•|غُلامِحُسَـــــین|•

#برادر
Channel
Logo of the Telegram channel •|غُلامِحُسَـــــین|•
@shahid_saberiPromote
136
subscribers
6.39K
photos
1.16K
videos
1.81K
links
کـانال رسمی شهید مدافع حریم ولایت میـــــرزا مــهدی صابــری "غلامحسین" فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) لشکـــــــــر ســـــــــــرافراز فــاطمیـون با مدیریت خانواده شــهید | ارتبـــاط با خادمین @Seyed_meisam76 | @karbala19427
#بسم‌رب‌الشهدا | #شهیدجوادمحمدی

🍃#شــــهیدجــوادمحمدی در سال ۱۳۸۰ در خانواده ای مذهبی و در یکی از شهرستان های استان کـرمان چشم به جهــان گشود وی دوران ابتدایی مدرســـه را در یکی از مدارس محــل سکونتش سپـری کرد و بعد از مدتی به دلیل مسائل کاری پدر به شهرستان رفسنجان مهاجرت کردند و ادامه زندگی را در آنجا گذراندند

🍃جواد پسری #دوست‌داشتنی و #سخت‌کوش بود و با همان سن کمی کــه داشت در کنار درس‌ خواندن کمک خـــرج پــدر نیز بود؛ در مراسمات مذهبی نیز همیشه پای کار بود و با دل و جان برای اهلبیت "سلام الله علیها" خدمت میکرد؛ منتظر این نمی ماند که چه کاری بکند پس در هر کجا که احساس وظیفه میکرد حاضر میشد و سنگ تمام میگذاشت.

🍃با شروع درگیری ها در #سوریه و با به خطر افتادن مقابر مقدسه، #پدر و #برادر جواد برای دفاع از حــریم کبریایی عقیلـــه بنی هاشم حضرت #زینب‌کبری "سلام الله علیها" و بی بی #رقیه‌خاتون "سلام الله علیها" عازم سوریه شدند.

🍃•|@Shahid_Saberi
#شجاعت

🍃به قطع و یقین شهید "مهدی صابری" فرمانده گروهان خط شکن "حضرت علی اکبر" علیه السلام یکی از #شجاع‌ترین و #دلیرترین فرماندهان میدانی لشکر فاطمیون بود

🍃در یکی از عملیات ها در شهر #حلب در حالی که #دشمن تکفیری با موشک های بسیار پیشرفته #کورنت و #تاو نسل ۲ " اهدایی #اسرائیلی ها و #آمریکایی ها به جبهه النصره و ارتش آزاد" ادوات زرهی رو به آتش میکشید و به همین علت هم هیچ تانک و نفربری جرات مانور قدرت در آن عملیات رو نداشت

🍃به آقا مهدی اطلاع می دهند که عده ای از رزمندگان فاطمیون #زخمی شده اند و به دلیل آتش سنگین دشمن و از جمله استفاده از موشک های هدایت شونده تاو ، امکان جابجایی #مجروحین وجود نداره

🍃این فرمانده شجاع بدون تردید و مصلحت اندیشی های دنیوی سراغ یک نفربر میره و با علم به اینکه ممکنه مورد اصابت #موشک قرار بگیره و زنده زنده در #آتش بسوزه ابراهیم وار، وارد آتش میدان دشمن میشه و تک و تنها به سراغ مجروحین میره و همه اونها رو یکی یکی سوار نفربر میکنه و به سلامت بیرون میاد

🍃پ.ن: امام صادق علیه السلام میفرمایند: سه کس اند که شناخته نشوند جز در سه جا: ۱-#بردبار شناخته نشود جز به هنگام خشم ۲- #شجاع شناخته نشود جز به وقت نبرد ۳- #برادر و دوست شناخته نشود جز به وقت نیاز

🍃بحارالانوار: جلد ۷۵ صفحه ۲۲۹

🍂•|@shahid_saberi
عشق یعنی مدافع حرم زینب (س) و رقیه (س)

عشق یعنی ڪلنا عباسک یا زینب(س)
عشق یعنی یک شهید زینبی

#شهید_سید_مصطفی_موسوی
#برادر_شهید

ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
@Shahid_saberi
Forwarded from عکس نگار
#خاطره_ای_از_شهید_مهدی_صابری

خاطره ای از #شجاعت حیدر وارانه شهید "مهدی صابری"

بہ قطع و یقین شهید "مهدی صابری" فرمانده گروهان خط شکن "علی اڪبر" علیہ السلام یڪی از شجاعترین و دلیرترین فرماندهان میدانی لشڪر فاطمیون بود

