💚 مُنتَظِران ظُهور 💚

#خوشحال
Канал
Логотип телеграм канала 💚 مُنتَظِران ظُهور 💚
@yamahdi_fateme313Продвигать
14,24 тыс.
подписчиков
9,28 тыс.
фото
4,84 тыс.
видео
2,72 тыс.
ссылок
مولا جانم 💚 گله ای نیست اگر این همه آواره شدیم 😔 تا زمانی‌که نیایی سروسامانی نیست 💔 #امام_سجاد(ع) #منتظران_ظهور امام #مهدى (عج) برترین اهل هرزمان اند 💚 ✅ کپی با ذکر صلوات جهت تعجیل در ظهور ◀️ آزاد میباشد ❤️ @ad_mahdi313
💚 مُنتَظِران ظُهور 💚
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش 🌹از زبان همسر شهید🌹 #قسمت_سوم تا اینکه یک روز به سرم زد و زنگ زدم ۱۱۸😯 به هر طریقی بود شماره #منزل بابای محسن را ازشان گرفتم. بعد بدون آن که فکر کنم این کار خوب است یا نه تماس گرفتم منزلشان. 😮 #مادر_محسن گوشی را جواب داد.…
💟جلسه #خواستگاری و #عقد شهید حججی💟
🌹از زبان همسر شهید🌹
#قسمت_چهارم

توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد
و معنادار گفت:
"ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه #دل_خوشیم تو این دنیاست.😌 می‌خواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔
گفتم: "چه مسیری? "😯
گفت: "اول #سعادت بعد هم #شهادت."😇😌
جا خوردم. چند لحظه #سکوت کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد.
ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟"
سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله."😌
گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊
💢#شهید #شهادت #کشته_شدن_در_راه_خدا💢 اینها حرف‌های ما بود حرفهای شب خواستگاری مان!
•••••••
سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. 😌 یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊
آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن?
امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! "😯
اما او دست بردار نبود. 😔
آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد.
همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا #شهادت نصیبش بکند! 🌹🌷
••••••
روز #خرید_عقد مان #روزه بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟"
.
گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "😍
چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار #دوستت_دارم هم پیشم بهتر بود. 🤩👌🏻😌
•••••
یک روز پس از عقد مان من را برد #گلزارشهدای نجف‌آباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان.
.
سر قبر شهدایی که باهاشان #رفیق بود
من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوم‌من. ما تازه عقد کرده ایم و... "
شروع می‌کرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها #زنده باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد. 😌
•••••••
روز #عروسی ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍
ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند.
عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت:
"زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟"
گفتم: "گناه دارن محسن. "😅
گفت: "بابا بیخیال. "
یکدفعه پیچید توی یک فرعی.
چندتا از ماشین‌ها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃
توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، #محسن راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت.
همانها را هم قال گذاشت. 😁👌🏻
#خوشحال_بود قاه داشت میخندید. 🤩
دیگر نزدیکی‌های غروب بود داشتن #اذان_مغرب می گفتند.😇
محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت. 😊
حس و حال خاصی پیدا کرده بود. دیگر مثل چند دقیقه قبل #خوشحال_نبود و #نمی_خندید.😢
رو کرد به من گفت: "زهرا الان بهترین موقع برای #دعا کردن بیا برای هم دعا کنیم. "😇
.
بعد گفت: "من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن. "
دلم هری ریخت پایین. 😨
اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود.😢
من تازه عروس باید #شب_عروسی هم برای #شهادت شوهرم دعا میکردم‼️
اشک هایم بیشتر بارید.
نگاهم کرد و خندید و گفت:" گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی. "😅
خودم را جمع و جور کردم.
دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم،
گفتم: " ان شاالله به آرزویی که داری برسی.
فقط یک شرط داره. 😌
اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم. قبول؟"😊😌
سرش را تکان داد و گفت: " قبول. "
گفتم: "یه شرط دیگه هم دارم. اگر شهید شدی ،باید سالم برگردی. باید بتونم صورت و چهره را ببینم. " گفت: "باز هم قبول. "😊
نمی دانستم…نمی دانستم این یکی را روی حرفش نمی ایستد و زیر قولش می‌زند! 😔

#ادامه_دارد...

#منتظران_ظهور 💚

💚 @yamahdi_fateme313 💚
💞💍💕

💑 ادما #ازدواج_میکنن تا بال پرواز بگیرن.

اونا میخوان باهم دیگه بتونن #اوج بگیرن و #بالاتر بپرن. 🕊

اونا میخوان همدیگه رو #خوشحال_کنن
و بهم #حس_دوست_داشته_شدن_بدن. 😍

قراره رو لبای هم #گل_خنده بدوزن
و اشک رو از چشمه ی چشم پاک کنن.

💑 اونا باید دلیل خنده ی هم باشن نه باعث گریه ی هم. نه کوه و تیشه انتقاد از همدیگه.

قرار نیست همدیگه رو #تربیت_کنن.

قراره همدیگه رو #تحسین_کنن
و از وجود هم لذت ببرن.

#منتظران_ظهور 💚

💚 @yamahdi_fateme313 💚
📚 #داستان_شب


خاطره ای زیبا از یک پزشک متخصص اطفال

من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم.سالها قبل چکی از بانک #نقد کردم وبیرون آمدم ؛

کنار بانک دستفروشی بساط باطری ،ساعت ،فیلم و اجناس دیگری #پهن کرده بود. 

دیدم مقداری هم سکه دو ریالی دربساطش ریخته است.آن زمان تلفنهای #عمومی با سکه های دو ریالی کارمیکردند. 

جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ؛او با خوشرویی پولم را بادو سکه بهم پس داد و گفت: اینها #صلواتی است!

