ارتباطات و رسانه Society, Communication & Media

Channel
Logo of the Telegram channel ارتباطات و رسانه Society, Communication & Media
@scmediaPromote
1.13K
subscribers
🍀درباره جامعه، ارتباطات و رسانه ها🍀
سرودی که در مدرسه البرز صد ساله شد / صدای تاریخ از کالج آمریکایی‌ها در تهران

این فیلم به بررسی یک قطعه‌ی موسیقی تاریخی می‌پردازد که پژواکی از تهرانِ آذرماه سرد سال ۱۳۰۷ شمسی است. صدای محصلان کالج آمریکایی‌ها، که بعدها به دبیرستان البرز تغییر نام یافت، در این اثر جاودانه شده است. این قطعه، یکی از اولین نمونه‌های موسیقی ضبط شده در ایران محسوب می‌شود و دریچه‌ای به گذشته‌ای نه چندان دور می‌گشاید

در آن زمان، کمپانی کلمبیا رکوردرز، شرکت قدیمی آمریکایی، برای ضبط موسیقی هنرمندان ایرانی به تهران آمده بود. این صفحه گرامافون که صدای سرود دسته‌جمعی محصلان را در خود ثبت کرده، به عنوان یکی از اولین آثار ضبط شده در داخل ایران شناخته می‌شود. اهمیت این رویداد تاریخی را مدیون دکتر ساموئل مارتین جردن، سومین مدیر کالج آمریکایی‌ها و همسرش هستیم که نقش بسزایی در تشکیل گروه کر و ضبط این همخوانی داشتند. در زمان ضبط این سرود، دکتر جردن 28 سال ریاست این کالج را بر عهده داشت. او یک فیلسوف و حقوقدان بود که همراه با مبلغان مسیحی وارد ایران شد و خیابان جردن در تهران نیز به پاس خدماتش به این نام مزین شده است. حتی ملک الشعرای بهار، شاعر نامدار ایرانی، در وصف او چنین سروده است:

گفتم که طبیب درد نادانی کیست؟

پیر خردم گفت که جردن، جردن!

نام این سرود تاریخی “دارم از خداست” است و آهنگ آن را غلامرضا مین‌باشیان، از اولین محصلان موسیقی دارالفنون، ساخته است. جالب است بدانید که نت‌های این سرود هنوز هم در کتاب دوم هنرستان با عنوان “سرود برادران” تدریس می‌شود و نسل‌های جدید هنرجویان موسیقی با این اثر آشنا می‌شوند.

محمدرضا شرایلی، پژوهشگر موسیقی، این صفحه گرامافون قدیمی را به فایل صوتی تبدیل کرده و آن را در صفحه اینستاگرام خود به اشتراک گذاشته است. این اقدام ارزشمند، امکان دسترسی و شنیدن این صدای تاریخی را برای عموم فراهم کرده است.

این موسیقی به زودی ۱۰۰ ساله خواهد شد، در حالی که هویت هیچ‌کدام از ۵۰۰ خواننده‌ی آن مشخص نیست. با این وجود، صدای آنها در تاریخ ایران ماندگار شده و کلام آنها که بخشی از دردها و آرمان‌های آن دوران را بازتاب می‌دهد، هنوز هم شنیدنی و تأمل‌برانگیز است.

«عصر ایران» 
Forwarded from اتچ بات
💥هشدار مهم عصمت اینونو به رضاشاه!
✍️
علی مرادی مراغه ای

شش ماه قبل از اشغال ایران توسط متفقین، عصمت اینونو رئیس‌جمهور ترکیه از طریق اسفندیار سپهبدی سفیر ایران در ترکیه، نامه ای به رضاشاه نوشته اطلاع میدهد که متفقین بدلایل مختلفی حتما به ایران حمله خواهند کرد لذا هر چه زودتر آلمانی ها را از ایران بیرون کرده با متفقین وارد مذاکره و قرارداد بشوید تا کشورتان اشغال نشود.
عصمت اینونو حتی مینویسد که رضاشاه به من وکالت رسمی بدهد و من تضمین میدهم که این کار را من انجام بدهم.

