#وسواس_پولشنیده ام که روزی مردی ثروتمند نزد پیکاسو رفت؛ او دو تابلو می خواست و فوری هم می خواست و حاضر بود هر مبلغی که لازم باشد بپردازد. پیکاسو یک مبلغ بسیار بالا گفت، با این فکر که آن مرد قادر به پرداخت نیست زیرا فق
ط یک تابلو آماده بود. ولی آن مرد ثروتمند رقم را قبول کرد. پس پیکاسو به داخل کارگاهش رفت و آن بوم را از وسط به دو نیم کرد و آن مرد فکر کرد که آن ها دو تابلو هستند!
داستان دیگری شنیده ام: در یک نمایشگاه نقاشی پیکاسو، مردم مشغول ستایش تابلو ها بودند. تمام منتقدین در اطراف یک تابلو جمع شده بودند که از همه بی معنی تر بود برای همین هم بیش از بقیه جذاب بود! زیرا وقتی چیزی بی معنی باشد، برای عقل شما بیشتر چالش آور است. هریک از آن منتقدان سعی می کرد تا ثابت کند که آن تابلو را درک کرده است.
و سپس پیکاسو وارد شد و گفت، "صبر کنید. کدام احمقی این تابلو را سروته آویزان کرده؟ بگذارید من اول آن را درست کنم." و آنان همگی مشغول ستودن آن تابلو بودند!
اگر بدانی که چگونه از یک گل سرخ لذت ببری، از یک درخت سبز در حیاط خانه ات، و یا از کوهستان، از رودخانه، از ستارگان، از ماه؛ اگر بدانی چگونه از دیدن مردم لذت ببری، زیاد
وسواس پول را نخواهی داشت.
وسواس پول وقتی برمی خیزد که تو زبان جشن گرفتن را ازیاد برده باشی. پس پول تنها چیزی می شود که می توانی در مورد لاف بزنی __زندگیت بسیار خالی است.
من به تو نمی گویم که پول را ترک کنی. این را در طول اعصار به شما گفته اند؛ این شما را تغییر نداده است. من چیز دیگری به شما خواهم گفت: زندگی را جشن بگیرید، و
وسواس پول بطور خودکار ازبین خواهد رفت. و وقتی که این
وسواس به خودی خودش ازبین برود،
هیچ زخمی از خودش باقی نمی گذارد، اثری از خودش پشت سرباقی نخواهد گذاشت.
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#اشو