یوزپلنگانی که ماییمکودکی مان، یوز پلنگی بود
که تلف شد. نوجوانی مان، یوزپلنگی بود
که تلف شد. جوانی مان یوزپلنگی بود
که تلف شد. میانسالی و پیری مان نیز
یوزپلنگانی اند
که تلف خواهند شد. زیرا یوزبان، یوزبانی نمی داند.
مادرم یوزپلنگی زخمی است. از تنش خون و چرک می چکد. مادرم
در شبِ دشت به خود می پیچد. پهلویش را به چاقو دریده اند، فرزندانش را از شکمش
در آورده اند تا یکی یکی بمیرانند.
من یوزپلنگان بسیاری را می شناسم
که از این دشت گریختند، اما گریختن نیز خنجری دیگر است،
که تا همیشه
در پهلوی یوزپلنگان این سرزمین می ماند پس هر جا
که بروند مجروحند. زنده می مانند اما از جگرشان تا دم مرگ خون خواهد چکید.
هر یوزپلنگی
که می میرد، نامی دارد. نام یکی امید است. نام دیگری آرزو. نام یکی عشق است، نام دیگری شوق. نام یکی ایمان است، نام دیگری مدارا.
اما هیچکس نام یوزپلنگان مرده را نمی بَرَد. زیرا یوزپلنگ بی نام، آسان تر از یاد می رود.
ما همان یوزپلنگان بی نامیم. بی مزار، بی
سوگ، بی عزا.
دردمان صدا ندارد. طبیبمان دوا ندارد. دوایمان شفا ندارد…
#عرفان_نظرآهاری@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#برای_ایران_برای_فیروز_برای_فرزندان_بی_نامشان#در_سوگ_یوزپلنگانی_که_ماییم#یوزبان_یوزبانی_نمی_داند