♦️سالها پیش، من راجع به این نامه مهم
اینونو در منابع ترکیه خوانده بودم و منبع یادم نمانده و در منابع ایرانی مدام دنبال آن می گشتم و نمی توانستم این نامه را پیدا کنم، خوشبختانه، ردّ آنرا در این فایل تصویری دکتر فریدون هویدا پیدا کردم، او در اینجا توضیح می دهد که آنرا پیدا کرده و دیده است!
عجیب است که نامه ای به این مهمی که در آن زمان از ترکیه به تهران تلگراف گردیده، مقامات ایرانی بخاطر ترس از خشم رضاشاه که همچنان چشم به پیروزی آلمان دوخته بوده، اصلا جرات نمی کنند آنرا به رضاشاه نشان دهند و در نتیجه، معاون وقتِ وزیر امور خارجه ایران در زیر این نامه دستور داده که بایگانی گردد!.
بعدها که فریدون هویدا(برادر امیرعباس) وزیر خارجه می گردد این نامه را پیگیری کرده و پیدا می کند، چون اسفندیار سپهبدی سفیر وقت ایران در ترکیه که شوهر خواهر هویدا بوده و از این نامه مطلع بوده قبلا به فریدون هویدا گفته بوده که عصمت اینونو چنین نامه ای را نوشته است!

♦️شوربختی در اینست که، کسی جرات نمی کرد به رضاشاه نزدیک شود و سخنی بگوید که خلاف میل دیکتاتور باشد!
امیر احمدی اولین سپهبد ایران می نویسد که در مرداد ۱۳۲۰ یعنی کمتر از یک ماه قبل از حمله متفقین، ارتش مانوری در تپه های ازگل در حضور رضاشاه برگزار کرده و رضاشاه نیز چادر مخصوصی در آنجا برافراشته بود و هر کدام از امرای ارتش برای خوشایند او از رشادت ارتش ایران می گفتند و او نیز از شادی قاه قاه میخندید! یک تلفنگرامی از گروهان اول دانشکده افسری رسید و شاه بی نهایت خوشحال شد و آنرا به من نشان داد و در تلفنگرام فرمانده نوشته بود:
«با چابکی و رشادت تمام گردنه قوچی را گرفتیم. اگر قشون سلم و تور هم به میدان ما بیاید، شکست خواهد خورد، منتظر امر اعلیحضرت بزرگ ارتشتاران فرمانده هستیم که هر جا را امر کند فتح می کنیم.
شاه گفت: قشون من عالی ترین قشونی است که امروز در دنیا می توان نشان داد و این ادعا که فرمانده گروهان اول کرده درست است...»
(خاطرات نخستین سپهبد ایران احمد امیراحمدی...ص۴۱۴)
و ما البته می دانیم که آن قشون، سه روز بیشتر نتوانست در مقابل متفقین مقاومت کند!

♦️خطر متفقین را یکبار دیگر ساعد مراغه ای سفیر ایران در مسکو گزارش کرده بوده اما دیکتاتور وقعی ننهاده و خشمگین شده بود!
اینجا را ببینید.
مؤدب نفیسی در آن زمان پیشکار ولیعهد و تنها کسی بوده که رضاشاه او را «آقا»
خطابش می‌کرد، شمس‌الدین جزایری داماد او می نویسد آقای اسمیت(معاون اداره دخانیات) تقریباً یک ماه قبل از اشغال ایران دو دفعه مرا سوار ماشین اش کرد تا شمیران وسط راه و هی به من می‌گفت که «آقا، اگر کسی هست که با دربار ارتباط دارد به رضاشاه بگوید که این مرتبه مسئله جدی است، متفقین احتیاج دارند به راه‌آهن ایران. باید به روسیه کمک بشود و اگر رضاشاه این راه‌آهن را به اختیار نگذارد راه‌آهن را به اجبار خواهند گرفت.»
شمس‌الدین جزایری می گوید من با همسرم صحبت کردم. گفت «والّا، گمان نمی‌کنم کسی جرأت بکند با رضاشاه حرف بزند».
سرانجام وقتی به مودب نفیسی می گویند که به رضاشاه اطلاع دهد، او جواب می دهد:
«بله، این مطلب خیلی اساسی است و جدی، ولی من جرأت نمی‌کنم با رضاشاه صحبت بکنم.»
احتمال حمله متفقین را به ابراهیم قوام الملک شیرازی هم گفته بودند اما او نیز ترسیده بود که با رضاشاه در میان بگذارد و بعدها هم اشرف پهلوی، همه‌اش وقتی که از پسر قوام شیرازی طلاق گرفت می‌گفت:
«این [مرد] خیانت کرده. چون این مسئله را به او گفته بودند و نیامده به پدر بگوید»!.
(مصاحبه جزایری با پروژه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد، نوار اول، ۱۲ مهر ۱۳۶۳، حبیب لاجوردی)

