جملاتی از ابراهیم گلستان در نامه به سیمین دانشور:
کتاب چاپ میکنی و قصه مینویسی برای کیفِ خودت. همین فیلم میسازی برای کیفِ خودت و بعد برای نشاندادنش و اینکه بدانند چگونه کارهای دیگر هم میشود کرد...
-فتحها بیشتر نتیجۀ ضعفهاست نه تواناییها، ضعف شکستخورندهها نه توانایی شکست دهندهها.
-هر کس از هر کجا میتواند به کمک تصادف یا مادربهخطایی یا خریت خود نوکر استعمار بشود، یا اگر عرضۀ بیشتری داشت در یک گوشه جای فعالی بگیرد. هیچکس مرکز یا شخص استعمار نیست. سیستم است که استعمار است.
-هنوز تصویر ایزدی و شاه و ظلالله در ذهن ما پدر درمیآورد. چون خودمان را نمیسازیم یک نفر را بهعنوان مظهر جمال و کمال با پشکاندازی و وراثتبازی میگیریم و میگوییم تویی و جز تو کسی نیست سروری ما را.
-شیزوفرنی و دوشخصیتی ایرانی که ما داریم، ازیکطرف حاجت به حفظ اندیشۀ فضل پدر است بیآنکه ما را از آن حاصلی باشد و از طرف دیگر چسبیدن به اینکه عقیدۀ ما دربارۀ هر چیز، هر چه میخواهد باشد در یککلام درست است.
-آدم وقتی یک سیب را گاز میزند و از بو و مزهاش کیف میبرد چه لازم دارد که پشت جعبهآینه باشد برای نمایش به دیگران که آی سیب خوردهام. کتاب چاپ میکنی و قصه مینویسی برای کیفِ خودت. همین فیلم میسازی برای کیفِ خودت و بعد برای نشاندادنش و اینکه بدانند چگونه کارهای دیگر هم میشود کرد و چیزهای دیگری هم میشود گفت. حتی تالار نمایش اجاره میکنی و آن را نمایش میدهی، و کیف میکنی که «آب در خوابگه مورچگان» ریختهای. اصلاً انتظار تصویب و تائید نداری. نفسِ کار اصلِ کار است. اگر با دیگران فرقی داری چرا از دیگران تائید بخواهی، یا تائید دیگران را ارزش بدهی.
-اگر کسی از من تعریف کند و من تعریف او را قبول کنم باید قدرت او را از خودم بیشتر ببینم و به قدرت قضاوت او اعتقاد داشته باشم.
-اگر دلت بخواهد ستارهشناس باشی و در شهرت تلسکوپ نباشد باید بی تلسکوپ بمانی؟ یا اگر برای مردم چیزی بخواهی که خودشان آن چیز را نخواهند آیا بازهم میانِ آنها، در جوار جسمی و بدنی آنها بمانی؟
-من هیچوقت از هیچکس نبودم جز از فکری که میکردم.
– ما دیدیم در حقارتهای غریبه زندگی کنیم کمتر درد میکشیم تا در حقارتها و دروغهای خودمان.
-آیا درخت هستیم که چون نمیتوانیم متحرک باشیم باید جفای تبر و جور اره را تحمل کنیم؟
-گذشته را بشناس، اما شناختن نه برای در آن ماندن. شناختن برای بهتر امروز زندگی کردن. و بهتر امروز زندگی کردن بهتر درست کردنِ فرداست.
-انعطاف نباید داشت در خیر و پاکی و
ظ گفتار راست، سیمین جان. زندگی سریعتر و درگذارتر است که در تنگنای کوتاهش جایی برای انعطاف داشته باشی. هرکس میرنجد برنجد، درک! اینجا باید «بگویی به یکورش».
-انسانبودنهامان اگر که انسانیم از اندیشههامان است، در اندیشههامان است، در برداشتهامان به مأخذ انسانی از زمانهمان و خصلت و اعمال هم زمانههای دور یا نزدیک.
-کوچک را چهبهتر است نمو دادن، به رشد رساندن، نه حفظ کوچکیاش تا بهتر ممکن شود که دمخورت باشند.
-کارم یک کار ساده بود-به تنهایی. این کار شخصی من نوشتن بود. حرفم در این زمینه با خودم این بود که آزادی را اگر ظدستکم در خودم نگاه دارم دیگر کجاست آزادی؟ جز آنچه در درون دارم برای گفتن یا نشاندادن؟ حتی اگر برای دیگران باشد. جز آنچه حس میکنم یا معتقد هستم چرا یا چه چیز باید گفت؟ هرگاه هم به غیر حس و اعتقاد بگویم در این صورت یا مطلقاً نفهم و اسیرم یا دروغ میگویم.
-باید طبیعت را گذر کرد و بر پایه آن ظانسانیت شخصی خود را ساخت.
-آدمها را به صورت ابزار و محصول تاریخ نگاه کن نه به صورت دستهیی زیرپرچمی به رنگ خاص در پوست و در چشم و در مو. این تقسیمبندیها را برای آدمهای بیسوادی مثل مسعود کیمیایی در فیلم شلوغی که از روی قصۀ دولت آبادی ساخته بود بگذار.
-هر چه به مردم غذای فکری از سنخ خرکردن و احمقنگهداشتن و دور نگاهداشتن از روشنی و روشنیِ فکر بدهی، و بهجای فهم تعویذ و طلسم و خزعبلات تارعنکبوتگرفته بدهی کمک کردهای که مردم گله بمانند.
-برای پیشرفت اقتصادی و صنعتی و علمی و فکری یک مملکت حرمت به فرد، و پذیرفتن نفع خودِ فرد و قبول فرد لازم است.
-در تاریخ یا تاریکیها جستوجو کردن تنها برای حذر از کثافت و گمراهی باید باشد.تنها به خاطر پرهیز از تکرار نادرستیها،و نه ستودن و دلبستن به یک قدیس یا قلدر،یا قالتاق؛ نه جستن چالهٔ بهظاهر دنج تا خود را به آسودگی در آن بیندازی برگردی به امن کاهل بطن و رحم تا بگویی به خانهٔ خودم رسیدهام دیگر.
@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #ابراهیم_گلستان