شهدای مدافع حرم

#خاطره
Channel
Logo of the Telegram channel شهدای مدافع حرم
@shahidan_zeynabyPromote
87
subscribers
16.1K
photos
1.6K
videos
149
links
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🌹بیاد شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری(کمیل)🌹
سردار شهید #قاسم_سلیمانی : ‏

کسانی که فکر می‌کنند برای اداره‌ی کشور باید با آمریکا متحد شد، به سرنوشت کشورهایی بنگرند که هم‌پیمان آمریکا شده‌اند، اما در فقر شدید و با سرنوشت تیره بسر می‌برند. آمریکا در ۵۰سالی که بر ایران تسلط داشت، کدام بنا و راه و زیرساخت را برای رفاه مردم ایران ایجاد کرد؟

#خاطره_شهید
#مرگ_بر_آمریکا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌷
#خاطره
#مادر_شهداء

+میخوام سرِ پسرمو ببینم
-امیر سَر نداره
+سرش فدای سرِ امام حسین،خب پس بذارید دست‌هاشو ببینم
-دست‌ هم نداره
+دست‌هاش فدای دست‌های ابوالفضل


🌹#مادر_بزرگوار
🌹#شهید_علی_محمد(امیر)#نقیبی

🌷
#خاطره‌
🔹 رفتار و کردارش جذبم کرده بود.
از آرزوهایم بود که شبیه او شوم. هر چند از محالات بود. گفتم:
《حاجی چیزی برایم بنویس که یادگاری بماند》دست به قلم شد.

🔹بسمه‌تعالی
علی عزیز چهار چیز را فراموش نکن:
۱.اخلاص ، اخلاص ، اخلاص ؛
یعنی گفتن ، انجام دادن و یا ندادن برای خدا؛
۲.قلبت را از هر چیز غیر او خالی کن و پر از محبت او و اهل بیت علیهم‌السلام کن؛
۲.نماز شب توشه عجیبی است؛
۴.یاد دوستان شهید ، ولو به یک صلوات!
برادرت ، دوستدارت سلیمانی
و امضایی که نشست پای این نصیحت های برادرانه .

📚 #سلیمانی_عزیز

@shahidan_zeynaby
◾️🌿◾️🌿◾️

🏴 #خاطره

یكی از روضه خوان ها میگفت:

پیرهن سیاه تنم كردم برم هیئت، یه دختر پنج، شش ساله مریض حال داشتم،
گفت: بابا كجا میری؟
گفتم: دارم میرم هیئت؛🏴
گفت: مگه الان چه خبره؟
گفتم: شهادت حضرت رقیه(س)است؛

🔺گفت: بابا رقیه كیه؟ گفتم: دختر امام حسینه،
گفت: بابا چند سالشه؟گفتم: هم سن خودته،
گفت: بابا منم با خودت میبری؟
گفتم: نه عزیزم تو مریضی، استراحت كن، حالت بهتر بشه،

🔺گفت: بابا حالا كه من رو نمیبری با خودت، بهش میگی بیاد كنارم؟
با خودم گفتم: حالا من چی توضیح بدم به این بچه، گفتم: نه، نمیتونه بیاد،

گفت: چرا بابا؟ گفتم: اونم مریضه،😞
چرا بابا؟ چی شده؟
گفتم: بابا پاهاش درد میكنه.
گفت: بابا، چرا پاهاش درد میكنه؟😭😭

گفتم: رو خارهای بیابون دَویده ،😔
گفت: بابا چرا رو خارهای بیابون دویده؟مگه كفش پاش نبوده؟😔
گفتم: نه كفش نداشته، كفشاشو غارت كردن، كفشاشو دزدیده بودن.
گفتم : دخترم میذاری من برم، بیچاره ام كردی تو؟ گفت: آره برو. من خداحافظی كردم،

دم در دوباره گفت: بابا، یه سؤال دیگه، سؤالش من رو بیچاره كرد، نشستم دم در شروع كردم به گریه كردن؛😭

گفت: بابا كفشاشو غارت كردن، چرا باباش بغلش نمیكرد؟!!!😔
بابا من اون روز كفشم گم شده بود تو بغلم كردی بابا، چرا باباش بغلش نكرد...😭

