حالا که #کر میکنم میبینم خانه ما اینقدرها هم بد نیست، اینطور که ما زندگی میکنیم، توی یک تخت همه خانواده میخوابند، زیر لحاف به هم لگد میزنیم و میخندیم، وقتی مهمانی میآید و میخواهد بخوابد، از خانه بیرونش میکنیم، چون توی تخت دیگر جایی نیست: ظرفیت تکمیل!
[…] وقتی که #دوستانم به من سر میزنند، به خانهی درب و داغون من #میخندند، اما همیشه سر آخر با #مرغهای من بازی میکنند!
حالا که #کر میکنم میبینم خانه ما اینقدرها هم بد نیست، اینطور که ما زندگی میکنیم، توی یک تخت همه خانواده میخوابند، زیر لحاف به هم لگد میزنیم و میخندیم، وقتی مهمانی میآید و میخواهد بخوابد، از خانه بیرونش میکنیم، چون توی تخت دیگر جایی نیست: ظرفیت تکمیل!
[…] وقتی که #دوستانم به من سر میزنند، به خانهی درب و داغون من #میخندند، اما همیشه سر آخر با #مرغهای من بازی میکنند!
حالا که #کر میکنم میبینم خانه ما اینقدرها هم بد نیست، اینطور که ما زندگی میکنیم، توی یک تخت همه خانواده میخوابند، زیر لحاف به هم لگد میزنیم و میخندیم، وقتی مهمانی میآید و میخواهد بخوابد، از خانه بیرونش میکنیم، چون توی تخت دیگر جایی نیست: ظرفیت تکمیل!
[…] وقتی که #دوستانم به من سر میزنند، به خانهی درب و داغون من #میخندند، اما همیشه سر آخر با #مرغهای من بازی میکنند!
حالا که #کر میکنم میبینم خانه ما اینقدرها هم بد نیست، اینطور که ما زندگی میکنیم، توی یک تخت همه خانواده میخوابند، زیر لحاف به هم لگد میزنیم و میخندیم، وقتی مهمانی میآید و میخواهد بخوابد، از خانه بیرونش میکنیم، چون توی تخت دیگر جایی نیست: ظرفیت تکمیل!
[…] وقتی که #دوستانم به من سر میزنند، به خانهی درب و داغون من #میخندند، اما همیشه سر آخر با #مرغهای من بازی میکنند!