چه ملالانگیر است اندیشیدن به غایت خویشتن، و چه حسرتیست در نگاهم بر رقص عاشقانهی آتش در ژرفنای زمان “اکنون” آن لحظهی ناب، که در تسخیر شعلههاست را آرزوست
چه ملالانگیر است اندیشیدن به غایت خویشتن، و چه حسرتیست در نگاهم بر رقص عاشقانهی آتش در ژرفنای زمان “اکنون” آن لحظهی ناب، که در تسخیر شعلههاست را آرزوست
جهان را بنگر سراسر که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر بیدار که هُشیوارانِ غمِ خویشیم. خشمآگین و پرخاشگر از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم، نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم تا از قابِ سیاهِ وظیفهیی که بر گِردِ آن کشیدهایم خطا نکند ...