◾️السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ (ع)◾️

◾️🌿◾️🌿◾️

@shahidan_zeynaby
🔰 #خاطره_عجیب | #رسیدگی حاج احمد متوسلیان به خانواده #ضد_انقلاب
📌 #یادبود_راه_شهیدان

💌 یکی از فرماندهان #حزب_دموکرات روبه روی حاج احمد در مریوان می جنگید. به گوش حاج احمد می رسد که زن و بچه فرمانده حزب دموکراتِ ضد انقلابِ دشمنِ تو ، در همین شهر مریوان با #فقر دارد دست و پا می زند و کسی را ندارد که کمکش کند. احمد ، ساعت ۱۱ شب بلند می شود و به خانه دشمن ضد انقلاب خود می رود.
درب خانه را می زند. زن با ترس درب خانه را می بندد که حاج احمد پای خود را لابه لای درب می گذارد و به او می گوید: « نترس خواهرم؛ من احمد متوسلیانم. » زن با لحن و برخورد احمد آرام می شود. احمد دست در جیبش می کند و می گوید: « من ماهی چهار هزار تومان #حقوق می گیرم. بیا این دو هزار تومان مال تو و دو هزار تومان هم مال من! خدا بزرگ است می رساند ... »
راوی سردار مجتبی عسگری (برنامه ماه عسل)

🗓 ۱۴ تیرماه، سالروز ربوده شدن جاویدالاثر #حاج #احمد_متوسلیان و یاران همراهش


@shahidan_zeynaby
🌷

🌸🍃#خاطره...🍃🌸

سال91 با حاجی رفتیم سوریه، در حال زیارت در مسجد اموی بودیم که متوجه خانمی افغانستانی شدیم که هر جا در مسجد می رفتیم پشت سر ما می آمد، دو دختر کوچیک هم همراهش بودند، وقتی به مقام راس الحسین (ع) رسیدیم، نزدیکتر آمد و به من گفت: خانم، وقتی در خیابان ها قدم می زنید آهسته صحبت کنید، چون تکفیری ها برای سر زنان ایرانی جایزه گذاشته‌اند، من خیلی نگران شدم، به حاجی گفتم: باید برای ما چادر عربی و پوشیه بخرید تا ما شناسایی نشویم، حاجی خندید و گفت: شما از ایران آمده اید اینجا تا این مردم مظلوم قوت قلب بگیرند و به نتیجه نهایی مقاومت امید پیدا کنند.
راست می گفت؛ مردم سوریه از دیدن ما خیلی تعجب می کردند و با شعف خاصی می گفتند: اهلا و سهلا.

شهید #اسماعیل_حیدری
#راوی_همسرشهید


🌷

@shahidan_zeynaby
#خاطره
👈نقل از #همسر_شهید

سال91 با حاجی رفتیم سوریه، در حال زیارت در مسجد اموی بودیم که متوجه خانمی افغانستانی شدیم که هر جا در مسجد می رفتیم پشت سر ما می آمد، دو دختر کوچیک هم همراهش بودند، وقتی به مقام راس الحسین (ع) رسیدیم، نزدیکتر آمد و به من گفت: خانم، وقتی در خیابان ها قدم می زنید آهسته صحبت کنید، چون تکفیری ها برای سر زنان ایرانی جایزه گذاشته‌اند، من خیلی نگران شدم، به حاجی گفتم: باید برای ما چادر عربی و پوشیه بخرید تا ما شناسایی نشویم، حاجی خندید و گفت: شما از ایران آمده اید اینجا تا این مردم مظلوم قوت قلب بگیرند و به نتیجه نهایی مقاومت امید پیدا کنند.
راست می گفت؛ مردم سوریه از دیدن ما خیلی تعجب می کردند و با شعف خاصی می گفتند: اهلا و سهلا.

🌷 #شهید_اسماعیل_‌حیدری

@shahidan_zeynaby
🌷

🌷آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود، وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت، با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد،

🌷وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن، تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد،

🌷 بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن، می گفت: اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی و همینطور می گفت: شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت که بالاخره اینطور هم شد.

