نیامدنت اُردیبهشت م را بی اعتبار کرد .. حیفِ خیابان هایی که بی تو نرفتم .. قدم هایی که بی تو نزدم .. شکوفه هایی که بی تو عطرشان مستم نکرد حیف از باران که بود و تو نبودی .. حیف .. حیف از اُردیبهشت که بی تو گذشت ...
صبح آبان نمِ بارانُ ٬ شرشُرِ ناودان جوی های پرآب و روان عابرانِ عاشق و سرمست دست در دست چتر و خیابانِ های خیس .. این بارانِ بی اَمان این هوای مست و دلبرانه یادت را در دلم همیشه تازه نگه می دارد .. عجیب می چسبد باران و نسیم و لبخند شیرینت آه لبخندت .. در این مستانگی جایت خالیست عزیزِ دور دست ...
چه هوایی نم باران و خیابان و من و این همه دوست داشتنت کجایی جانِ دل ؟ که ببینی کویر جانم دل به باران سپرده به یاد آن روزِ بارانی خوبم آرامم اما ، دلتنگ