زن و جامعه (زن کارگر)

#آنتوان_چخوف
Канал
Запрещенный контент
Политика
Социальные сети
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала زن و جامعه (زن کارگر)
@zan_jПродвигать
2,08 тыс.
подписчиков
17,1 тыс.
фото
14,3 тыс.
видео
5,21 тыс.
ссылок
تماس با ما : @Zan_jameh Women's emancipation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به آدم دروغ می‌گویند، آدم دروغ‌ها را می‌بیند و به روی خودش نمی‌آورد!
در واقع آن‌ها را تحمل می‌کند!
آن‌وقت فکر می‌کنند آدم احمق است نمی‌فهمد!
بعد ناسزاها و تحقیرها را تحمل می‌کند
و جرئت نمی‌کند جانب آدم‌های درستکار و آزاده را بگیرد!
.
آن‌وقت خودش هم دروغ می‌گوید و لبخند می‌زند و این‌ها به خاطر یک لقمه نان .... به خاطر گوشه‌ی دنج ....
به خاطر یک مقام پست و بی‌ارزش .....
نه آدم نباید این‌جور به زندگی ادامه دهد!
.
#آنتوان_چخوف
@zan_j

#موسیقی
نوازندگی گوژنگ ساز باستانی چین

#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی
#رای_بی_رای
#اعتراض_اعتصاب
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
27مارس روز جهانی تئاتر

نگاهی اجمالی به آثار
#آنتوان_چخوف
نمایشنامه نویس بزرگ روس

#هنرمندان_دربند :
بازیگران تئاتر

#حسین_محمدی
#علی_نورانی

#هنرمندان_زندانی

@zan_j
Chekhov - bookhapdf.pdf
10.5 MB
📙 چخوف (زندگی و آثار)
✍🏼 ولادیمیر یرمیلوف
مترجم: حسن اکبریان طبری
484 صفحه
#آنتوان_چخوف
#ولادیمیر_یرمیلوف

از: کتابخانه
@zan_j
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به آدم دروغ می‌گویند، آدم دروغ‌ها را می‌بیند و به روی خودش نمی‌آورد!
در واقع آن‌ها را تحمل می‌کند!
آن‌وقت فکر می‌کنند آدم احمق است نمی‌فهمد!
بعد ناسزاها و تحقیرها را تحمل می‌کند
و جرئت نمی‌کند جانب آدم‌های درستکار و آزاده را بگیرد!
.
آن‌وقت خودش هم دروغ می‌گوید و لبخند می‌زند و این‌ها به خاطر یک لقمه نان .... به خاطر گوشه‌ی دنج ....
به خاطر یک مقام پست و بی‌ارزش .....
نه آدم نباید این‌جور به زندگی ادامه دهد!
.
#آنتوان_چخوف
@zan_j

#موسیقی
نوازندگی گوژنگ ساز باستانی چین

#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی
4_5829955093960592829.pdf
76.2 KB
#داستان_کوتاه

آنتوان چخوف داستان کوتاه «شرط‌بندی» را در سال ۱۸۸۹ میلادی نوشت. این داستان درباره‌ی شرط‌بندی بین دو نفر است و به صورت سوم شخص روایت می‌شود.

داستان با طرح پرسش «مجازات اعدام بهتر است یا حبس ابد» در یک مهمانی آغاز می‌شود. مرد بانک‌دار که میزبان مجلس است اعتقاد دارد که اعدام بهتر از حبس ابد است، چرا که اگر انسان در یک لحظه به زندگی‌اش پایان دهد بهتر از این است که در حبس ذره ذره زجرکش شود. اما وکیل جوانی با این حرف میزبان مخالفت می‌کند و می‌گوید که حبس ابد بهتر از اعدام است، چون زیستن به هر شکلی بهتر از مرگ است. به این ترتیب بین مرد بانکدار و وکیل جوان شرطی بسته می‌شود که اگر وکیل بتواند به مدت ۱۵ سال در یکی از اتاق‌های نزدیک خانه‌ی بانکدار حبس انفرادی را تحمل کند، دو میلیون روبل از بانکدار دریافت کند. وکیل جوان حق خروج از این اتاق و ارتباط با دنیای بیرون را ندارد. او تنها مجاز به خواندن کتاب، نوشتن و خوردن و خوابیدن است؛ اما بعد از ۱۵ سال، پایانی غافلگیرکننده برای هر دو شخصیت اتفاق می‌افتد...
ادامه داستان را در فایل pdf بخوانید.
#آنتوان_چخوف
#شرط‌بندی

