نمي خواهم نگرانت كنم
اما
هنوز زنده ام..
و اين روزها هر بار حواسم را پرت كرده ام در خيابان..
بوق اولين ماشين
عقب عقب رانده ست...
نمي خواهم نگرانت كنم اما!
اين شبها
هر بار نااميدي مرا به پشتِ بام خانه رسانده ست
با احتياط پله ها را يكي يكي پايين آمده ام ..
با اينكه مي دانستم در من
ديگر
چيزي براي شكستن نمانده ست..
اين شبها روي پيشاني ام جاي روييدنِ
شاخ مي خارد و پوستم اين روزا زبر و خشن شده است !
تو از شكوه كرگدن شدن چه مي داني !؟
.
و بر اين سيّاره خاكي موجوداتي هستن
كه سرانجام فهميده اند، بي عشق مي شود زنده ماند..
موجودات عجيبي
كه بي آنكه كسي جايي نگران شان باشد
با احتياط از خيابان عبور مي كنند
و
صبح ها در پارك مي دوند
موجوداتِ باشكوهي
كه اگر خوب به سخت جانيِ چشم هايشان خيره شوي...
مي فهمي
هنوز نسلِ دايناسورها منقرض نشده است...
نمي خواهم نگرانت كنم
نمي خواهم نگرانت كنم
امّا ... امّا
نداشتن ات را بلد شده ام ..
و
مثل كودكي كه سرانجام فهميده است
تمامِ آنان چه در تاريكي ست
همان هاست كه در روشنايي ست.
به خيانتِ دست هاي تو فكر مي كنم
كه تمام اين سال ها
چراغ را
خاموش نگه داشته بودند.
#ليلا_كردبچهاز مجموعه آواز كرگدن
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