در یڪی از #عملیات ها در شهر #حلب در حالی کہ دشمن تکفیری با موشک های بسیار پیشرفته کورنت و تاو نسل 2 (اهدایی اسرائیلی ها و آمریکایی ها بہ جبهه النصره و ارتش آزاد) ادوات زرهی رو بہ آتش می ڪشید و بہ همین علت هم هیچ تانک و نفر بری جرات مانور قدرت در آن عملیات رو نداشت به آقا "مهدی" اطلاع می دهند کہ عده ای از رزمندگان #فاطمیون زخمی شده اند و به دلیل آتش سنگین دشمن و از جمله استفاده از موشک های هدایت شونده تاو ، امڪان جابجایی مجروحین وجود نداره

این فرمانده شجاع بدون تردید و مصلحت اندیشی های #دنیوی سراغ یڪ نفربر می ره و با علم بہ اینڪہ ممڪنہ مورد اصابت موشک قرار بگیره و زنده زنده در آتش بسوزه ابراهیم وار ، وارد آتش میدان دشمن می شه و تڪ و تنها بہ سراغ مجروحین می ره و همه اونها رو یڪی یڪی سوار نفر بر می کنه و به #سلامت بیرون میاد

پ.ن:

#امام_صادق_عليہ_السلام مےفرمایند:

ثَلاثَةٌ لاتُعرَفُ إِلاّ فى ثَلاثِ مَواطِنَ: لَا يُعْرَفُ الْحَلِيمُ إِلَّا عِنْدَ الْغَضَبِ وَ لَا الشُّجَاعُ إِلَّا عِنْدَ الْحَرْبِ وَ لَا أَخٌ إِلَّا عِنْدَ الْحَاجَة

سہ ڪس اند كہ جز در سه جا شناخته نمى شوند:
#بردبار جز در هنگام خشم
#شجاع جز در جنگ
و #برادر جز در هنگام نيازمندى

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 229 ، ح 9


ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
بسم الله الرحمن الرحیم...

«شهیدی که #قاتل خود را #شفاعت میکنید»

بارها خوانده ایم که به #امام گفتند یارانت کجا هستند؟
آن مرد خدا هم جواب داد که یارانم در گهواره ها هستند...

افرادی که آنجا بودند از این جمله #امام خندیدند

حالا میخواهیم به لطف یکی از همان یاران در گهواره،بزرگ مردی را معرفی کنیم
هرچند دیر،
اما باز هم این معرفی غنیمت است
حاج #علی_محمدی_پور...

نه نه
سردار حاج #علی_محمدی_پور

باز هم نه
سردار شهید حاج #علی_محمدی_پور

آری
حاج علی داستان ما هم به مانند تمامی بزرگ مردان سرزمینم، پیشوند #شهید را بر خود دارد

#حاج_علی داستان ما مانند داستان های شاهنامه،داستان های هزار و یک شب و...

یک افسانه و تخیل نیست
او واقعیت محض است...

او خود واقعیت و درستی و راستی هست...

سردار شهیدی که #فرمانده_سپاه_قدس در معرفی او به مردم سرزمینم اشک میریزد و میگوید...

#حاج_علی یک #عارف باالله بوده است
#حاج_علی داستان ما چگونه #حاج_علی شده است؟

چگونه عارف،شده است؟

چگونه کاری کرد که بسیاری از بزرگان عرفان و فلسفه به مقام او غبطه میخورند؟

حاج علی فقط ایمان به خدا داشت و با خود خدا معامله کرده بود

از درجه بالای عرفان او همین بس که در وصیت نامه خود مینویسد:

"ای #برادر_عرب که به دنبال من میگردی تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی و مرا #شهید کنی بدان که تو،حالا دنبال من میگردی اما روز قیامت من به دنبال تو خواهم گشت با این تفاوت که تو دنبال من می گردی که مرا بکشی و من به دنبال تو خواهم گشت تا تو را شفاعت کنم."

بیاییم به احترام این بزرگ مرد عارف،اسطوره #لشکر 41 #ثارالله،دستانمان را به سویش دراز کنیم و بگوییم:

ای #شهید، تو که به دنبال شفاعت قاتل خود میگردی، میشود ما را هم شفاعت کنیم...

میدانیم که شما در شفاعت دست درازی دارید و ...

اللهم رزقنا شهاده فی سبیلک

#عارف_وارسته
#شهید_عارف
#سردار_شهید_حاج_علی_محمدی_پور

https://goo.gl/Ncw1Yv


کانال سردار شهید«حاج حسین بادپا»
@shahidbadpa



ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
#برادر
پرڪشیدن نوش جانتــ باد...

