ای خدای عزیز نسبتا مهربان،
که حالا لابد توی خانهات که نشانیاش را به هیچکس نگفته ای،
لم دادهای جلوی مانیتوری به بزرگی کائنات،
و هی با کنترل توی دستت چرخ میزنی بین هفت آسمان تا ببینی هر گوشهی این جهان، دنیا دست کی است،
و صدای ترانه ای که داری با هدفونت گوش میکنی آنقدر بلند است که دیگر هیچ فریاد و استغاثه ای به گوشت نمیرسد.
ای خدای خوب که با همهی بزرگی ات، مدتهاست یک جوری خودت را پنهان کرده ای که هیچکس نمیتواند حتی خط و خبر مختصری از تو بگیرد، حالت خوب است؟
روبراهی؟
راستش را بخواهی، دیدم تو گذارت که به این طرفها نمیافتد هیچ،
حس میکنم اصلا چشم دیدن ما بندههای همیشه آویزان دردمند و مفلس را هم نداری.
البته راستش را بخواهی شاید هم حق با تو باشد.
حتما سرت خیلی شلوغ است مثل همیشه، بالاخره سر و سامان دادن به این دم و دستگاه عریض و طویل کار سختی باید باشد لابد،
و طبیعی هم هست که اینجور وقتها، موضوعاتی که اهمیت کمتری دارند فراموش بشوند، یک چیزی درست مثل اوضاع حالای ما.
میخواهم بگویم من درک میکنم که وقت سرخاراندن هم نداری چه برسد به اینکه بخواهی ببینی روی این نیم وجب کره ی خاکی که هرگوشهاش همیشهی روزگار،
یک عده مثل سگ و گربه افتادهاند به جان هم و دارند یکدیگر را تکه پاره میکنند،
کی به کیست و حق با سگ است یا گربه.
اما با همهی این اوصاف، گاهگاهی اگر حوصلهات کشید، یک سری به ما بزن.
راستش را بخواهی اوضاع اصلا خوب نیست،
و هرروز هم دارد قمر در عقرب تر میشود.
یا لااقل یک راه ارتباطی درست کن برای وقتهایی که موارد اورژانسی پیشامد میکند.
یک خط تلفن برای خودت بگیر -ترجیحا رند- که توی نقطههای کور هم آنتن بدهد.
اینترنت پرسرعت واقعی هم که آن بالاها در اختیارت هست بدون هیچ فیلترینگ و ممنوعیت دسترسی به هرجا که دلت بکشد.
حالا که همه چیز دارد بصورت شبانه روزی عرضه میشود،
و از گل فروشی گرفته تا تعمیر مبل و لوله باز کنی و خدمات موبایل،
۲۴ ساعته سعی میکنند مشکلات مردم را در کوتاهترین زمان ممکن رفع و رجوع کنند،
شنیدن یک جواب کوتاه از تو جوری ست که ممکن است اصلا به عمر آدم قد ندهد،
از بس که یادت رفته ما هم هستیم انگار.
اما اگر برداری برای خودت یک خط ارتباط مستقیم بگذاری،
لااقل آدم ته دلش قرص میشود که یک گوشه ی خیلی دوری از این دنیای بزرگ، کسی هست که میشود غمانگیزترین رازهای مگوی عالم را برایش تعریف کرد،
بیهراس تنها ماندن.
که وقتهایی که بیکسی و بغض و اندوه و تنهایی و دلتنگی،
راه نفس کشیدن را سد میکنند، میشود برایش نوشت:
خدایا، هستی؟
و همینکه پیام تیک دومش را بخورد، کافی ست که یکهو بغض آدم سر باز کند و آنقدر آرام آرام پای همین پیام بیجواب اشک بریزد که استخوانش سبک بشود فقط به اعتماد امنیت حضورت از دور.
البته، میدانم که دیگر خودت هم ته دلت امیدی به بهبود اوضاع این دستسازه های کج و کولهی تربیت ناپذیرت نداری، و شاید بخاطر همین هم هست اصلا که همینطور رهایشان کردهای تا عاقبت یا خودشان همدیگر را پاره پاره کنند،
یا بالاخره یک بلایی از زمین و آسمان و دریا فرود بیاید که نسلشان به کل از بیخ و بن منقرض بشود.
اما قربان جلال و جبروتت، حتی اگر هم قرار است این ویرانه را بکوبی و از نو بسازی،
توی ورژن بعدی، اینطور مخلوقاتت را به حال خودشان وا نگذار.
بیشتر کنارشان باش، یک راهی بگذار پیش پایشان که بتوانند حرفشان را بیوحشت آتش جهنم و مارغاشیه و لبهی تیز پل صراط،
بدون واسطه گری احدالناسی به خود خودت بزنند.
هي نگو من به شما نزديكم، از رگ گردن هم بیشتر.
نگو مشکل از شماست که حضورم را نمیفهمید.
آخر عزیز من، خودت این آدم های بیچاره را اینطور ناقص الخلقه و مفلوک و نفهم درست کردهای، خود اگر شاهکار تو بودهاند یا نه.
با بندگان ورژن بعدت، مهربانتر باش، این باگ فاصله ی عظیم میان خودت و آنها را بردار،
اینهمه دور نباش و دير و دگم و دست نيافتني.
بخاطر خودت میگویم که مثل اینبار، جوری نشود که نه راه پیش داشته باشی و نه راه پس.
وگرنه ما که اسباب بازی های بیمصرف تاریخ گذشتهای بودیم، مانده روی دستت،
سرگردان و غمگین و هراسان و معلق،
میان بودن و نبودن.
خلاصه که مرا بابت اینهمه پرگفتن ببخش.
هرچند میدانم که اینبار هم حرفهای مرا نمیشنوی.
میدانم که حالا سالهاست هیچ نامهای به مقصد نمیرسد.
اما به قول آقای سید علی صالحی، نامهام باید کوتاه باشد، ساده باشد، بی حرفی از ابهام و آینه.
پس از نو برایت مینویسم:
حال همهی ما خوب است، اما تو باور نکن...
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#دکتر_ندا_کارگر