🔷 آیا اگر دیکتاتور، گوشی شنوا داشت ایران به آن شکل تحقیرآمیز اشغال می گردید؟! آیا تاریخ آینده ایران متفاوت نمی شد؟!
اما دیکتاتور همه عقلا را حذف کرده و هیچکدام از آن مردان استخوانداری که در دامن مشروطیت پرورش یافته و در اوایل سلطنت بدورش بودند در اواخر سلطنتش، حذف شده و دورِ دیکتاتور را متملقین گرفته و حسابی از عقلانیت تهی گشته بود.
همیشه در چنین مواقعی است که بلا بر سر کشور نازل می گردد...!


◀️مصاحبه فریدون هویدا را اینجا و یا در زیر ببینید:
سرانجام و فرجام

دیشب پس از شنیدن حدود ۱۵۰ دقیقه افشاگری عباس پالیز دار، تا ۵ بیدار ماندم و خدا گواهست گریه امانم را بریده بود. آخر برای پیر زهوار در رفته ای چون من که عمری با و بر همین خاک، خورده و خفته ام، چگونه می شود از این عزیز دل کند و به قول جوانان بی خیالش بود و خوشباشی وار ادامه داد؟!!
از درماندگی به فکر تفال افتادم. ولی نه به لسان‌ الغیب، که به شاهنامه و سراینده حکیمش. باز کردم و تکان خوردم:
ندانم سرانجام و فرجام چیست؟
بدین رفتن اکنون بباید گریست
ته مانده کثافت درونم می گفت: آخر در این پیرانه سری چرا آرام نمی نشینی و دمساز روزگار نمی شوی؟ در این اندیشه غوطه ور بودم که حکیم طوس باز هم‌ طی همین داستان، پاسخم‌ را داد:
سر آزاد کن، دور شو زین میان
ببند این در بیم و راه زیان

آخر ما را چه شده؟ سرداران و پهلوانان و دلسوزان این دیار کجا شده اند؟!! پالیزدار از چنان حجمی از فساد پرده بر می‌دارد، که اگر در هر دولت و حکومت دیگری بود ۱۰۰ بار فروپاشیده بود. پس چه شده که با افشای این حجم از فساد درونی، آب از آب تکان نمی خورد؟! تنها دلها به این انگاره بسته که: بابا ولشون کن، می خوان راه آقا مجتبی را باز کنند.

پالیزدار بر آن است که این افشاگری تنها گوشه ای از ۱۲۴ پرونده و ۵۰ هزار برگ از گستره فسادی است که چونان‌ تومور سرطانی در همه جای این آب و خاک ریشه دوانده است. گویی دیگر کسی و جایی نیست که سالم‌ مانده باشد. بی گزاف گویی، ابعاد این افشاگری آن چنان دهشتناک و باورنکردنی است که گویی افسانه های تخیلی پادشاهان دوران تاریکی را گوش می دهی. زنده و مرده نه تنها در جریان این سیل فراگیر فساد بوده اند و به آن گوش داده اند، که خود نیز کاراکتری از این فیلم تخیلی محسوب می شوند.