#شهیدمدافع_حرم #حامد_جوانی
#مردان_بی_ادعا
#خاطره
🌷

@shahidan_zeynaby
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا
🍁 #خاطره

💞 از همان روز اول زندگی با همسـرش قرار گذاشتند هــر قــدمی ڪه بر می ‌دارند به خـدا نزدیڪ تر شوند.

💞 #خط_قرمزهایش حــرام ‌ها بود، آنقدر به حـلال و حـرام و #حجـاب اهمیت می ‌داد ڪه #شیشه جلو ماشین سمت #عــروس را دسته گل چسباند تا نگاه نامحـرمی به همسرش نیافتد.

💞برایش مهــم بود ڪه به مجالس شـادی حلال برود، در #مراسم عروسی خودش هم مـولـودی خوان دعوت ڪرد، بعضی #مسخره ‌اش ڪردند ڪه عروسی ‌ات شبیه مراسم ختم صلوات است...

👌اما برای او مهم نبود، او ڪاری را انجام می ‌داد ڪه #خــدا_می_پسندید_نـه_مــردم.

💢او در فیلمی ڪه بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود: « اگر خدا لطف ڪرد و شهادت را نصیبم ڪرد، بنده از آن شهدایی هستم که #حتما یقـه بی حجابی ها و آنها ڪه ترویج بی حجابی می‌ کنند را در آن دنیا خواهم گرفت...

#شهیدمدافع_حرم_جواد_محمدی
#شهادت: ۹۶/۳/۱۶مصادف با ۱۱ماه رمضان،،بازگشت پیکر بعد از گذشت ۲۵روز

@shahidan_zeynaby
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊

#خاطره

ماه رمضان شروع شده بود
عراقی ها به اُسرا خیلی سخت می گرفتند.
نماز خوندن و روزه گرفتن جرم محسوب میشد
بارها بعثی های عراقی  می ریختند و نمازمون رو خراب می کردند.
برا اینکه روزه بگیریم نقشه های زیادی می کشیدیم.بچه ها غذای ظهر رو توی نایلون می ریختند و زیر پیرهنشون پنهان می کردند
این میشد غذای افطار.
وای به حال اونکه لُو می رفت
حسابی شکنجه اش می کردند.
بعضی ها هم ته مونده ی غذای شب برا سحری نگه می داشتند.ماه رمضان با تمام سختی هاش خیلی باصفا بود
 
🌹 #دوستان_شهدا_باشید

@shahidan_zeynaby
👈 بـرای خـدا ڪار ڪنید

🍁یاد #شهید_رجبی بخیر ڪه پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت ڪسی دیگر پرداخت میڪند.

🍁یاد #شهید_بابایی بخیر ڪه یڪی از دوستانش تعریف میڪرد ڪه : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده ڪه معلوله ... شناختمش و رفتم جلو ڪه ببینم چه خبره ڪه فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !!

🍁یاد #شهیدحسین_خرازی بخیر ڪه قمقمه آبش را در حالی ڪکه خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت ڪه کامش از تشنگی به هم نچسبه !!

🍁یاد #شهیدمهدی_باڪری بخیر ڪه انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر ڪار میڪنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باڪریه ڪه صورتشو پوشونده ڪسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !!

🍁آره #یاد_خیلی_شهدا به خیر ڪه خیلی چیزها به ما یاد دادند ڪه بدون چشم داشت و تلافی ڪمڪ ڪنیم و بفهمیم دیگران رو، اگر کاری میکنیم فقط واسه #رضـای_خـدا باشه و 👌هـر چیزی رو به دید خودمون تفسیـر نڪنیم !!

#خاطره
#اخلاص
#مردان_بی_ادعا

@shahidan_zeynaby
🍁تو #فڪه راوی از رشادتهای شهدا و مظلومیتشان می گفت و مداح میخوند همه گـریه میڪردند ولی دیدیم #حجـت افتاده روی خاڪ و داره زار میزنه . همونجا بچه ها ازش #عڪس انداختند.

