شب بود ،
بیابان
بود ،
زمستان
بود ...
بوران
بود ،
سرمای فراوان
بودیارم در آغوشم هراسان
بود ... از سردی افسرده و بی جان
بوددر فکر آن سیمین بر خوشگل ...
از فکرو جان خود بودم غافل
میکوشیدم بهرش از جانو دل ...
میبردمش با خود سوی منزل
گیسویش از بادو باران گشته آشفته ...
در هر تار مویش گویی مروارید غلتان سفته
طی شد راه دشوار ...
آخر بر منو یار ...
با بوسه ای گرمی به او دادم
با لبهایی چون قند ...
بر رویم زد لبخند ...
برده همه رنجو غم از یادم
گیسویش از باد ...
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#شب_بودبا صدای
#هانی_نیروشعر زیبای
#فریدون_فرخزاد