هر چه درنگ‌کردم، بلکه موریانه نزده ی پاک مانده ای را در این فیلم‌طولانی بیابم، نشد که نشد.
راستش دیگر به سرانجام این قافله و ملت و کشور کهن نمی اندیشم، ترسم از راهی است که همچنان در آن گام بر می داریم. با این اوصاف زبانم بند آمده و دشوار است که نظامی وار بگویم:
خدایا چنان کن‌ سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
ارتباطات و رسانه Society, Communication & Media pinned «‍ "آیه های زمینی" یا "چگونه از تولد تا قیامت، برای مردم قفس بسازیم..." 🖋 امیرعبدالرضا سپنجی @SCMEDIA چند روز قبل، به عادت این سالها که فیلم های جدید ایرانی را دانلود می کنم و با خانواده یا به تنهایی می بینم، عنوان فیلم جدیدی به نام "آیه های زمینی" را دیدم…»
🔲⭕️بی ناموس پدرت است!
مجتبی لشکربلوکی


ببخشید که عنوان این نوشته بی ادبانه است اما اگر جلو بروید متوجه می شوید که داستان چیست. امروز می خواهم راجع به چالشی بنویسم که خودم مبتلا به آن هستم. اول نوشته کوتاهی را با هم مرور کنیم که باعث شد به این مساله توجه کنم. در شبکه های اجتماعی کسی نوشته بود: توهین، فرصت تأمل و تعامل رو از آدم‌ها میگیره. ‏وقتی به کسی می‌گویید «بی ناموس! ۲+۲ می‌شود ۴» نمی‌گوید بله مطلب درستی است و حق با شماست! خواهد گفت: بی‌ناموس پدرت است! (مدرسه علوم انسانی)

این جمله مرا به فکر فرو برد که حرف حق اگر با لحن نابحق گفته شود نتیجه عکس دارد. ما و از جمله خود من چقدر ناتوانیم که با هم محترمانه مخالفت کنیم، مودبانه نقد کنیم و با متانت تعامل کنیم. این مشکل فراگیر است، حتی در بین خبرگان و نخبگان ما. به یک نمونه واقعی توجه کنید: دو تن از اساتید دانشگاه این فرصت را پیدا کردند که با یکی از مدیران ارشد کشور گفتگویی اختصاصی و طولانی داشته باشند فرصتی که برای همه حتی نخبگان به این راحتی فراهم نمی شود، در همان ابتدای جلسه جمله ای که گفتند چنین بود: «شما حرف بی ربطی زدید». آن هم با لحنی بد و از بالا به پایین. هیچ اشکالی ندارد که شما یک مدیر ارشد کشور را شجاعانه و جسورانه نقد کنید این نشانه استقلال و آزادمنشی شماست اما اینکه نمی توانید آن را به شیوه ای موثر منتقل کنید نشانه چیز دیگری است.

☑️⭕️تحلیل و تجویز کاربردی:
بارها و بارها شنیده ایم که باید هنر گفتگو را بیاموزیم. اما می دانیم که گفتگو که همیشه گل و بلبل نیست. در بیشتر موارد، من یک باور دارم و شما باوری دیگر. چگونه با هم مخالفت کنیم و همدیگر را نقد کنیم که کار به جای باریک نکشد و تیتری که در بالا خواندیم را تجربه نکنیم؟ همه ما باید این مهارت را بیاموزیم: مهارت مخالفت محترمانه. برای شروع این ۶ نکته را تمرین کنیم:

◻️جملات را با تو شروع نکنیم! جملاتی که بدون فاعل آغاز می شود یا با من آغاز می شود راهی برای تمرکز بر خود ایده است، نه شخصی که می خواهیم با او مخالفت کنیم. جملاتی مانند «اینجوری به نظر می رسه که یا من اینجوری برداشت می کنم که ...» خیلی کمتر حساسیت برانگیزند به جای آنکه بگوییم «تو/شما گفتی که ...».

◻️مخالفت های خود را حتی الامکان (یعنی اگه شد) در جمع نگویید. بازخوردهای منفی در حضور جمع تقابل برانگیزند و افراد احساس می کنند که به جای آنکه ایده یا عملکرد آنان را نقد کنید، دارید ترور شخصیت می کنید.  (رفرنس)

◻️به جای مخالفت صریح ابتدا ابراز تردید کنید: با طرح سوالات هوشمندانه در خصوص نظراتی که با آن ها مخالف هستید ابراز تردید کنید و سعی کنید به گونه ای این کار را انجام دهید که دیگران را به سمت تردید ببرید و سپس مخالفت خود را اعلام کنید. مثلا اینگونه آغاز کنید: در مورد این ایده یک سری چیزها هست که من نمی دونم و در موردش تردید دارم ....

