⭕️ #خاطره_جنگ🔹 در عملیّات بیت المقدس۲ به یاد دارم که وقتی دشمن تک سنگینی انجام داد و نیروهای گردان کمیل روی تپهای بین « الاغلو » و « دولبشک » ( تپه شصتی ) مستقر بودند و دشمن از ارتفاع الاغلو به پایین سرازیر شده بود، خود از بیسیم شنیدم که فرمانده وقتِ
#گردان_کمیل، برادر درویش با ستاد لشگر مشاجرهای داشت، و وقتی از ستاد
#سعید_قاسمی به آقای درویش میگفت که از قصدش برای عقب کشیدن نیروها منصرف شود و به آیهی « کم من فئة قلیلة... » متوسل میشد، آقای درویش با همان لحن تهرونیش گفت : «حاج
سعید برای من قرآن نخون من خودم بچه آخوندم، من بچه هامو به کشتن نمیدم و آمادهی دادگاه نظامی هم هستم ! » و آن شب نگذاشت بچههای گردان زیر آتش سنگین دشمن بمانیم و عقبمان کشید، و به این ترتیب هم ما را از تلفات نجات داد و هم تپه نیز حفظ شد، چون دشمن بعثی هم میدانست که گرفتن آن تپه بین دو ارتفاع بلند توجیه نظامی ندارد و با این تدبیر دهها جوان پایکار زنده ماندیم!
ولی متأسفانه در طول جنگ خیلیها چنین تمردی نمیکردند و حفظ موقعیت ولو به قیمت تلفات هزاران جوان بینظیر جزو استراتژیهای ثابت اغلب آقایان بود و ...
✍ مسعود شفیعی کیا
@shafieikia