌نامه‌ای در کار نیست انگار. تنها چیز مکتوبی که از او موجود است، همان نامه‌ای است که برای همسر خود نوشته بود. از همسرش در مورد وصیت‌نامه سؤال کردم گفت: یک‌بار در خانه صحبت وصیت‌نامه شد، به پوستر «حاج همت» روی کمدش اشاره کرد و گفت: «وصیت من این است». این پوستر تصویری است از حاج همت که میکروفونی در دست دارد و دست دیگرش بالا آمده و دارد صحبت می‌کند. روی این پوستر که هنوز هم آنجاست، نوشته: «با خدای خود پیمان بسته‌ام تا آخرین قطره خونم، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.» این جمله نصب‌العینش بود و به آن عینیّت هم بخشید و تا لحظه شهادت، در راه حفظ و حراست از انقلاب اسلامی یک آن آرامش نداشت.

#راوی_برادرشهید
🌷🌷🌷
@shahidan_zeynaby
🏴🌼🏴🌼🏴

#شهیدمدافع_حرم
#سرهنگ_دوم_پاسدار
#محمدرضا_زارع_الوانی
#تولدفروردین_۱۳۶۱
#سالروز_شهادت
#هفتم_مهرماه_سال_۹۵


🥀...پیکر شهید را که آوردند و پارچه را از روی صورت آقا رضا کنار زدند من احساس کردم به من دستور داد و انگار که الهام شد به جای من و برادر نداشته‌ام برو پای مادرم را ببوس و بدون درنگ بوسیدم...
روی کفن آقا رضا متن‌هایی نوشتم از جمله اینکه سلام ما را به حضرت زهرا(س) و همسر و پدرش و البته فرزندانش برسان و دست ما را در آخرت بگیر.
شب دوباره به خوابم آمد دیدم در قبر بود که خاک را از صورت زدم کنار انگار نشست دست داد و خندید و گفت من نخوابیدم که بیدار شوم. تشییع باشکوه برگزار شد؛ همانند تشییع شهید سردار همدانی...🥀

#راوی_همسرشهید
#روح_پاک_شهیدان
#ذکرمعطرصلوات


🏴🌼🏴🌼🏴
@shahidan_zeynaby
🌷

🔹دکتر احمدرضا بیضائی:

🔹چقدر #غبطه خورده بودم به محمودرضا بخاطر #پاسدار شدنش و چقدر حالش خوب شده بود😍 از اينكه پاسدار شده بود.

🔸بارها پيش آمد كه به او گفتم:
"توى اين لباس از ما به #شهادت🌷 نزديكترى خوش به حالت" وقتى اين را مى گفتم مى خنديد😅

🔹وقتى پاسدار شد، مثل اين بود كه به همه چيز رسيده و ديگر هيچ #آرزويى در اين دنيا ندارد #محمودرضا لباس پاسدارى را با عشقـ❤️ پوشيد.

🔸گاهى كه افتخار مى دهد و به #خوابم مى آيد توى همين #لباس مى بينمش. آنطرف هم مشغول پاسدارى از انقلاب است✌️

#شهید #محمودرضا_بیضایی
#راوی_احمد_رضا


🌷
@shahidan_zeynaby
🌹 یادی از شهید مدافع حرم مصطفی نبی‌لو (●ولادت: ۱۳۴۵، تهران ☆ ○شهادت: ۱۳۹۶، سوریه ☆ ■مزار: گلزار شهدای مدافع حرم بهشت معصومه"سلام‌الله‌علیها" قم)
❤️ دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بودیم.

🌷 دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم،
وقتی برمی‌گشتیم،
گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز!

گفتم:
"چرا؟"

🔴 گفت:
《چون همیشه موقع خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) نوکری کنم.
ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها).》

⁉️ من هم خندیدیم و گفتم:
"خب چه فرقی کرد؟"

♦️ گفت:
🔆《اینها دریای کرم هستند
چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند.》

🎤 #راوی: #همسر_شهید
🌷 گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید:
🔆《حفاظت از حضرت آقا که محافظ اصلی دین و حرم اهل‌بیت هستند از اوجب واجبات است و حفاظت از ایشان حفاظت از حرم‌هاست...》


#شهید_مدافع_حرم #مصطفی_نبی‌لو

@shahidan_zeynaby
🌷

🌹دو روز قبل از شهادت بابک بود. شدت درگیری زیاد بود و چون دشمن سالها در ان منطقه حضور داشت پر از تله های انفجاری بود. بچه ها تله ها را پیدا میکردن و خنثی میکردن ولی گاهی هم انفجار رخ میداد و شهید تقدیم میکردیم.

