داستان زندگی شهدا

#امام_رضا_ع
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
#امام_رضا(ع) را خیلی دوست داشت. یک سال حدود ۲۰ بار برای پابوسی به مشهد مقدس ‌رفت.

اگر کسی دلش می‌خواست به زیارت آقا برود و پول نداشت یا خودش او را می‌برد یا هزینه سفرش را تقبل می‌کرد...

انگار به او الهام می‌شد که اطرافیانش خواسته‌ای دارند. قبل از گفتن خواسته خودش اقدام می‌کرد.

حاجی دست به خیر بود. در حد توانش دست خیلی‌ها را گرفته بود. فرزند یکی از آشنایان می‌خواست با اردوی مدرسه به مشهد برود، اما پدرش هزینه آن را نداشت. خبر به گوش حاجی رسید. پول سفر را داد.

طاقت ناراحتی کسی را نداشت. دل رئوفی داشت. در بین دوست و آشنا اگر کسی نیاز به حمایتش داشت پیش‌قدم می‌شد. منتظر نمی‌ماند تا کسی نیازش را به او به گوید.

#شهید_حاج_محمد_پورهنگ به روایت همسر، خواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
#امام_رضا(ع) را خیلی دوست داشت. یک سال حدود ۲۰ بار برای پابوسی به مشهد مقدس ‌رفت.

اگر کسی دلش می‌خواست به زیارت آقا برود و پول نداشت یا خودش او را می‌برد یا هزینه سفرش را تقبل می‌کرد...

انگار به او الهام می‌شد که اطرافیانش خواسته‌ای دارند. قبل از گفتن خواسته خودش اقدام می‌کرد.

حاجی دست به خیر بود. در حد توانش دست خیلی‌ها را گرفته بود. فرزند یکی از آشنایان می‌خواست با اردوی مدرسه به مشهد برود، اما پدرش هزینه آن را نداشت. خبر به گوش حاجی رسید. پول سفر را داد.

طاقت ناراحتی کسی را نداشت. دل رئوفی داشت. در بین دوست و آشنا اگر کسی نیاز به حمایتش داشت پیش‌قدم می‌شد. منتظر نمی‌ماند تا کسی نیازش را به او به گوید.

#شهید_حاج_محمد_پورهنگ به روایت همسر، خواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰 انتشار نخستین‌بار
📹 ببینید | بیانات منتشر نشده رهبر انقلاب درباره #امام_رضا(ع) در جمع خصوصی در بیت رهبری

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🏴

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰 انتشار نخستین‌بار
📹 ببینید | بیانات منتشر نشده رهبر انقلاب درباره #امام_رضا(ع) در جمع خصوصی در بیت رهبری

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
ارادت خاص به امام رضا(ع)

محمد ارادت ویژه‌ای به #امام_رضا(ع) داشت

هر سال ۶ تا ۷ بار برای زیارت راهی مشهد می‌شد؛ او برای زیارت به حرم می‌رفت و شب به خانه بازمی‌گشت
چون می‌دانستیم مدت زمان زیارت محمدمهدی طول می‌کشد طوری که ظهر هم به خانه نمی‌آید صبحانه‌ مفصلی را به او می‌داد که گرسنگی در حین زیارت آزارش ندهد.

محمد در وصیت نامه‌اش آورده‌ است:
«مرا پس از شهادت در اطراف ضریح امام رضا(ع) طواف دهید زیرا ایشان بسیاری از مشکلات مرا حل کرده‌است»
اما ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ هر چند اﻳﻦ اﻣﺮ ﻣﺤﻘﻖ ﻧﺸﺪ ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ حضرت ﺷﺎﻫﭽﺮاﻍ ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺑﺖ از ﺣﺮﻡ ﺑﺮاﺩﺭ ﻃﻮاﻑ ﺩاﺩﻩ ﺷﺪ...

#ﺷﻬﻴﺪ_ﻣﺪاﻓﻊ‌_ﺣﺮﻡ
#شهید_ﻣﺤﻤﺪﻣﻬﺪی_فریدونی
#ﺷﻬﺪای_ﻓﺎﺭﺱ

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
💠 #امام_رضا_ع_او_را_طلبید

●مادر شهید: روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به امام رضا(ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی خفقان قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند.

●پدر شهید: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم سربازی شد. حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که جنگ شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای حفاظت از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود.

● یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو #مشهد زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن زیارت امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه دفاع از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، مادر شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های سپاه بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و بغضشون فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد.

●به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را #اشتباهی بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار #امام_رضا_ع_دفن کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد.

●محمد توی کرمانشاه که بود علاقه شدیدی به یکی از دوستاش به نام «شهید سیدهاشم رضوان مدنی» داشت. آن ها سه تا برادر بودند و هر سه به شهادت رسیدند و سیدهاشم مفقودالاثر شد. عشق و علاقه عجیبی به او داشت.