◻️مسیر را به سمت راه حل جایگزین کج کنید: به جای اینکه مستقیم یک ایده را نقد کنید، بگویید که در کنار ایده شما، می توانیم ایده دیگری را نیز مطرح کنیم یا از منظر دیگری به آن نگاه کنیم. اینگونه مسیر بحث به جای تقابل به سمت تعامل می رود (رفرنس).

◻️دیگران را احمق تصور نکنید. مثلا کتابی وجود دارد به نام هنر کنار آمدن با احمق‌ها! خب کسی که این کتاب را می خوانند، تصور می کنند که بالاخره هر کسی می تواند یک احمق بالقوه باشد و آنگاه خود به خود نگاهش به وی از بالا به پایین و غیرمحترمانه خواهد شد.

◻️جای فرار بگذارید. یک مشکل رایج این است که افراد ایده را مساوی خودشان می گیرند و اگر ایده نقد شد احساس می کنند که شخصیت شان، شعورشان، باهوشی شان و خبرگی شان زیر سوال رفته است. چه باید کرد؟ ایده تان را مساوی شخصیت تان نگیرید. همان ابتدا که ایده خود را مطرح می‌کنید برای خودتان جای فرار بگذارید. بگویید که این یک ایده ناقص است که فعلا به آن معتقد هستید و اصلا مطرح کرده اید که در معرض نقد و تکمیل قرار بگیرد. خودتان هم به این ایده نقدهایی دارید و در مورد آن تردیدهایی دارید به این ترتیب از این به بعد هر کسی شما را نقد کرد می توانید نقدها را بشنوید و سپس ایده خود را بهبود دهید و ایده کامل تر را ارایه کنید. شما همیشه راه فراری برای بازگشت از ایده و پس گرفتن ایده دارید. در ضمن چون گفته اید که خودتان هم در مورد ایده حرف ها و نقدهایی دارید، با زیرسوال رفتن ایده، زیر سوال نمی روید.

خلاصه آنکه اگر بیاموزیم چگونه مودبانه دیگران را نقد کنیم و چگونه محترمانه با دیگران مخالفت کنیم، آنگاه کار به تقابل و خصومت کشیده نمی شود. باید تمرین کنیم اول از همه، خودم! توسعه یعنی حل مسایل جمعی. حل مسایل کشور یا سازمان یا استان مدیون کسانی است که می توانند با هم محترمانه مخالفت کنند و به یک جمع بندی متفاوت از موضع اولیه شان برسند.

@Dr_Lashkarbolouki
Forwarded from دهکده جهانی کندلوس (F Aminzadeh)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♈️ پاسخ زیبای آیت الله سیستانی در خصوص تقاضای تعویض ضریح قبور؛
در باب نذر کعبه و سایر اماکن زیارتی

عن علی -علیه السلام- قال: لو کان لی وادیان یسیلان ذهبا و فضة ما اهدیت الی الکعبة شیئا لانه یصیر الی الحجبة دون المساکین.

امیرالمومنین حضرت علی -علیه السلام- فرمود: اگر دو رودخانه مواج از طلا و نقره داشته باشم هیچ چیز به کعبه اهدا نخواهم کرد، زیرا به پرده داران «ناشایست» می رسد نه به مساکین و مستمندان.

بحارالانوار/ ج ۹۶/ ۶۷

@SCMEDIA
🔥 ترامپ، احمدی‌نژاد و رئیسی، جاعلان رؤیای مردمان سرزمین خویش‌اند

ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا شد
مردی که هر چه کرد و گفت و هر رسوائی که به بار آورد، ذره‌ای از محبوبیتش نکاست.
تَفنُنی به سیاست آمد و حالا جِدی‌جِدی برای مرتبه دوم در بلندترین کاخ قدرت دنیا نشسته است

خرج انتخابات را خودش و ماسک و شرکایش دادند. با بزرگان حزبش در افتاد و هر چه پیش‌کسوت سیاسی بود را به گلوله طعن و توهین بست و هیچ ادبی نگاه نداشت که ثابت کند دولت مرد به ز ادب اوست

بیش از ٧٠ میلیون آمریکائی شامل زنان به او رأی دادند با این‌که می‌دانستند زن‌باره است و حرمتی برای نسوان قائل نیست و رقیبش از حزب دمکرات یک بانوی فرهیخته است