🌹شهید صمدی به یکی از این تله ها برخورد کرد و شهید شد. بعد از شهادت شهید صمدی دیدم بابک نامه مینویسد.
بهش گفتم چیکار میکنی؟
گفت: بعد میفهمی.
به شوخی گفتم: چیه بابک عاشق شدی؟! یاخبرش میاد یا نامه اش.

🌹وقتی بابک شهید شد من پیشش بودم و دیدم داخل جیبش کاغذ هست. بازش کردم، همون نامه بود که روز شهادت شهید صمدی مینوشت.
مضمون نامه:
(متن نامه به صورت دقیق نیست و فقط کلیات است)
من تا به حال نه شهید دیده ام نه لحظه شهادت.
هرکس بعد از شهید صمدی به فیض شهادت نائل شود اسمش را داخل این نامه مینویسم.

🌹بعد از شهادت شهید صمدی، خودبابک به فیض رفیع شهادت رسید و به آسمان عروج کرد.

#شهید #بابک_نوری_هریس
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم

#راوی_همرزم_شهیدنوری

🌷
@shahidan_zeynaby
🌷

🌸🍃#خاطره...🍃🌸

سال91 با حاجی رفتیم سوریه، در حال زیارت در مسجد اموی بودیم که متوجه خانمی افغانستانی شدیم که هر جا در مسجد می رفتیم پشت سر ما می آمد، دو دختر کوچیک هم همراهش بودند، وقتی به مقام راس الحسین (ع) رسیدیم، نزدیکتر آمد و به من گفت: خانم، وقتی در خیابان ها قدم می زنید آهسته صحبت کنید، چون تکفیری ها برای سر زنان ایرانی جایزه گذاشته‌اند، من خیلی نگران شدم، به حاجی گفتم: باید برای ما چادر عربی و پوشیه بخرید تا ما شناسایی نشویم، حاجی خندید و گفت: شما از ایران آمده اید اینجا تا این مردم مظلوم قوت قلب بگیرند و به نتیجه نهایی مقاومت امید پیدا کنند.
راست می گفت؛ مردم سوریه از دیدن ما خیلی تعجب می کردند و با شعف خاصی می گفتند: اهلا و سهلا.

شهید #اسماعیل_حیدری
#راوی_همسرشهید


🌷

@shahidan_zeynaby
🌹خاطره ای به یاد ماندنی از
#شهید_صادق_عدالت_اکبری 🌹

"صادق" حساسیت خاصی به ریختن زباله روی زمین داشت…هرجا که می دید کسی رو زمین چیزی انداخته تذکر جدی می داد که بردار بنداز سطل آشغال ؛حتی اگه تو ماشین بودیم و یکی اینکار رو میکرد, هرجای جاده و خیابون هم که بود , ترمز میکرد و میگفت: پیاده شو بردار بیار
بعد ازش میگرفت و خودش مینداخت سطل چندوقته زباله و آشغال که دستم باشه یا می بینم از دوستان کسی میخواد بندازه زمین, میگم از "صادق" الگو بگیرید.

#راوی_دوست_شهید
#قسمت_هفتم

🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻

@shahidan_zeynaby
🌹خاطره‌ای از
#شهید_صادق_عدالت_اکبری 🌹

در هفته ی دفاع مقدس تو بازسازی عملیات بدر در ائل گلی یه روز خیلی هوا سرد بود و بعد از عزاداری همه بچه ها از سرما داشتند میلرزیدند صادق این صحنه را دید و خواست این مسئله را حل کند.

به یکی از بچه ها گفت یک کتری بگذارند تا گرم شود که بیاورند و بریزند تو لباس غواصی بچه ها،نگو کتری جوش آمده و نفهمیدند ،کتری را آوردند اول من را صدا زد و گفت بیا زیپ لباست را بازکن،منم گوش کردم ،صادق اومد از زیر گلوم با کتری آب جوش را ریخت توی بدنم،از شدت سوختگی شیرجه زدم توی آب ،بعد به صادق نگاه کردم دیدم دستش را گذاشته رو شکمش و دارد می خندد...
چشمتان روز بد نبیند اون مسیری که آب جوش اومده بود پایین تاول زد و تا یک هفته می سوخت.