ولے ‌اِی کاش گاهے هم
نگاهے سوی این جامانده
ایـن تنھـا بینــدازے

#دیشب
#زیارت_بہ_نیابت_ازشھیدمھدے
ارسالےڪاربر #گمـنام

«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»
@shahid_saberi
علاقه شهید #مهدی_جعفری به برادر کوچکش

خیلی مهربون بود ،به بچه های کوچیک علاقه داشت مخصوصا به #برادر کوچیکش که الان دوسالشه

شبا وقتی از سر #کارش میومد همین که به «محمدامین #برادرشهید » میگفتیم #مهدی اومد چهار #دست و پا میرفت دم در دنبال مهدی

وقتیم که رفت #سوریه زنگ که میزد میگفت: گوشی رو بده به #محمد با اینکه اون موقع محمد یه سالش بود و #حرف زدن بلد نبود...

همش میگفت: تا من بیام «محمد» میتونه راه بره بعضی وقتا میگفت: اگه #نبودم محمد جای منو پر میکنه

ما هم میگفتیم: یعنی چی هر کسی جای خودشو داره جای تورو #هیچکس پر نمیکنه

الان #مادرم میگه: «محمد» عین #بچگی های «مهدی» شده الان «محمدامین» راه میره ولی دیگه «مهدی» نیست تاراه رفتنش رو ببینه

#مـــــهدی ۱۲ماه #مفقودالاثربودوبـــــعداز۱۲ماه درحضورانصاروخانواده های #شهداومردم قم تشیع ودربهشت معصومیه قطعه ۳۱شهدای مدافعان حرم به خاک سپرده شدبرای شادی روحش وشهدای حرم ازجمله شهدای قریب فاطمیون صلوات.....

#عملیات_بصره_الحریر


─═हई╬«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»╬ईह═─
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
خدایا پدران و مادرانی شب تا صبح بیدار بودند و ما•••

از نگرانی و دلــ‌هره آرام نداشتند و ما•••

حتی دعا نڪردیم

ڪشتار دوستانمان عادی شده؟

یا محبت و انسانیت از دلــ‌هایمان رفته،خانواده هایی تا صبح گریستند،فرزندانی صدایشان از فرط زجه زدن گرفته•••

اما

حتی پیام #تسلیت ندادیم

بی تفاوتی به نظر من از هر گناهی بدتر است

شاید آنجا من بودم

تو بودی

#خواهر یا #برادر مان بود

آنان ڪه باید #پاسخگو باشند ،سڪوت ڪردن

ما ڪه باید پیرو باشیم سڪوت ڪردیم

آنــ‌ها ڪه به #خون خفتند فریاد زدند

فریاد خون

به ڪدامین #گناه ڪشتید

#سید_مسافر•••



ڪانال رسمی شــ‌هید«مــ‌هدے صابرے»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
#شــ‌هيد #مصطفى_صدرزاده



روايتى از #برادر بزرگوار شــ‌هيد:

سال ٧٦ بابام پوتيناش کوچيک شده بود واسش، ساقاشو كوتاه كرد و داد به #مصطفى

#مصطفى شروع كرد به غر زدن كه من كفش اينجورى نميخوام و....

فردا صبح مصطفى با همون كفشا ميره #مدرسه و تو راه ميخوره زمين و ماشين نيسان از رو پاشنه پاش رد ميشه و پاش ميشكنه

بعد ميرن دكتر و دكتر ميگه خدارو شكر كه پوتينا پاش بوده وگرنه استخوان پاش خورد ميشد

عكس بالا مربوط به بعد همون #حادثه هست

عكس پايين هم مجروحيت شــ‌هيد #مصطفى_صدرزاده تو يكى از عمليات ها هست



─═हई╬«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»╬ईह═─
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
خاطره اے از شــ‌هید«مــ‌هدے جعفرے» به روایت #خواهر‌شــ‌هید

خیلی به بچه های کوچیک #علاقه داشت مخصوصا به «محمدامین» #برادر کوچیکش که الان دوسالشه

شبا وقتی از سر #کارش میومد همین که به «محمدامین» میگفتیم «مهدی» اومد چهار #دست و پا میرفت دم در

وقتیم که رفت #سوریه زنگ که میزد میگفت: گوشی رو بده به «محمد» با اینکه اون موقع «محمد» یه سالش بود و #حرف زدن بلد نبود

همش میگفت: تا #من بیام «محمد» میتونه راه بره بعضی وقتا میگفت: اگه #نبودم «محمد» جای منو پر میکنه

ما هم میگفتیم: یعنی چی هر کسی جای خودشو داره جای تورو #هیچکس پر نمیکنه

الان #مادرم میگه: «محمد» عین #بچگی های «مهدی» شده الان «محمدامین» راه میره ولی دیگه «مهدی» نیست تا راه رفتنش رو ببینه