●مادر شهید: یک شب بعد #شهادت محمد خوابشو دیدم. گفتم مامان، تو هم رفتی پیش سیدهاشم. گفت: مامان، سید مفقودالاثره. خیلی مقامش ازمن بالاتره.

زیر لب گفتم: السلام علیک یا امام الغریب!

●روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به امام رضا(ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود.

#شهید_امام_رضایی
#شهید_محمد_مردانی🌷


#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
#امام_رضا(ع) را خیلی دوست داشت. یک سال حدود ۲۰ بار برای پابوسی به مشهد مقدس ‌رفت.

اگر کسی دلش می‌خواست به زیارت آقا برود و پول نداشت یا خودش او را می‌برد یا هزینه سفرش را تقبل می‌کرد...

انگار به او الهام می‌شد که اطرافیانش خواسته‌ای دارند. قبل از گفتن خواسته خودش اقدام می‌کرد.

حاجی دست به خیر بود. در حد توانش دست خیلی‌ها را گرفته بود. فرزند یکی از آشنایان می‌خواست با اردوی مدرسه به مشهد برود، اما پدرش هزینه آن را نداشت. خبر به گوش حاجی رسید. پول سفر را داد.

طاقت ناراحتی کسی را نداشت. دل رئوفی داشت. در بین دوست و آشنا اگر کسی نیاز به حمایتش داشت پیش‌قدم می‌شد. منتظر نمی‌ماند تا کسی نیازش را به او به گوید.

#شهید_حاج_محمد_پورهنگ به روایت همسر، خواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
گفته‌اند هیچ موجودی از هیچ موجود دیگری
راضی نمیشود مگر به وِساطَتِ #امام_هشتم...

هیچ انسانی به هیچ توفیقی دست نمی‌ یابد و
خوشحال نمیشود مگر به وساطت #امام_رضا

و هیچ نفس مطمئنه‌ای به مقامِ راضی‌و مَرضی
بار نمی‌یابد مگر به وساطت آقا #امام_رضا(ع)

او نه اینکه چون به
مقام #رضا رسیده است،
به این لقب مُلقّب شده است!
بلکه چون دیگران را به این مقام میرساند،
ملقّب به نام مُقدّس و مقام بینظیر #رضا ست...

#امام_رضا‌_جان
#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
#امام_رضا_ع☀️

🌼وقتی امام مهدی(عج) قیام کند
زمین به نور [وجود] او روشن گردد
و آن بزرگوار، ترازوی عدالت را در
میان مردم قرار دهد؛ پس کسی به
دیگری ستم نخواهد کرد.

📗الغیبه النعمانی
#شبتون مهدوی

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
در بغل امشب یکى قرص قمر دارد رضا
بر زبان شکر خداى دادگر دارد رضا

بارگاه زاده موسى چراغان مى شود
در حریمش جشن میلاد پسر دارد رضا

آقاجانم #امام_رضا ع
ولادت گل پسرتون #امام_جواد(ع) مبارک

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
@zendegishahid

نوجوانی که نذر امام رضا(ع) بود:

«وضعیت وحید هر روز داشت بدتر می شد. حتی آزمایشات و مداوا روی او تاثیری نداشت و تمام دکترها از او قطع امید کرده بودند.

تمام اقوام و آشنایان به ما دلداری می‌دادند که خواست خداست و کاری نمی‌توان کرد.

دیگر کاملا ناامید شده بودیم، تا این که یک روز به علی آقا (پدر وحید) گفتم: بیا دو نفری دست وحید رو بگیریم و به #مشهد پابوس امام رضا(ع) بریم، پدر وحید آهی از ته دل کشید و گفت: من حرفی ندارم اما با این وضعیت پسرمون؛ این همه راه نکنه حالش از اینی که هست…!
.
پریدم وسط حرفش و گفتم: هر چی خدا بخواد، امروز ماشین رو آماده کن، فردا حرکت کنیم.
فردا!؟
چند روز صبر کن از دکترش سوال کنم ببینم چی میگه؟ امروز هم می‌تونی سوال کنی، پس تا دیر نشده تو رو خدا برو.
فردای اون روز، صبح زود حرکت کردیم و دم دمای ظهر روز بعد بود که به مشهد رسیدیم. از همون دور دست که گنبد طلای #امام_رضا(ع) رو دیدم، بغضم ترکید و با هر چه غم و غصه که در دلم داشتم از امامم خواستم که شفای وحیدم رو از خدا بگیره. وحید هم با چهره ای مبهوت به من نگاه می کرد.

بالاخره به نزدیکی های حرم رسیدیم، اما صحنه‌ای رو دیدیم که تمام امیدهای ما رو ناامید کرد. اون روز راهپیمایی شده بود و رژیم ظالم شاهنشاهی با تانک هاش دور تا دور حرم رو بسته بود، آهی از ته دل کشیدم، اما همین طور بی هوا در حالی که دست وحید رو گرفته بودم به سمت جمعیت رفتم.

