{{{
#کارخانه #سیتروئن و رواج
#شعر_پارسی در
#تبت و
#جنوب_سیبری }}}
این حکایت خواندنی و عجیبی ست که مرحوم دکتر
#باستانی_پاریزی در جایی می گوید که حدود پنجاه سال پیش! (سال ۱۳۶۰ نوشته اند) در سال ۱۳۱۰،
#کارخانه_سیتروئن که خودروهای مخصوص جاده های سخت کوهستانی با تایر پُر (بدون باد) ساخته بود. یک کاروان از این خودروها را برای تبلیغ از فرانسه براه انداخت و از جاده های اروپا گذشتند و
#جاده_های_ترکیه را - که بقول بعضی ها؛ یک جارو به دُم یک خر بسته و آنرا از استانبول به ارزروم رانده اند و هرکجا را جاروب کرده، جاده اسم گذاشته اند - پشت سر گذاشته و به ایران رسید و با هزار زحمت از سرخس گذشت. بالاخره کوهستان ها دره های زیبای افغانستان را طی کرده و از تاجیکستان گذشت و درتمام راه فیلمبرداری و عکاسی نیز کردند و در
#موزه کارخانهٔ سیتروئن هنوز هم عکس ها موجود است.
پس از بازگشت این کاروان، در سینماهای جهان فیلم هایشان نشان داده شد و مردم عبور کاروان را از کوهستان های
تبت تا قزاقزستان و پامیر را مشاهده کردند. در کوهستان های
تبت یک رئیس قبیله به پیشواز آمد و دختر زیبارویِ رئیس نیز خیرمقدم گفت و در همین وقت، خانِ قبیله که گویا موسیقی دان بود، در جلو چادر خود، برای اعضای کاروان یک آهنگ با سه تار نواخت!
مرحوم
#دکتر_بقائی که آنوقت در فرانسه دانشجو بوده و این فیلم را دیده بود، به من (به باستانی پاریزی)میگفت:
..... در همان حال، در فیلم، دختر رئیس قبیله با نوای سه تارِ پدرش شروع به آواز خواندن کرد و یک شعر با لهجه خودشان خواند که مردم قبیله نیز زمزمه میکردند. کلمات و آهنگ سرودِ آن دخترک برایم آشنا آمد و خوب که دقت کردیم متوجه شدیم کلمات پارسی را بزبان می اورد و چون بیشتر دقت کردیم، دیدیم که ای دل غافل! شعر پارسی است و طبق معمول، شعر
#حافظ میخواند:
// همای اوجِ سعادت، به دامِ ما افتد
// اگر ترا گذری بر مقامِ ما افتد
(کلاه گوشه نوشیروان، ص ۱۴۲)
آری، جائی که برق تبرزینِ خونریز نادر هم بدانجا نتوانست رسید، ابیات حافظ شیرازی با کمال راحتی، و بدون جنگ و بدون غارت بخارا و سمرقند، بدانجا رسید! و بصورتِ الهام، بر لبهای دختر زیبای چشم بادامی نقش بست. گوئی، خودِ حافظ چنین منظره ای را به چشم دل دیده بود کع یک روزی گفته بود:
// به شعر حافظ شیراز می کوبند و می رقصند
// سیه چشمانِ کشمیری و ترکانِ سمرقندی
#نفوذ_فرهنگ و
#آشتی بین
#ملت_ها از طریق جنگ و خونریزی نیست، آنجا که
#الواح_مانوی در
#تورفان_ترکستان پیدا میشود، دلیل نفوذ یک فرهنگِ تابناک است و آنجا که
#مقاماتِ_مانوی را به
#گلبانگِ_پهلوی میخوانده اند، در واقع تحت نفوذ یک فرهنگ پویا و پایا قرار گرفته بودند. آنجا که
#بُخاری و
#سمعانی و
#زمَخشری ،
#فقه و
#تفسیر_اسلامی می نوشته اند، این نفوذ نه به توسط
#قُثم_بن_عباس حاصل شده بود و نه به عنایتِ شمشیر خونریز
#عبدالله_بن_عامر و یا سلاخی هایِ
#قتیبه_بن_مسلم !! و صد البته که فرهنگ راستین را شعر حافظ بدانجا برده بود:
// بلبل به شاخِ سرو، به گلبانگِ پهلوی
// میخوان دوش، درسِ مقاماتِ معنوی
و صد حیف و هزاران حیف که
#اسلام_خواهان و
#دیندارانِ کشور
#افغانستان در دامِ فرزندانِ آن جنایتکاران قرن اول هجری افتاده و بجای رجوع به بزرگانِ فرهنگِ مشترکمان، و خواندن
#مناجات #خواجه_عبد_الله_انصاری و دوبیتی های
#ابو_سعید_ابو_الخیر ، معنویت را در فرهنگ خونریز آن مارخواران، اهرمن چهرگان و جانیانِ آدم کش جستجو می کنند و همه روز شاهدِ غمِ از دست رفتن همزبانانِ سخت کوشمان هستیم.
نگارش: علی سجادی
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