عجیب اینکه با تمام دعوای که در گذشته از جمله حمله به کنگره راه انداخت و هیچ‌گاه از توهین و افتراء و عقایدِ ضد مهاجران و مسلمان‌ستیزش عقب‌نشینی نکرد. باز هم مورد اقبال عمومی قرار گرفت، شاید الهه‌ لذت و خوش‌باشی در ترامپ حلول کرده و در یک دگردیسی اخلاقی، بیشترین آمریکائی‌ها را مَفتون خود کرده است

رؤیای آمریکائی یعنی ثروت و هر چه بیشتر ثروت، حالا مصداقی یافته به نام ترامپ و از آنجا که گداهای شهر، نشانی قصر ثروتمندان را خوب می‌دانند، ترامپ حتی در میان افتادگان و فرودستان آمریکائی طرفدار بسیار دارد

برای خیلی از آمریکائی‌ها خنده‌ و رقص ترامپ خلاصه همه خوبی‌هاست. او کسی است که تا اینجای عُمر به هرچه می‌خواسته رسیده است. خانواده‌اش عروسک‌های باربی زنده‌اند و حرف‌هایش به‌راحتی در مِعده عوام هضم می‌شود

همان‌قدر از سیاست و دنیا می‌داند که بیشتر آمریکائی‌ها می‌دانند و همین ندانستن، قرابت می‌آورد. دکترینش سرشار از تضاد است و سَرجمع مَواهب نظریه‌های متضاد. بی‌خیال همه آشوب‌های عالم از حقوق بشرش گرفته تا جنگ سیاه خاورمیانه و محیط زیست، البته گوش مالی دادن چین را فراموش نکنید

ترامپ آرزوی برباد رفته‌ میلیون‌ها آمریکائی است، یکی که هر چه بخواهد می‌خرد و به «مقامْ چند» رسیده است یعنی به هر که می‌رسد می‌گوید چند می‌ارزی؟ و می‌تواند جیرینگی چِکَش را بکشد

ترامپ در فرافکنی مشکلات هم ید طولائی دارد و این پرتاب مشکلات به گردن دیگران با ذکر نام را عوام تحسین می‌کنند

اگر درهای آمریکا بسته شود، مکزیکی‌ها به دور ریخته شوند و مسلمانان این مو سیاهان دردسر ساز سرکوب شوند، مشکلات آمریکا یک‌ شبه حل خواهد شد. اصلاً ترامپ آدم یک‌ شبه است، برنامه ندارد اما وعده بسیار.

دیر رسیده و زود می‌خواهد برود. مثل یک فیلم پورن سرشار از کشاکش و سر و صداست و ببینده را میخ‌کوب می‌کند، بی‌هیچ قصه‌ای و بی‌نتیجه، همین است که هست و بدین سبب بیش از ٧٠ میلیون آمریکائی اُسکار ریاست‌جمهوری را تقدیمش کردند.

در سالهای گذشته دولت فرهیخته اوباما از گفت‌و‌گو، فرهنگ ساخته بود و در مجموع دولت آمریکا در حوادثِ واقعه، قابل پیش‌بینی بود. این پیش‌بینی‌پذیری و شناخت جهانی از مرام اوباما، لنگر سُکنایی بود که حداقل وضعیت را از این بدتر نمی‌کرد.

اما حالا ترامپ مثل جکی چان در فیلم میمون مست، کاملاً غیرمترقبه است. یکی از دلایل رأی آوردنش هم همین سوار بر حس کنجکاوی و تازه‌یابی بشری شدن است، ممکن است به سمت روسیه بچرخد و در داد و ستدی چنان معامله‌ای کند که خاورمیانه را بدهد و به جایش بازار بگیرد.

