ماجرای
#رسوائی و
#عشق_نافرجام #عارف_قزوینی و
#افتخار_السلطنه #دختر #ناصر_الدین_شاه#ابوالقاسم_عارف_قزوینی (۱۳۱۲-۱۲۵۷)
#شاعر و
#تصنیف_ساز بزرگ
#دوران_مشروطه ، زمانی
#دلباخته افتخار
السلطنه دختر ناصرالدین شاه بود. عارف بخاطر همین دلدادگی، تصنیف زیبای
#افتخار_آفاق را برای وی ساخت:
افتخار همه آفاقی و منظور منی
شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی
ز چه رو شیشه دل میشکنی
تیشه بر ریشه جان از چه زنی
سیم اندام، ولی سنگ دلی
سست پیمانی و پیمان شکنی
دیدارهای افتخارالسلطنه و عارف در
#مجالس_بزمی صورت میگرفت که
#شوهر_افتخار_السلطنه (
#نظام_السلطان ) دوست صمیمی عارف آنرا برپا میکرد. بقولی خودش بدست خود تیشه به ریشه زندگیش زد و الحق والانصاف عارف هم حقِ دوستی را به کمال و تمام ادا کرد !
در همان بزمهای ۳ نفره، نه تنها با ایما و اشاره و اشعار پرشور عاشقانه دلِ همسر دوستِ صمیمیَش را میبرد، بلکه خودش هم آنچنان دلباخته شد که آرزو میکرد جای نظامالسلطان باشد. چنانچه در تصنیفی فریاد میزند: اگر عارف نظامالسطان شود، چه میشود ؟
کم کم نظام السلطان از این اشعار و آن نگاهها، به عمق فاجعه پی بُرد و فهمید چه آتشی روشن کرده، اما بزمها همچنان بر اثر مکر زنانه افتخارالسلطنه ادامه مییافت. نظام السلطان ناچار بود در این بزمهای ۳ نفره شرکت کند اما جرأت نمی کرد حتی برای قضای حاجت، چند لحظهای مجلس را ترک کند.
تا اینکه یک شب هر چه مقاومت کرد فایده ای نداشت، ناچار شد برای لحظهای برود و زود برگردد. اما هنگام بازگشت با آنچه که نباید، روبرو شد و دوست و همسرش را در حالتی نامناسب دید، البته نظام السلطان با خونسردی مجلس بزم را بی آنکه خم به ابرو بیاورد به آخر رساند.
به این ترتیب بزمهای ۳ نفره برای همیشه برچیده شد، اما عارف از این عشق دست برنداشت و مرتب تصانیف عاشقانه برای افتخارالسلطنه میساخت. این تصانیف به گوش
افتخار السلطنه و شوهرش می رسید و زن را دل شیفتهتر و شوهر را خشمگین تر میکرد.
افتخار
السلطنه که دیگر در مقابل این عشق طاقت نداشت، روزی با احتیاط به همسرش میگوید: عارف وضع زندگی اش خوب نیست، یک شب او را دعوت کن و به رسم صله، مقداری کمک به او برسان. نظامالسلطان که دلِپُری از دوست نامرد و نمک نشناسش داشت، ناگهان رگ غیرتش بجوش آمد و گفت: لازم به دلسوزی شما نیست، آن صله هایی که شما میخواهید به عارف بدهید، او از زنان زیبای دیگر میگیرد !
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂(عارف قزوینی نغمه سرای ملی - مهدی نورمحمدی، انتشارات عبید زاکانی ۱۳۷۸ )
نگارش: بردیا وفا