آدمهای زیادی را دیدهام که
خستهاند!
خیـــلی خســته...
خسته، اولین چای صبح را مینوشند،
خسته، ازدحامِ کوچه و خیابان را تحمل میکنند،
خسته، آدمهای
خسته دور و برشان را نگاه میکنند
خسته، به خانه بر میگردند،
خسته، همبستر کسی میشوند
خستهتر از خودشان،
خسته، به خواب میروند
و
در رویاهایشان روزهایی را میبینند که هیچکس
خسته نیست!
روزگار طوری با ما تا کرده که از همه چیز و همه کس
خسته شدهایم
و بیش از همه، از
#خودمان!
دیگر حتی طاقت تنها بودن با خودمان را نداریم.
درد کوچکی نیست از خلوتی
#فرار کنیم که میتوانست مأمنی برای جراحت قلبهامان باشد.
کاش میشد گاهی آن خودِ
خسته را بیدار نکنیم.
بگذاریم یکروز بیشتر بخوابد.
برود پیاده روی، آنقدر راه برود تا پای دلتنگیاش درد بگیرد و یک جا بنشیند و دیگر همراهش نیاید.
برود سینما و برای مرگ ستارهِ فیلم آنقدر بگرید تا خالی خالی شود.
یکی از آن کتابهای شعری که خاک میخورد را بردارد، طوری در آن غرق شود که دیگر نفس هیچ خاطرهی غمگینی بالا نیاید!
بگذاریم آدم
خستهمان جایی،
پشتِ پنجرهای،
گوشهی کافهای، روی نیمکت متروکی،
یا حتی در عبورِ شتابِ زدهی هزاران آدمی که رد میشوند و نمیبینندش،
یا
#آرام_بگیرد یا خودش را برای همیشه
#فراموش کند!
آنوقت به خانه برگردیم و اگر کسی گفت
#خسته_نباشی!
بگوییم:
"دیگر
خسته نیستم".
دیگر هیچکسی
خسته نیست!
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#نیکی_فیروزکوهی📚مجموعه ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه صبح