#زاغترجمهی
#حبیب_یغماییزاغکی قالب پنیری دید
به دهان برگرفت
و زود پرید
بر درختی نشست در راهی
که از آن میگذشت روباهی
روبه پرفریب
و حیلتساز
رفت پای درخت
و کرد آواز
گفت به به چقدر زیبایی
چه سری چه دُمی عجب پایی
پر
و بالت سیاهرنگ
و قشنگ
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوشآواز بودی
و خوشخوان
نبودی بهتر از تو در مرغان
زاغ میخواست قار قار کند
تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود
روبهک جست
و طعمه را بربود
@sazochakameoketab #روباه_و_زاغترجمهی
#ایرج_میرزاکلاغی به شاخی جایگیر
به منقار بگرفته قدری پنیر
یکی روبهی بوی طعمه شنید
به پیش آمد
و مدح او برگزید
بگفتا: «سلام ای کلاغ قشنگ!
که آیی مرا در نظر شوخ
و شنگ!
اگر راستی بود آوای تو
به مانند پرهای زیبای تو!
در این جنگل اکنون سمندر بودی
بر این مرغها جمله سرور بودی!»
ز تعریف
روباه شد
زاغ، شاد
ز شادی بیاورد خود را به یاد
به آواز خواندن دهان چون گشود
شکارش بیافتاد
و روبه ربود
بگفتا که: «ای
زاغ این را بدان
که هر کس بود چرب
و شیرینزبان
خورد نعمت از دولت آن کسی
که بر گفت او گوش دارد بسی
هماکنون به چربی نطق
و بیان
گرفتم پنیر تو را از دهان
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