🆔 https://t.center/tajrobeneveshtan

@zan_j
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به آدم دروغ می‌گویند، آدم دروغ‌ها را می‌بیند و به روی خودش نمی‌آورد!
در واقع آن‌ها را تحمل می‌کند!
آن‌وقت فکر می‌کنند آدم احمق است نمی‌فهمد!
بعد ناسزاها و تحقیرها را تحمل می‌کند
و جرئت نمی‌کند جانب آدم‌های درستکار و آزاده را بگیرد!
.
آن‌وقت خودش هم دروغ می‌گوید و لبخند می‌زند و این‌ها به خاطر یک لقمه نان .... به خاطر گوشه‌ی دنج ....
به خاطر یک مقام پست و بی‌ارزش .....
نه آدم نباید این‌جور به زندگی ادامه دهد!
.
#آنتوان_چخوف
@zan_j

#موسیقی
نوازندگی گوژنگ ساز باستانی چین

#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی
#رای_بی_رای
#اعتراض_اعتصاب
به آدم دروغ می‌گویند، آدم دروغ‌ها را می‌بیند و به روی خودش نمی‌آورد!
در واقع آن‌ها را تحمل می‌کند!
آن‌وقت فکر می‌کنند آدم احمق است نمی‌فهمد!
بعد ناسزاها و تحقیرها را تحمل می‌کند
و جرئت نمی‌کند جانب آدم‌های درستکار و آزاده را بگیرد!
.
آن‌وقت خودش هم دروغ می‌گوید و لبخند می‌زند و این‌ها به خاطر یک لقمه نان .... به خاطر گوشه‌ی دنج ....
به خاطر یک مقام پست و بی‌ارزش .....
نه آدم نباید این‌جور به زندگی ادامه دهد!
.
#آنتوان_چخوف
بهترین داستان‌های کوتاه چخوف
@zan_j
#داستانک

آمریکایی‌وار

نظر به عزم راسخی که برای اقدام به یک ازدواج کاملا قانونی دارم، و با توجه به این نکته که هیچ ازدواجی بدون مشارکت جنس مؤنث امکان پذیر نیست، خاضعانه در نهایتِ افتخار و خوش وقتی و احساسِ رضایتِ کامله از کلیه‌ی بیوہ‌گان و دوشیزه‌گانِ محترمه استدعا می شود لطف بفرمایند مراتب ذیل را مورد عنایت قرار دهند:

نخست این که این جانب یک مرد می‌باشم. به نظر می‌رسد که این امر باید برای خانم‌ها واجدِ کمال اهمیت باشد. قَدَم دو آرشین و هشت ورشوک (۱۷۶ سانتی متر) است. جوان هستم. هنوز تا ایام کهولت زیاد فاصله دارم، درست به اندازه‌ی فاصله‌ی مرغ پاچله از عید پطرس. اصل و نسب دار می‌باشم. زیبا نیستم، اما خیلی زشت هم نمی‌باشم. عدم زشتی‌ام به حدی است که بارها در تاریکی مطلق با اشخاص بسیار زیبا عوضی گرفته شده‌ام. چشم‌هایم میشی است. روی گونه‌هایم (افسوس!) چال نمی‌افتد. از دندان‌های آسیابم دو تایش خراب است. از عهده‌ی خوش آمد گویی‌های ظریف بر نمی‌آیم اما به تنابنده‌یی هم اجازه نمی‌دهم در استحکام عضلات‌ام شک کند. نمره‌ی دست‌کشام هفت و سه ربع می‌باشد. پدر و مادرم فقیر اما بسیار نجیب‌اند. ضمنا آینده‌ام کاملا درخشان است. دوست دار پروپاقرصِ خوشگل‌ها عموما و خدمت‌کارها خصوصا می‌باشم. به همه چیز اعتقاد دارم. توفیقام در مقوله‌ی ادبیات به حدی است که از مطالعه‌ی ستون صندوق پست مجله‌ی «استره کازا» به ندرت گریه‌ام می‌گیرد. خیال دارم در آینده رمانی به رشته تحریر در آورم که قهرمان‌اش (که زیباروی معصیت کاری خواهد بود) همسر آینده‌ی خود این جانب باشد. در شبانه روز دوازده ساعت می‌خوابم. بَربَروار پرخور‌ام. فقط وقتی دوا مصرف می‌کنم که هم پیاله داشته باشم. آشنایان خوبی دارم. دو تاشان ادیب‌اند یکی شان شاعر یکی شان مفت‌خور، که از طریق صفحات جریده‌ی شریفه‌ی «روس کایا گازتا» به تعليم ابناء بشر مشغول‌اند. شاعران محبوب‌ام عبارت‌اند از پوش کاریوف و گاهی هم خودم. عاشق پیشه‌ام اما حسود نیستم. قصد دارم طبق شرایطی که خود و طلب کاران‌ام می‌دانیم ازدواج کنم.