گفتم: یعنی چه؟گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی #صلواتی موجود است)

باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم...گفتم: مگرچقدر درآمد داری که این همه دوریالی #مجانی میدهی؟

با کمال سادگی گفت: ۲۰۰ تومان که ۵۰تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و #صلواتی میدهم.

مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند،بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم ،دیدم این دست فروش ازمن خوشبخت تر است که یک چهارم ازمالش را برای #خدا میدهد 

در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم .#احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم .
 
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت:برای خدا دادم که شما را #خوشحال کنم . این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش راتکرار کرد.

من که خیلی #مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم...به اوگفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟

گفت:خیلی کارها آقا! شغل شما چیست گفتم: پزشکم. گفت: آقای دکتر شبهای جمعه در مطب را باز کن و #مریض صلواتی بپذیر.

نمیدانید چقدر ثواب دارد!صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم ،خودم را درون #اتومبیلم انداختم وبه منزل رفتم. 

#دگرگون شده بودم ،ما کجا اینها کجا؟!ازآن روز دادم تابلویی در اطاق انتظارمطبم نوشتند با این مضمون<شبهای جمعه مریض #صلواتی میپذیریم>

دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اماگفته های آن دست فروش در #گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی:گفت باور نمیکردم که تو را بانگ مرغی چنین کند #مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی و ما خاموش ..

کانال به عشق مهدی فاطمه (عج)

🆔 @yamahdi_fateme313 💚
📚 #داستان_شب


خاطره ای زیبا از یک پزشک متخصص اطفال

من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم.سالها قبل چکی از بانک #نقد کردم وبیرون آمدم ؛

کنار بانک دستفروشی بساط باطری ،ساعت ،فیلم و اجناس دیگری #پهن کرده بود. 

دیدم مقداری هم سکه دو ریالی دربساطش ریخته است.آن زمان تلفنهای #عمومی با سکه های دو ریالی کارمیکردند. 

جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ؛او با خوشرویی پولم را بادو سکه بهم پس داد و گفت: اینها #صلواتی است!

گفتم: یعنی چه؟گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی #صلواتی موجود است)

باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم...گفتم: مگرچقدر درآمد داری که این همه دوریالی #مجانی میدهی؟

با کمال سادگی گفت: ۲۰۰ تومان که ۵۰تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و #صلواتی میدهم.

مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند،بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم ،دیدم این دست فروش ازمن خوشبخت تر است که یک چهارم ازمالش را برای #خدا میدهد 

در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم .#احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم .
 
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت:برای خدا دادم که شما را #خوشحال کنم . این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش راتکرار کرد.

من که خیلی #مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم...به اوگفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟

گفت:خیلی کارها آقا! شغل شما چیست گفتم: پزشکم. گفت: آقای دکتر شبهای جمعه در مطب را باز کن و #مریض صلواتی بپذیر.

نمیدانید چقدر ثواب دارد!صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم ،خودم را درون #اتومبیلم انداختم وبه منزل رفتم. 

#دگرگون شده بودم ،ما کجا اینها کجا؟!ازآن روز دادم تابلویی در اطاق انتظارمطبم نوشتند با این مضمون<شبهای جمعه مریض #صلواتی میپذیریم>

دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اماگفته های آن دست فروش در #گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی:گفت باور نمیکردم که تو را بانگ مرغی چنین کند #مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی و ما خاموش ..

#داستانهای_آموزنده ↙️

🆔 @yamahdi_fateme313 💚
🔹🔶ೋღ💝ღೋ🔶🔹

#آقایان_بخوانند😉

#توصیه_امام_علی_ع_برای_خواستگاری
"آقایون" 😊
هریک از شما که خواست ازدواج کند،
👈 #نخست دو رکعت نماز بگزارد و سوره حمد و یس را بخواند و آنگاه که از نماز فراغت یافت، ثنای خداوند به جای آورد و
بگوید:
بارخدایا ! مرا #همسری نیک و مهربان و زایا و سپاسگزار و قانع و پاکدامن روزی فرما!🤲
اگر نیکی کردم ،
#سپاسگزاری کند.
اگر بدی کردم #ببخشاید.
اگرخدای بزرگ را یاد کردم،
#کمک_نماید.
اگر خدا را فراموش کردم، #یادآوری_کند.😇
هرگاه خانه را ترک کردم
خودش را #حفظ_کند.
هرگاه بر او وارد شدم
#خوشحال شود.
اگر دستورش دادم که فلان کار را بکند یا نکند
#بپذیرد.
هرگاه به خشم آمدم مرا
#خشنود_سازد.
ای خداوندگار شکوه و بزرگواری!
👈چنین زنی را به من ببخش که من از تو درخواست می کنم و به دست نمی آورم، مگر آنچه تو قسمت من کرده ای🌺
هرکس چنین کند، #خداوند، آنچه را که درخواست کرده، به او #عطا_میفرماید.😊

(قسمتی از کتاب مطلع مهر)

#آقایون محترم اگه به این خواسته رسیدید #قدر_بدونید
و تصور نکنید این چنین خانمی با این خصوصیات کمبود اعتماد به نفس داره یا دارای مشکلی هست😐 که همه گونه با شما کنار میاد نه اینطور نیست
این خانم تنها و تنها 👈فرشته ایست که خداوند شما رو لایقش دونسته👉

پس قدر بدانید این چنین بانویی را😊
هر چند
#همه_زنها_فرشته_اند👌😊

#خنده_حلال 👇

#البته_آقایون_به_نوبه_خودشون_فرشتن_ولی_کو_قدردانشون 😅🌹

کانال به عشق مهدی فاطمه (عج)

🆔 @yamahdi_fateme313 💚