ما ایرانی‌ها که مارگزیده هستیم و معجزه هزاره سوم و سید محرومان دیده، بهتر میدانیم در فرو ریختگی فرهنگی اجتماعی، احتمالش زیاد است که حتی اگر کسی مثل بابک زنجانی هم برای ریاست‌جمهوری تایید صلاحیت شود، به راحتی هر کاندیدائی را شکست دهد، کافی است روایتی قوی و راه‌حل‌هایی ساده داشته باشد و رقیبی نچسب و ترسناک! چنانچه بارها از ترس مارغاشیه به عقرب جرّاره پناه بردیم

ترامپ، احمدی‌نژاد و رئیسی و بسیاری دیگر، در یک نکته اشتراک روش دارند. آنان جاعلان رؤیای مردمان سرزمین خویش‌اند.
مردمانی که چون اشباح مسخ‌شده از رؤیاهای خویش، پای صندوق رأی می‌روند و سرنوشت خود و یک ملت را دگرگون می‌کنند. مردمی که از وضعیت موجود ناخرسند و خشمگین‌اند و دل‌بسته راه‌حل‌های ساده و یک‌شبه.

در سیاست آمریکا چیزی در حال شُدن است؛ شاید آمریکا دیگر آن کشور بدون تاریخ نباشد که رؤیایش را از تاریخِ مردم دیگر وام می‌گرفت. اینک آمریکا در تاریخ، صاحب قدمتی هرچند کوتاه شده است، و ترامپ نمادِ نوعی از ملی‌گرائی است، نمادِ رؤیائی که بناست کشورش را از تاریخ مهاجران خود جدا سازد و شاید از این‌رو بسیاری در جهان دیدگاه‌های او را به فاشیسم نزدیک دانسته‌اند. نگران نباشید، ترامپ را جدی نگیرید.

ترامپ نشانه بی‌آرمانی و بی‌فرهنگی انسان معاصر ماست، توده‌های بی‌چشم که زندگی را دنبال استیک خوک، بو می‌کشند


* برگرفته از نوشته آقای عباس مجنونی

@SCMEDIA
Forwarded from تحلیل زمانه
🔵 آزادی آمریکا بی‌نقص نیست اما بی‌نظیر است.



#تحلیل_زمانه
🌍 @TahlilZamane
Forwarded from فرهیختگان
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وظیفه مدرسه چیست؟! 🤔

@SCMEDIA
❇️ آمار رای دهندگان به هریس و ترامپ، به تفکیک جنسیت

@SCMEDIA
معاون اجرایی رئیس جمهور:

🔹رئیس‌جمهور دستور داد که استفاده از ‎مازوت در نیروگاه‌های اراک، کرج و تهران متوقف شود

🔹برای سلامتی مردم ترجیح دادیم خاموشی‌های مختصر و منظمی با اطلاع رسانی کامل انجام شود

🔹قرار نیست تعدادی بمیرند تا ما ‎برق داشته باشیم.



🙏🏻یک اقدام عالی محیط زیستی🙏🏻

@SCMEDIA
Forwarded from رادیو تحقیق
درس حکمرانی و سیاست‌گذاری

دکتر ولی‌اله وحدانی‌نیا

#سیاست‌گذاری_مدیریت_و_اقتصاد

📻 رادیو تحقیق، رسانه‌ای نوین

🆔 @RadioTahghigh
Forwarded from انتخابات آمریکا... ادامه راه (ALIREZA SARFARAZI)
#نظرسنجی مؤسسه Marist که برای NPR و PBS انجام شده است.

@usgelections
🎯 شوخی ممکن است دردسرساز شود، ولی زندگی بدون آن تحمل‌ناپذیر است

🔴حکمتی عامیانه می‌گوید پشت هر شوخی واقعیتی جدی پنهان شده است. آیا واقعاً چنین است؟ یا اگر بخواهیم کمی سطح‌بالاتر دراین‌باره صحبت کنیم، آیا می‌شود شوخی را جدی گرفت و آن را موضوع تأملات فلسفی قرار داد؟ دیوید شومِیکر فیلسوف در کتاب جدیدش با عنوان شوخی‌کردن: درباب شوخی و اخلاق در زندگی روزمره می‌گوید شوخی‌ها مجموعه‌ای از سوالات فلسفی پیش روی ما می‌گذارند. برای مثال، وقتی با یکدیگر شوخی می‌کنیم بعضی از جنبه‌های اخلاقیات در معرض خطر قرار می‌گیرند که فراتر از ناراحتی‌هایی هستند که شوخی‌های مبتذل ممکن است ایجاد کنند.

🔴 شوخی‌ها اساساً حول مسائل اجتماعی می‌چرخند و به همین دلیل، به اخلاق اجتماعی مرتبط می‌شوند. شاید بتوان گفت اینکه چگونه با هم شوخی می‌کنیم نشان‌دهندۀ این است که رابطه‌مان با یکدیگر چگونه است.

