📎#معرفی_کتاب #عروسکی_به_اسم_تو🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 «عروسکی به اسم تو» کتابیست شامل یک داستان کوتاه 143 صفحهای که کل ماجراهایش در طی چند روز اتفاق میافتد و پُر است از احساسات.
راوی داستان دختر نوجوانی ست که با برادرش ساسان زندگی میکنه. آنها والدینشان را سال گذشته در یک حادثه از دست داده اند و حالا راوی که در اوج بحران نوجوانی به سر میبره، سعی میکنه راهی برای کنار اومدن با تنهاییش، اندوه از دست دادن والدینش و مشکلات این دوره پیدا کنه.
او عروسکهایی میسازه که بتونن جای افرادی رو براش بگیرن که دیگه نیستن و یا دیگه نمیتونه باهاشون ارتباط برقرار کنه: مامان و بابا (که عروسکهاشون همیشه وقت غذا خوردن سر میز حاضر هستن و وقت بیرون رفتن همراهش میرن)، پونه (دوستش که حس میکنه دیگه دوستش نداره و با دختر دیگهای صمیمی شده) و همینطور الی آخر...
دختر داستان که اسمی هم نداره و شاید همین اسم نبردن از خودش نشانهای از بحران هویتش باشه، سعی داره با تنها بازماندهی خانوادش، یعنی ساسان کنار بیاد. ساسانی که دست آخر اون هم تبدیل میشه به یک عروسک. در این بین با پسری هم دوست هست که ساکن آمریکاست و همیشه با هم چت میکنن. ولی این دوستِ راه دور هم مشکلات خودشو داره...
واضحترین نکتهی این کتاب، توصیفات و تشبیهات عالی ست که نادیده گرفتنشون غیرممکنه. در واقع این موارد، خیلی زیرکانه به تصویرسازی در داستان و درک بیشتر ماجراها کمک میکنند.
«تمام مدت حواس ساسان را روی تیرهی پشتم حس میکنم. نگاهم نمیکند ولی حشرهای پشمالو نردبان فقراتم را مهره به مهره پایین میآید. انگار منتظر باشد چیزی بگویم. و من باید چیزی بگویم.» یا «بازهم باور نمیکنم. ساسان به من بگوید خوشگل. یک چیز خیلی قدیمی خیلی خیلی قدیمی توی شکمم آب میشود. شیرین. شیرین مثل آبنبات کهنهای که بعد سالها زیر تخت سنگینم پیدا کرده بودم.»
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#عروسکی_به_اسم_تو #مریم_صابری #نشر_ثالث