این بود مشخصات این جانب.
و اما مشخصات همسر آینده‌ام.

بیوه باشد یا دوشیزه (بر حسب این که کدام بیشتر مناسب حال باشد) زیر سی ساله و بالای پانزده ساله. کاتولیک نباشد، یعنی به یقین بداند که در این دنیا آدم بی‌گناه به هم نمی‌رسد. یهودی هم پذیرفته نمی‌شود. دخترهای یهودی همیشه از آدم می پرسند: «چرا یک خط در میان می‌نویسی؟ چرا نمیری دم دست بابام پول در آوردن یاد بگیری؟»، و این جور حرف‌ها اصلا به مزاج این جانب نمی‌سازد. موطلايی باشد و چشم آبی و (لطفا در صورت امکان ابرو مشکی، نه رنگ پریده باشد نه سرخ‌رو، نه چاق باشد نه لاغر، نه دراز باشد نه کوتاه. تودل برو باشد و جنی هم نباشد. سرش تراشیده نباشد، وراج نباشد و مدام کنج خانه ننشیند. ضمنا باید خوش‌خط باشد چون
یک نساخِ مورد کمال نیاز این جانب می‌باشد. البته کار نسخه برداری‌اش زیاد نیست. به مجلاتی که من با آنها هم‌کاری دارم علاقه داشته باشد و رویه‌ی آنها را در زنده‌گی نصب‌العین خود قرار دهد.
مجلات «تفریح» و «تازه های روز» و «نانا» را نخواند و از سرمقاله‌های «نامه‌های مسکو» متأثر نشود و از خواندن سرمقالات «ساحل» هم غش و ضعف نکند.

باید بتواند آواز بخواند، برقصد، بنویسد، بپزد، بریان کند، بلبل زبانی کند، شیرمال بپزد (اما گوش مال ندهد)، برای شوهر جان‌اش پول قرض بگیرد. با استفاده از امکانات شخصی خوش‌سرولباس باشد، و (توجه!) کاملا و از هر جهت مطیع باشد.

نباید تن‌اش را بخاراند، جیرو ویر کند، جیغ بکشد، فریاد بزند، گاز بگیرد، دندان نشان بدهد، ظرف و ظروف بشکند، یا در خانه برای دوستان پشت چشم نازک کند.

ضمنا لازم به یادآوری است که گرچه کلاه زینت مرد است، هر چه پایین‌تر گذاشته بشود از لحاظ کسی که در ازای دریافتِ وجوهات زیر بار این جور امور می‌رود خطرش کمتر است.

اسم‌اش نباید ماتره‌نا یا آکولینا یا آودوتیا یا اسم‌های املی‌یِ دیگری از این قماش باشد. اصلا بهتر است اسم بااصل ونسب‌دار تری داشته باشد مثل اولیا یا لنوچ‌کا یا ماروس‌کا یا کاتیا یا لیپا و غیره. میان او و مادرش که همانا مادر زن مکرمه‌ی اینجانب است هفت اقلیم فاصله باشد (والا ذمه‌ی اینجانب از هرگونه تعهدی بريی است)...

داشتن حداقل ۲۰۰۰۰۰ رويل نقره از اهمِ واجبات است.

ناگفته نماند که، در صورت موافقت طلب‌کاران این جانب، می‌توان در ماده‌ی اخیر اصلاحاتی به عمل آورد.
از :کانال بهشت

نویسنده: #آنتوان_چخوف
مترجم: #احمد_گلشیری
@zan_j