#شاهزاده_قدر_نشناس#بوستان_سعدیپادشاه زاده ای از اسب به زمین افتاد و مهره های گردنش به سختی جا به جا شد.
پزشکان همه ناتوان از درمان او بودند تا اینکه پزشکی یونانی توانست گردن پادشاه را بهبود بخشد.
همین که آن
شاهزاده درد گردنش پایان گرفت، پزشک معالج خود را فراموش کرد.
آن پزشک به نزد
شاهزاده رفت، اما به او چندان توجه نکرد.
پزشک ناراحت شد و با خود گفت اگر آن روز درمانت نمی کردم، امروز زمین گیر بودی.
پزشک که از بی توجهی
شاهزاده نسبت به خودش دلگیر بود، تصمیم گرفت کاری کند که
شاهزاده دوباره به همان درد مبتلا شود.
برای اجرای نقشه خود مقداری از تخم گونه ای گیاه را برای
شاهزاده فرستاد و گفت شایسته است که آنها را بر آتش بریزید تا بوی آن به کارتان آید.
مقداری از آنرا بر آتش ریختند و
شاهزاده به عطسه افتاد.
گردن پادشاه دوباره به حالت قبلی بازگشت.
پادشاه چندین نفر را برای عذرخواهی به دنبال پزشک فرستاد، ولی از او اثری نبود.
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