🔴  اولین نکته از نظر شومیکر آن است که «وقتی می‌خواهیم شوخی‌ کنیم مهم است که به‌نوعی اجازۀ این کار را داشته باشیم». اگر طرف مقابل را به‌خوبی بشناسیم، ریسک شوخی‌کردن کم است. ما به دوستان صمیمی خود اجازه می‌دهیم شوخی‌هایی با ما بکنند که اگر از کسی غیر از آن‌ها سر بزند، ناراحت می‌شویم. بنابراین شوخی‌کردن با غریبه‌ها می‌تواند خیلی سریع به سوءتفاهم و ناراحتی منجر شود، اما در عین حال، احتمال دیگری هم وجود دارد: شوخی می‌تواند رابطه‌ای جدی و سرد را ناگهان به صمیمیتی دلپذیر تبدیل کند.

🔴 شوخی‌کردن به ما این امکان را می‌دهد که احساسات پیچیده‌ای را که در موقعیت‌های اجتماعی پیش می‌آیند مدیریت کنیم و درعین‌حال رابطه‌ای سرشار از اعتماد بسازیم و به آن استمرار ببخشیم.

🔴 بااین‌حال، شوخی‌کردن می‌تواند به شیوه‌های گوناگونی آسیب‌زا باشد. اول اینکه می‌تواند به‌سان زبانی خصوصی عمل کند و غریبه‌ها را نادیده بگیرد، مثل «لطیفه‌هایی که بین گروه کوچکی از افراد قابل فهم است». ثانیاً می‌تواند روابط قدرت نامتقارن را وخیم‌تر هم کند، مثل زمانی که استاد دانشجویش را تحقیر می‌کند، چون می‌داند او نمی‌تواند به همان شکل پاسخش را دهد. ثالثاً شوخی ممکن است عمداً توهینی آزاردهنده باشد -مثل توهین‌های نژادپرستانه، جنسیت‌زده و دیگر انواع تعصب‌ها- که فرد به‌طرزی فریب‌کارانه می‌گوید «صرفاً شوخی کردم».

🔴 موارد دیگری را هم می‌تواند برشمرد. مثلاً وقتی که طرف مقابل سعی دارد جدی باشد و ما سر شوخی را باز می‌کنیم، ممکن است بی‌احترامی به خواستۀ او و به تعبیری غیراخلاقی باشد. کسانی که مدام در حال لودگی‌اند و به هیچ وجه بیخیال نمی‌شوند، گاهی مصداق این مسئله به شمار می‌روند.

🔴 شوخی‌کردن، اگر همه‌چیز درست پیش برود، موجب خوشحالی می‌شود، اما به عقیدۀ شومیکر، مزایای شوخی‌کردن فراتر از خوشی و لذت‌بردن است. بامزه‌بودن مزایای اجتماعی هم دارد، چون ما با شوخی‌کردن دوست و همراه پیدا می‌کنیم. همچنین شوخی‌کردن باعث تثبیت دوستی‌ها و عمیق‌شدن پیوندها می‌شود. بعضی وقت‌ها یک شوخی مشترک دربارۀ بداقبالی دقیقاً همان چیزی است که آدم موقع بیماری، بیکاری، جدایی یا تصادف به آن نیاز دارد. شوخی‌کردن دربارۀ مصیبت‌ها و بدبختی‌ها نیز می‌تواند حس همدلی و حمایت را در افراد برانگیزد.

🔴 شومیکر می‌گوید: همدلی موجب شوخی‌کردن می‌شود و شوخی‌کردن موجب همدلی: چرخۀ مطبوعی که در آن همدلی‌کردن با یکدیگر موجب می‌شود همدیگر را بخندانیم و احساسات مشترک بیشتری را تجربه کنیم. نظر شما چیست؟

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «بدون شوخی زندگی سخت می‌شود» که در سی‌ودومین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ  ۱۱ مهر ۱۴۰۳ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ بِن وورگافت است و فرشته هدایتی آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخۀ کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
B2n.ir/y32816


@SCMEDIA
Telegram Center
Telegram Center
Channel