🍁شهیـدی ڪه در روز #تـاسـوعـای حسینی۹۴ در اثر اصابت موشڪ از بالا، #ســر و #دستـانش را تقدیم به عقیله بنی هاشم ڪرد.
🍁چه زیبا اقتدا ڪردی به ابوالفضل عباس ڪه در تاسوعا دو دستانت را...😭

#شهیدمدافع_حرم_حجت_اصغری
#شهید_تاسوعا94
#خاطره
@shahidan_zeynaby
🍁تو #فڪه راوی از رشادتهای شهدا و مظلومیتشان می گفت و مداح میخوند همه گـریه میڪردند ولی دیدیم #حجـت افتاده روی خاڪ و داره زار میزنه . همونجا بچه ها ازش #عڪس انداختند.

🍁شهیـدی ڪه در روز #تـاسـوعـای حسینی۹۴ در اثر اصابت موشڪ از بالا، #ســر و #دستـانش را تقدیم به عقیله بنی هاشم ڪرد.
🍁چه زیبا اقتدا ڪردی به ابوالفضل عباس ڪه در تاسوعا دو دستانت را...😭

#شهیدمدافع_حرم_حجت_اصغری
#شهید_تاسوعا94
#خاطره

@shahidan_zeynaby
#فرار_از_گناه_بہ_سبڪ_شهدا
#کوچـه‌_ی_بی‌_انتــها

از یک محلہ بہ یک مدرسہ مے‌رفتند اما با دو مسیرِ متفاوت، هر چہ دوستش اصرار مےڪرد ڪه بیا از همین ڪوچه برویم، قبول نمے ڪرد.

مے‌گفت: «این ڪوچه پُر از #دختره، من نمیام. معلوم نیست این ڪوچہ بہ ڪجا #ختـم مےشه!»

#شهید_علی_صیاد‌_شیرازی
#خاطره

@shahidanzeynaby
💞 #ازدřواج_به_سبک_شهدا

خيلی از حضر ت علی(ع) و حضرت فاطمه (س) #ياد ميڪرد.می خواست ڪه آنها را الگوی زندگی قرار دهيم. #صـداقـت حاج محمد خيلی به دلم نشست ،به خصوص ڪه وسط صحبت همين ڪه #صدای اذان شنيد،عذر خواهی ڪرد و گفت :اگر من #نمـازم را اول وقت نخوانم ،تا آخر شب حالم گرفته است...

💞ازدواج #خيلی_ساده برگزار شد.محمد ڪتابهایی تدارڪ دیده بود و متنهای زیبا روی #جلد ڪتاب نوشتند ڪه به مهمانان هدیه بدهند

🔖به چند تا از دوستانش گفته بود پلاکارتهايی بنويسند و به در و ديوار نصب کنند .

👌 #زن در اسلام زنده، سازنده و رزمنده است به شرط این که #لباس_رزمـش_لباس_عفتـش باشد.

💞روي دو تا پارچه هم نوشته بود عالم محضـر خداست در محضر خدا #معصيت نڪنيد .من پرسيدم #علت نوشتن اين مطلب چيست ؟

💞گفت:درهيچ مجلسی و هيچ کجا انسان نبايد #گنـاه ڪند،بخصوص در مراسم ازدواج ما ..

#شهید_محمد_گرامی
#خاطره


@shahidan_zeynaby
#شهیدی_که
#پرچم_آقارا_باخون_خودرنگ_کرد

محمـدجـواد توی تبلیغـات بود
و نقـاشی می ڪشید قـرار شد
بـارگاه ملڪوتی امـام حسيـن ( ع ) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه.
♦️نزدیڪای غـروب ڪارمون تقریبا تمـوم شد محمدجواد در حال رنــگ ڪردن #پــرچــم_حــرم امام حسين( ع ) گفت؛
♦️حیفه این پرچم باید با #قـرمـز_خـونی_رنـگ_بشـه...
♦️هنــوز جمله اش تمـوم نشده بود
ڪه صـدای سوت خمپـاره پیچید،
♦️بعد از انفجـار دیدم ترکش خمپاره
به سر محمدجواد خـورده
و #خــون_ســرش دقیقا به
#پــرچـم حــرم امام حسین (ع) #پــاشیــده..😔