علی آقا سریع از ماشین پیاده شد و دست منو گرفت و گفت: کجا؟ مگه نمی‌بینی نامردها #حرم رو بسته‌اند؟

تو رو به خدا بذار برم، من این همه راه رو به امید امام رضا(ع) اومدم، باید برم...

در میان گفت وگوی من و علی آقا ناگهان خانمی با چهره ای که غم از اون می بارید- اومد کنارم و گفت: چی شده خواهر؟
مگه نمی‌بینی؟ از شمال این همه راه رو کوبوندیم اومدیم شفای پسرم رو از طرف آقا امام رضا(ع) از خدا بخوایم اما…!
اما چی خواهر! این همه نگران نباش، همین که تا این جا اومدی خدا بچه‌ات رو شفا می‌ده. مهم نیست که حتما #ضریح رو بغل بگیری؛ از هر کجا که امام رضا(ع) رو صدا بزنی صدات رو می شنوه، حالا هم امیدت به خدا باشه، ان شاءالله که این آقا پسر گل هر چه زودتر خوب بشه، خلاصه از آن سفر برگشتیم. چند روزی گذشت، اما چیزی که همه را متعجب کرده بود این بود که وحید دیگر مثل سابق درد نداشت.
.
سریع وحید رو نزد «دکتر وارما» بردیم. او هم تعجب کرد و هر آزمایشی نیاز بود انجام داد، روزی که رفتیم جواب آزمایش رو بگیریم، آقای «وارما» دستی بر سر وحید کشید و گفت: #معجزه …!»
راوی: مادر شهید

#شهید_وحید_رزاقی #شهید_امام_رضایی

@zendegishahid
@zendegishahid
" نـماز اول "


❉ سوار بر هلی کوپتر در آسمان کردستان بودیم. دیدم صیاد مدام به ساعتش نگاه میکنه وقتی علت کارشو پرسیدم گفت: الان موقع نمازه

❉ بعدش هم به خلبان اشاره کرد که همینجا فرود بیا، خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم.

❉ گفت: اشکالی نداره، ما باید همینجا نماز بخونیم! هلی کوپتر نشست، صیاد با آب قمقه ای که داشت وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم.

🌷 #شهید_صیاد_شیرازی

منبع : کتاب کوله پشتی
به نقل از امیر دلاور

📚 #پیام_رفتاری_شهید :
اهمیت به نماز اول وقت تحت هر شرایطی ...

※✫※✫※✫※✫※

#امام_رضا_ع :

《مراقب وقتهاى نماز باشيد (كه تا وقتش فرا رسيد انجام دهيد) ؛ چرا كه انسان از حوادثى كه مانع انجام نماز در وقت گردد، ايمن نيست.‌》

📚بحارالانوار


@zendegishahid
چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟

صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است

طرف پنجره فولاد هیاهو شده است

باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است...

#دهه_کرامت
#امام_رضا(ع)


@zendegishahid
@zendegishahid


❉ هيچ وقت در مراسم عروسي ها و جشن ها شرڪت نمي ڪرد.

❉ نه اينڪه آدم منزوي بود و در جمع نمي رفت - جايي ڪه مي دانست گناه است نمي رفت .

مي گفت : « هرچه ديده ببيند ، دل مي كند ياد »

❉ اگر چشمم به نامحرم بيفتد حتماً به گناه مي افتم . خيلي با نفسش مبارزه مي ڪرد .

🌷 #مهندس_شهید_محمد_مهدوی


※✫※✫※✫※✫※

#امام_رضا_ع :

هر ڪس حريم خدا را حفظ ڪند، حرمتش حفظ مى‌شود و هر ڪس خدا را اطاعت ڪند، اطاعت مى‌شود.

📗الکافی ٬ ج۱ ٬ص۱۳۷

@zendegishahid
•✦ #میخواهم_مثل_تو_باشم ‌✦•
@zendegishahid

" نـماز اول "


❉ سوار بر هلی کوپتر در آسمان کردستان بودیم. دیدم صیاد مدام به ساعتش نگاه میکنه وقتی علت کارشو پرسیدم گفت: الان موقع نمازه

❉ بعدش هم به خلبان اشاره کرد که همینجا فرود بیا، خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم.

❉ گفت: اشکالی نداره، ما باید همینجا نماز بخونیم! هلی کوپتر نشست، صیاد با آب قمقه ای که داشت وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم.

🌷 #شهید_صیاد_شیرازی

منبع : کتاب کوله پشتی
به نقل از امیر دلاور

📚 #پیام_رفتاری_شهید :
اهمیت به نماز اول وقت تحت هر شرایطی ...

※✫※✫※✫※✫※

#امام_رضا_ع :

《مراقب وقتهاى نماز باشيد (كه تا وقتش فرا رسيد انجام دهيد) ؛ چرا كه انسان از حوادثى كه مانع انجام نماز در وقت گردد، ايمن نيست.‌》

📚بحارالانوار
@zendegishahid