#اجرای_زنده#از_هوش..
#محسن_نامجو با حضور شاعر
#رضا_براهنیمعشوق جان به بهار آغشته منی
#هنگامه_من#از_هوش_می...
هنگامه منی
#هنگامه منی
که مرا می افتد
آغشته ی منی
معشوق جان به بهار آغشته ی منی
که موهای خیس ات را
خدایان بر سینه ام می ریزند
و مرا خواب می کنند
یک روزَمی که بوی شانه تو
خواب می بَرَدَم
معشوق جان به بهار آغشته ی منی
تو شانه بزن
هنگامه ی منی
من دستهای تو را با بوسه هایم
تُک می زدم
من دستهای تو را در چینه دانم
مخفی نگاه داشته ام
تو در گلوی من مخفی شدی
صبحانه پنهانی منی
وقتی که نیستی
من چشمهای تو را هم در چینه دانم
مخفی نگاه داشته ام
نَحرم کنند اگر همه می بینند که
تو نگاه ِ گلوگاه ِ پنهانی ِ منی
آواز من از سینه ام که بر می خیزد
از چینه دانم قوت می گیرد
می خوانم می خوانم می خوانم
تو خواندن منی
باران که می وزد سوی چشمانم
باران که می وزد
باران که می وزد ،
تو شانه بزن! باران که می…
یک لحظه من خودم را گم می کنم
نمی بینمَم
اگر تو مرا نبینی
من کیستم که ببینم؟
من نیستم که ببینم ، نمی بیننمَم
معشوق جان به بهار آغشته ی منی
✅✅❤️✅💚✅🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