#راوی_دوست_شهید
#قسمت_ششم

🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻

@shahidan_zeynaby
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊

#سیره_شهدا

« این قدر این مرد صلابت و شجاعت وشهامت داشت که انسان به حالش غبطه می‌خورد. به خدا وجود پاکش انگار ذره‌ای ترس از مرگ نداشت. سلیمانی یک سرمایه بزرگ برای انقلاب بود ، یک فرمانده غنی و بزرگ مانند مالڪ‌اشتر، جسور و بی باک در هنگام رزم. آن قدر با بچه‌های بسیج اخلاقش خوب بود که همه شیفته‌اش شده بودند. در او ذره ای از وابستگی به دنیا پول ، ثروث، خانواده، منصب و مقام وجود نداشت. این عزیز شربت شهادت را نوشید ، ما بسیار یادش‌ خواهیم کرد و یادش را در ادامه راهش به اثبات خواهیم رساند.»

#راوی_شهید_همت
#شهیـد_مختار_سلیمانی
#فرمانده_گردان_میثم_تمار
#لشکر۲۷حضرت‌رسولﷺ

@shahidan_zeynaby
🔸خانم قنبري چند سال داريد؟ از خودتان و همسرتان بگوييد.

من مهديه قنبري متولد 1378 از شهر مرند و همسر شهيد روح‌الله طالبي متولد 1365 هستم. همسايه بوديم كه همراه خانواده به خواستگاري‌ام آمد و در سال 1389 عقد كرديم. چون سنم كم بود، چند سالي عقد مانديم تا اينكه در سال 1392 با مراسمي بسيار ساده و عاري از هرگونه گناه زندگي مشتركمان آغاز شد. حاصل ازدواجمان حنانه است كه الان 9 ماه بيشتر ندارد. روح‌الله آبان 94 به شهادت رسيد.

🔸اخلاق همسرتان چطور بود؟

 هرچه از اخلاقش بگويم كم است. بسيار مهربان بود. در مدت كوتاه زندگي با هم بحثي نداشتيم. هميشه مرا مهديه ‌خانم صدا مي‌كرد. حنانه را خيلي دوست داشت. وقتي قصد رفتن داشت صداي لالايي‌اش را ضبط كرد و گفت در نبودم صدايم را براي حنانه بگذار تا با صداي من بخوابد. در اجتماع هم بسيار فعال و شبيه‌خوان روز عاشورا بود. هميشه از شهدا حرف مي‌زد و يادواره شهدا و بنر شهدا را خودش كار مي‌كرد.

🔸از سختي‌هاي زندگي با يك نظامي اطلاع داشتيد؟

روح‌الله پاسدار تكاور بود. شب خواستگاري به من از سختي‌هاي كارش و مأموريت‌هاي طولاني مدتش گفته بود و من همه را قبول كردم تا اينكه بحث رفتنش به سوريه پيش آمد. چندماه قبل ثبت‌نام كرده بود ولي ما بي‌خبر بوديم تا اينكه نزديك به اعزامش موضوع رفتنش را مطرح كرد. ابتدا ناراضي بودم ولي حرف حضرت زينب(س) كه پيش آمد كار سخت شد! با وجود بچه‌ كوچك راضي به رفتنش شدم. آن زمان حنانه سه ماه داشت و بسيار بي‌تاب بود و من بي‌قرار. بي‌تابي حنانه آنقدر محرز بود كه روح‌الله در سوريه به همرزمانش گفته بود، انگار به دخترم الهام شده بود كه ملاقات آخر است و با گريه‌هايش از من خداحافظي كرد.

🔸چطور با خبر شهادتش روبه‌رو شديد؟

دو ماه از روح‌الله خبري نبود. كم‌كم ما را آماده كردند. ابتدا گفتند مجروح شده تا اينكه همكارانش خبر شهادتش را دادند. وقتي خبر شهادتش را شنيدم خيلي بي‌تاب بودم. ولي يادم مي‌آمد چقدر حسرت شهادت را داشت و اين مرا آرام مي‌كرد. آنقدر آرزو داشت كه خودش براي خودش حنابندان شهادت گرفته بود. يك روز به دستش نگاه كردم ديدم با حنا نوشته بود شهادت. خواسته بود برايش گريه نكنيم و گريه‌ها براي امام حسين(ع) باشد. من به خواسته‌اش عمل كردم اما حنانه لحظه تدفين روح‌الله آنقدر بي‌قراري مي‌كرد كه هيچ‌كس نمي‌توانست او را آرام كند.