#طلبه_شهید_محمدجواد_روزی_طلب
#خاطره


@shahidan_zeynaby
#خاطره

اوایل که با #شهیدخلیلی آشنا شده بود٬ با کلی شوق عکس هایش را به من نشان می داد و میگفت:
ببین چقدر ما شبیه هستیم.
جدی نمیگرفتم.
حتی عکس شهید را روی صفحه کامپیوترش گذاشته بود.
یک بار آن را دیدم و گفتم:
چقدر خودخواهی! عکس خودت را گذاشتی اینجا
خندیدو گفت:
دیدی نتوانستی تشخیص بدهی من نیستم٬شهید رسول خلیلی است...

#نقل_ازمادر_بزرگوار_شهید


@shahidan_zeynaby
🔰 #خاطره_شهید

🔸لحظه ای هم درنگ نخواهم کرد

مرخصی آمده بود ما برادرها دورش را گرفتیم برادر کوچکترمان با خنده از سعید پرسید:

سعید جان! اگر یک روز از تو بخواهند که با فانتوم بروی اسرائیل را بمباران کنی
این کار را می کنی؟
سعید حالت جدی به خودش گرفت و گفت:
البته این کار را می کنم!
اگر آقا امام خامنه ای دستور بدهند
قطعاً یک لحظه هم درنگ نخواهم کرد.

- چطوری می روی؟ بعد از حمله برای برگشتن سوخت کم نمی آوری؟
- مطمئن باش وقتی بروم هیچ وقت به برگشتن فکر نمی کنم یک جان دارم
این هم فدای اسلام!

#راوی: روح الله اصغری(برادر شهید)

#شهیدسرهنگ_خلبان_سعیداصغری
#آمل


@shahidan_zeynaby🍃🌹🍃
#خاطره

هر #جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب
گرم جنوب بمونه
حتما #بو میگیره و تغییر میڪنه،
اما #پیڪر_غلامعلی هیچ تغییری
نڪرده بود...


#شهید_غلامعلی_پیچک
#یادش_با_صلوات


@shahidan_zeynaby
🌼 #سبک_زندگی_شهدا

به حـلال و حـرام خدا خیلی اهمیت می‌داد. در استفاده از امـوال بیـت المـال بشـدت مراقبـت داشت.

🌼 اهل #امـر به معـروف و #نهـی از منڪر بود. روزے ڪه #جنـازه‌اش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند، گریه می‌ڪردند و می‌گفتند دیگر رسول نیست به ما بگوید #غیبت نڪن، #تهمت نزن!

🌼حتی یادم هست آخـرین بارے ڪه خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من داد. گفت بابا این خمـس من است. برایم رد ڪن. من دیگر فرصت نمی‌ڪنم.

🌼در #مراقبــت_چشـم از حـرام، در رعایت #حــق_النــاس، به ریزترین مسائل توجه داشت.

🌼شب‌هاے جمعه به بهشت زهرا می‌رفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیـارت مـزار شهـدا، مے‌رفت آن #قبـرهای_شهدای_گمنام را ڪه رنگ نوشته‌هایش رفته بود، با قلم #بازنویسی می‌ڪرد. قلم‌هایش را هنوز نگه داشتیم.

🌼 بعد از آن به #زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام می‌رفت و در #مراسم احیـاے حاج منصور ارضی شرکت مے‌کرد و تا صبح آنجا بود. این #برنامه ثابت شبهای جمعه‌اش بود.

🌼صبح می‌آمد خانه، استراحت مختصری می‌ڪرد و دوباره بلند می‌شد و مے‌رفت بیرون. 👌هیچ وقت بیکار نبود.

🌼وقتی ڪه شهید شده بود، #سـر_مـزارش مداح مے‌گفت تا حالا هیچ وقت استـراحت نڪردی. الآن وقت استراحتت است!

🌼شب و روز در تلاش و کوشش بود، براے اینڪه پایه‌های #ایمـان و #تقـوایـش را محڪم ڪند.

#شهیدمدافع_حرم_رسول_خلیلی💐
#خاطره 🍁
#یادش_با_صلوات


@shahidan_zeynaby
More