#مولانا در ابتدای دفتر دوم وقتی از
صورت و
بی صورتی بحث می کند می گوید:
نامصور یا مصور گفتنت
باطل آمد
بیز
صورت رستنت
این که بحث
#بی_صورت و با
صورت می کنی،بحث تشبیه و تنزیه می کنی، این حرفها در مرحله عقلی است و فایده ندارد.
خودت باید یک وقتی از
صورت بیرون رفته باشی تا بفهمی
بی صورتی یعنی چه.
آدمی که گرفتار صور است درک
بی صورتی نمی کند.این جان را باید به
بی صورت رسانده باشی.
این خیلی حرف مهمی است.یعنی پاره ای از بحثهای اصلیکه در فلسفه مطرح است،
یک بار در سطح عقلانی مطرح است یک بار در سطح وجودی.
در سطح عقلانی بحثهای فلسفی پدید می آورد و جدالها و نزاعها.
به قول مولانا می گوید وقتی آب کم است آدمها دعواشان می شود:
آب باران باغ صد رنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد
اما وقتی آب فراوان است باغ و بوستان و سبزه زار تولید می کند.
وقتی که یک چیزی به عقل شما ترشح می کند چون آب کم است دعوا می شود.فلاسفه نزاعشان می شود و به قول مولوی حکمت الهی هم اقتضا کرده است که این نزاع پایان نگیرد.
اما از آن طرف شما خودتان را با یک سیل روبرو ببینید.این جا دیگر می شود مقام
#حیرت.همان که مولوی می گفت:
عاشقان در سیل تند افتادهاند
بر قضای عشق دل بنهادهاند
شما با سیل نمی توانید کلنجار بروید.می شویَد می بَرَد شما را.آن جا یک حالت دیگری است.این ها تمام مثالهای وجودی است.این هم خیلی مثال عجیبی است.می گوید فکر کنید شیری از جنگل می آید و ناگهان شما را می گیرد:
آن چنان که ناگهان شیری رسید
مرد را بربود و در بیشه کشید
این را به چنگالها و دندانهای خود گرفته،اما مرد هنوز زنده است.شیر دارد او را با خود به جنگل می بَرَد تا به حسابش برسد:
او چه اندیشد در آن بردن ببین
تو همان اندیش ای استاد دین
می گوید آن موقع در چه فکری است؟فکر جبر و اختیار است؟فکر اثبات این و آن است؟در چه حالتی است؟آن همان حالت حیرت و عجز است.
خرم آن کاین عجز و حیرت قوت اوست
در دو عالم خفته اندر ظل دوست
این مثالها کافیست به شما بگوید وقتی وجود آدمی به لرزه می افتد(نه فقط عقلش)حیرت آنجا غالب می شود.اما عقل وقتی به لرزه می افتد شک هست تردید هست و غیر ذلک.
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#دکتر_سروش #شرح_مثنوی_دفتر_اول