به گزارش ایلنا،
#لیلی_گلستان (مترجم و گالریدار) به تازگی بر سکوی «تداِکس تهران» سخنهایی
#بیپرده راجعبه
#زندگی_شخصیاش گفت. او سخنانش را از دوران کودکیاش آغاز کرد و گفت: تمام کودکی و نوجوانیام را با
#بغض_صبح_گاهی از خواب بیدار شدم. بعدها وقتی بزرگتر شدم فهمیدم که اینها به خاطر
#پدر_بداخلاق، سلطهجو، تحقیرکننده و زورگو بود.
کم کم درس خواندم و کار کردم، سر کار با شوهرم آشنا شدم، عاشقش شدم، با هم ازدواج کردیم، و همچنان این نگاه سلطهجویی که پدرم به همه داشت، و به من هم داشت ادامه پیدا کرد، و من نمیتوانستم از زیر سایه این نگاه درآیم. بعد از گذشت شش سال از ازدواجم، از جایی متوجه شدم که منِ مادر با سه بچهام یک طرفیم، و شوهرم یک مردِ مجردِ بدون هیچ تعهد و مسئولیتی، در طرف دیگر. پس تصمیم گرفتم که این رابطه را با تمام
#عشقی که به او داشتم
#پایان_دهم.
گلستان ادامه داد: وقتی از شوهرم جدا شدم، یک
#زن_تنها بودم که پولی برای گذران زندگی نداشتم. پس تصمیم گرفتم
#گاراژ_خانهمان را
#کتابفروشی کنم. از سال 60 تا 66
تنها کتابفروش منطقه دروس بودم. با مشکلاتی که در بازار کتاب به وجود آمد، تصمیم گرفتم کارم را تغییر دهم. فکر کردم که من
#هنر خواندهام، پدرم هم
#مجموعه_دار است و با تمام نقاشان معاصر آشناست، پس
#گالری_گلستان را تأسیس کردم. گالریام را با نقاشیهای
#سهراب_سپهریِ خانواده خودمان شروع کردم، و حالا با تمام سختیهایی که در این راه کشیدهام، 28 سال است که گالریدارم.
من با مشکلات عدیدهای در زندگی مواجه بودهام، ولی حالا
#جوانها را میبینم که با
#کوچکترین_مشکلات #غُر میزنند. غیر از مرگ و مرض، همه چیزِ زندگی قابل حل است. من برادر نازنینم را در جنگ مزخرفِ عراق و آمریکا از دست دادم، مادرم که بعد از مرگِ برادرم خم به ابرو نیاورد و همیشه دلداریام میداد تا ذره ذره آب شد و او هم رفت. شوهرم را از دست دادم که هیچوقت قدرِ خود را ندانست.
#رنج_با ما_عجین_شده است، ولی ما باید صبوری کنیم. ما نباید از زندگی طلبکار باشیم، ما به زندگی بدهکاریم و باید از آن نگهداری کنیم، وبه آن بیفزاییم.
http://t.center//sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂قسمتی از حرفهای
#لیلی_گلستان در سکوی «تداِکس تهران»