💔درختان جوان را درخیابان دفن میکردیم
برادرهایمان را زیر باران دفن میکردیمزمین از اضطراب کفش هامان باخبر می شد
هوا تاریک می شد، بعداز آن تاریک تر می شد
درختان بریده زیر باران گریه می کردند
برادرهایمان در گورهاشان گریه می کردند
هوا دم داشت، با تکرارِ خس خس بازدم می شد
صدای جیغ می آمد...دوکفش ازجمع کم می شد
.
-هزاران سایه پشت سایه پنهانند(کم گفتیم! )
-صدایت را ببُر(با پچ پچی درگوش هم گفتیم! )
میان شهرِ خالی می دویدیم و هوا بد بود
صدای تیر، سهم هرکسی که حرف می زد بود
به نوبت زخم هایی گوشه ی تصویر می خوردیم
به نوبت گریه می کردیم و درصف تیر می خوردیم
کسی هربار می افتاد و درخون دست و پا می زد
صدایی نام مان را پیش از افتادن صدا می زد
صدا روی درخت پیر انجیرِ معابد بود
صدا مثل صدای کشتن مرغِ مقلد بود
نفس باهر دویدن تنگ تر می شد، هدر می رفت
زمان تکرار می شد،خانه هامان دورتر می رفت
زمان تکرار می شد، زیرپای ابرها بودیم
دوباره درمسیر نعش ها و قبرها بودیم
درختان شکسته زیر باران گریه می کردند
برادرهایمان در گورهاشان گریه می کردند
.
_توبودی؟_نه! _تو بودی؟ نه!
هوا بدبود، دم کردیم
به هم سیلی زدیم و دیگران را متهم کردیم
کسی می شُست آن سو دستهای سرخ رنگش را
کسی آن گوشه پر میکرد با نفرت تفنگش را
کسی را دیگران سمت طناب دار می بردند
کسی را چشم بسته سینه ی دیوار می بردند
جهان با ترس هایش زیر چشمانِ درشتت بود
صدایم کردی و چاقوی تیزی توی مشتت بود
مرا در اشک هایت مثل ماه ی تلخ، حل کردی
مرا چاقو زدی و لحظه ی آخر بغل کردی
صدایت کردم و زنگ صدایت در صدایم بود
تو را بوسیدم و خون تو روی دستهایم بود
دو تا ماهیِ مرده داخل یک طشت خون بودیم
دو شاخه روی نعشِ یک درخت باژگون بودیم
درختان جوان را زیر باران دفن می کردند
جوان بودیم و ما را درخیابان دفن می کردند...
1
-درخت انجیر معابد: رمانی از احمد محمود
2- کشتن مرغ مقلد -فیلمی به کارگردانی رابرت مالیگن بر اساس رمانی از هارپر لی
3-ماه تلخ: فیلمی از رومن پولانسکی@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#حامد_ابراهیمپور