🔸چه خاطراتي از عزيزتان برايتان ماندگار شده است؟

هر وقت منزل مي‌آمد بلافاصله بعد از ناهار با كامپيوتر كار مي‌كرد. وقتي مي‌خواستم كمي استراحت كند مي‌گفت روزي مي‌آيد آنقدر در قبر بخوابيم، بايد قدر زنده بودن را دانست. روح‌الله دستمالي داشت كه وقت روضه امام حسين(ع) اشك‌هايش را با آن دستمال پاك مي‌كرد. گفته بود هر وقت شهيد شدم اين دستمال را همراه من در قبر بگذاريد.

#راوی_همسر_شهید
#شهید_روح_الله_طالبی_اقدم
@shahidan_zeynaby
⚘﷽⚘

📎 #خاکریز_خاطرات

مَن مظلومترین مادر شهیدهستم

منافقین من و فَرزندانم
را اَسیر ڪردند،
من تَنها مادر شَهیدم ڪه مُنافقین
بَچه ام را...😭

#راوی_مادر_شهید_یوسف_داورپناه

@shahidan_zeynaby
#خاطرات_شهدا


🔰امین قبل #خواستگاری به حرم🕌 حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفته بود. آنجا گفته بود «خدایا، تو می‌دانی که #حیا و عفت دختر برای من خیلی مهم است👌 کسی را می‌خواهم که این #ملاک‌ها را داشته باشد...»

🔰بعد رو به #حضرت_معصومه (سلام الله) ادامه داده بود « #خانم؛ هر کس این مشخصات را دارد📝 نشانه‌ای داشته باشد و آن هم اینکه اسم او #هم_نام مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد»

🔰امین می‌گفت: « #هیچوقت اینطور دعا نکرده بودم اما نمی‌دانم چرا قبل خواستگاری شما، #ناخودآگاه چنین درخواستی کردم!»

🔰مادرش که موضوع مرا با #امین مطرح کرد، فوراً اسم مرا پرسیده بود. تا نام #زهرا را شنید، گفته بود موافقم!‌به خواستگاری برویم!☺️ می‌گفت «با #حضرت_معصومه معامله کرده‌ام.»

#شهید_محمدامین_کریمی
#راوی_مادر_شهید


@shahidan_zeynaby

🔳 #ســـر_قبـــرم_بـودم_مـامـان

داشتم خونه رو مرتب مے ڪردم حسین گوشه ے آشپزخونه نشسته و به نقطه اے خیره شده بود اونقدر #غـرق_افڪار خودش بود ڪه هر چه صداش ڪردم جواب نداد

🍂رفتم جلوش و گفتم: حسین؟! ... حسین؟! ... #ڪجایی_مادر؟! یهـو برگشت و بهـم نگاه ڪرد

🍂گفتم: حسین جان! ڪجایی مادر؟!#خنـدیـد و گفت: #سر_قبرم_بودم_مامان

🍂از #تعجب خنده ام گرفت. بهش گفتم: قبرت؟! ... #قبرت_ڪجاست مادر جون؟!

🍂گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴
چیزی نگفتم و گذشت ...

🥀... وقتی #شهید شد و #دفنش ڪردیم به #حــرفش رسیــدم با ڪمال #تعجــب دیــدم 👌دقیقــا #همــون_جـایـی دفن شده که اون روز بهم گفته بود

🍂پشتم لرزید ، فهمیدم اون روز واقعا سـر قبـرش بـوده...
ڪبـوتـرانـه پـریـدیـد🕊


#دانش_آموز_شهید_حسین_فهمیده
#شهادت: ۵۹/۸/۸
#راوی ؛ مادر شهید


@shahidan_zeynaby
سـرسفـره عقـد
میخواست بهـم چیـزی بگه
جمعیـت زیـاد بود
خجـالـت می ڪشید
تـو دستمـال ڪاغذی نـوشـت
و داد دستـم
بازش ڪردم
بـرام نـوشتـه بود
#دعــاڪن_شهیـدشـم

#شهیدمدافع_حرم_عبدالصالح_زارع
#راوی؛ همسر شهید


@shahidan_zeynaby
🔰 #خاطره_شهید

🔸لحظه ای هم درنگ نخواهم کرد

مرخصی آمده بود ما برادرها دورش را گرفتیم برادر کوچکترمان با خنده از سعید پرسید:

سعید جان! اگر یک روز از تو بخواهند که با فانتوم بروی اسرائیل را بمباران کنی
این کار را می کنی؟
سعید حالت جدی به خودش گرفت و گفت:
البته این کار را می کنم!
اگر آقا امام خامنه ای دستور بدهند
قطعاً یک لحظه هم درنگ نخواهم کرد.

- چطوری می روی؟ بعد از حمله برای برگشتن سوخت کم نمی آوری؟
- مطمئن باش وقتی بروم هیچ وقت به برگشتن فکر نمی کنم یک جان دارم
این هم فدای اسلام!

#راوی: روح الله اصغری(برادر شهید)

#شهیدسرهنگ_خلبان_سعیداصغری
#آمل


@shahidan_zeynaby🍃🌹🍃
#راوی مادر شهید آسمیه🕊

عباس در #اربعین روانه ڪربلا شد
وقتی از او پرسیدم:
#اولین آرزوی ڪه در #ڪربلا ڪردی
چه بود، پاسخ داد:

#شهادت وبعد از ۴۰ روز از اربعین
به #آرزویش🍂 رسید.

#شهید_عباس_آسمیه🌷
#شهید_مدافع_حرم


@shahidan_zeynaby
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃

#خاطرات_شهدا

#سفرکربلا

‌ ‌داشتيم ميرفتيم كربلا ! با حجت ته اتوبوس نشسته بوديم ! كلى گپ زديم ! خیلی باهاش شوخی میکردیم تو کربلا همیشه از ما جدا میشد تنهایی میرفت حرم ،برامون سوال شده بود اخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری که وسط حرفاش يه دفعه گفت من خيلى دوست دارم شهيد بشم ! از دهنش پريد گفت من شهيد ميشمااا ! من و امير حسينم بهش گفتيم داداش تو شيويدم نميشى چه برسه شهيد ! حلالمون كن حجت چقدر اون شب تو اتوبوس وقتى خواب بودى با دستمال كاغذى كرديم تو گوشت اصلا ناراحت نمیشد دقیقا محرم سال بد روز تاسوعا مثل اربابش هر دو دستو سرشو فدای عمه جانما زینب کرد شهید شد حاجتشو اون سال تو کربلا گرفته بود خوب خبر داشت سال دیگه شهیدمیشه؛شدعلمدار حلب .

#راوی_آقامحسن_همسفرکربلا
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اصغری🌷

@shahidan_zeynaby
🌹خاطرات شهید مصطفی صدرزاده🌹

شهید مصطفی رو چند سالی بود که می شناختم.
تو بسیج کهنز شهریار بود..
یه سال و نیم تو سربازی میومد پیش ما..تو ستاد امر به معروف ونهی از منکر بود..
وقتی خبر شهادتش رو تو یکی از شبکه های اجتماعی دیدم،شوکه شدم و اعصابم ریخت به هم.. متولد 1365بود .
اون موقع درس می خوند..از این رشته های دینی..
همیشه با اشرار واراذل و مزاحمین نوامیس مردم درگیر بود..
خیلی دل و جرات داشت...باتعصب و نترس بود..
خداوکیلی راست میگم..
ولی هنوز هم باورم نمیشه اصلا اصلا.
#راوی_دوست_شهید

#شماره_4
💠« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »💠

#خاطرات_شهید

قبل ازعملیات باهم قرار گذاشته بودیم که اگر شهید یامجروح شدیم وسائل مهم مثل بی سیم جی پی اس همدیگروبرداریم،همینطور ساعت ها وانگشترامون ازهمه مهمتر انگشترهابود

وقتی بانگ توپ بیست و سه بلندشد و مسعود وهمرزم هاش روی زمین افتادن،رسیدم بالاسرش بی سیم و جی پی اسش رو برداشتم مسعود رو کشیدم عقب و سوار بر ماشین به سمت درمانگاه،تو درمانگاه صحرایی اشک تو چشمام جمع شد و یادحرفمون افتادم.

خواستم انگشترو دربیارم انگشت رو.کمی حرکت دادم اما دلم نیومد،انگشت ها دستان و بدن مسعود پرازترکش بود دلم نیومد انگشتر رو از روی زخم ها به زور دربیارم،دوباره سواربرماشین بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدابرگشتیم

خیلی پیگیر انگشترمسعود بودم بادعوا وارد قسمت شهدا شدم و ازمسئولش پرسیدم گفت نگران نباش میرسه دست صاحبش وقتی به ایران امدیم و انگشتر رو دست مادرشون دیدم دلم اروم گرفت.

#راوی:همرزم شهید مسعود عسگری
انگشتر و پلاک و آغشته به خونِ قمر منیر گردان فاتحین استاد خلبان پاسدار

#شهید_مسعود_عسگری

🌹کانال شهدای مدافع حرم🌹

@shahid_sadegh_akbari
More