💚 مُنتَظِران ظُهور 💚

#احساساتی
Канал
Логотип телеграм канала 💚 مُنتَظِران ظُهور 💚
@yamahdi_fateme313Продвигать
14,23 тыс.
подписчиков
9,28 тыс.
фото
4,84 тыс.
видео
2,72 тыс.
ссылок
مولا جانم 💚 گله ای نیست اگر این همه آواره شدیم 😔 تا زمانی‌که نیایی سروسامانی نیست 💔 #امام_سجاد(ع) #منتظران_ظهور امام #مهدى (عج) برترین اهل هرزمان اند 💚 ✅ کپی با ذکر صلوات جهت تعجیل در ظهور ◀️ آزاد میباشد ❤️ @ad_mahdi313
📚 #داستان_شب


خاطره ای زیبا از یک پزشک متخصص اطفال

من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم.سالها قبل چکی از بانک #نقد کردم وبیرون آمدم ؛

کنار بانک دستفروشی بساط باطری ،ساعت ،فیلم و اجناس دیگری #پهن کرده بود. 

دیدم مقداری هم سکه دو ریالی دربساطش ریخته است.آن زمان تلفنهای #عمومی با سکه های دو ریالی کارمیکردند. 

جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ؛او با خوشرویی پولم را بادو سکه بهم پس داد و گفت: اینها #صلواتی است!

گفتم: یعنی چه؟گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی #صلواتی موجود است)

باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم...گفتم: مگرچقدر درآمد داری که این همه دوریالی #مجانی میدهی؟

با کمال سادگی گفت: ۲۰۰ تومان که ۵۰تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و #صلواتی میدهم.

مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند،بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم ،دیدم این دست فروش ازمن خوشبخت تر است که یک چهارم ازمالش را برای #خدا میدهد 

در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم .#احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم .
 
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت:برای خدا دادم که شما را #خوشحال کنم . این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش راتکرار کرد.

من که خیلی #مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم...به اوگفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟

گفت:خیلی کارها آقا! شغل شما چیست گفتم: پزشکم. گفت: آقای دکتر شبهای جمعه در مطب را باز کن و #مریض صلواتی بپذیر.

نمیدانید چقدر ثواب دارد!صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم ،خودم را درون #اتومبیلم انداختم وبه منزل رفتم. 

#دگرگون شده بودم ،ما کجا اینها کجا؟!ازآن روز دادم تابلویی در اطاق انتظارمطبم نوشتند با این مضمون<شبهای جمعه مریض #صلواتی میپذیریم>

دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اماگفته های آن دست فروش در #گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی:گفت باور نمیکردم که تو را بانگ مرغی چنین کند #مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی و ما خاموش ..

کانال به عشق مهدی فاطمه (عج)

🆔 @yamahdi_fateme313 💚
📚 #داستان_شب


خاطره ای زیبا از یک پزشک متخصص اطفال

من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم.سالها قبل چکی از بانک #نقد کردم وبیرون آمدم ؛

کنار بانک دستفروشی بساط باطری ،ساعت ،فیلم و اجناس دیگری #پهن کرده بود. 

دیدم مقداری هم سکه دو ریالی دربساطش ریخته است.آن زمان تلفنهای #عمومی با سکه های دو ریالی کارمیکردند. 

جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ؛او با خوشرویی پولم را بادو سکه بهم پس داد و گفت: اینها #صلواتی است!

گفتم: یعنی چه؟گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی #صلواتی موجود است)

باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم...گفتم: مگرچقدر درآمد داری که این همه دوریالی #مجانی میدهی؟

با کمال سادگی گفت: ۲۰۰ تومان که ۵۰تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و #صلواتی میدهم.

مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند،بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم ،دیدم این دست فروش ازمن خوشبخت تر است که یک چهارم ازمالش را برای #خدا میدهد 

در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم .#احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم .
 
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت:برای خدا دادم که شما را #خوشحال کنم . این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش راتکرار کرد.

من که خیلی #مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم...به اوگفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟

گفت:خیلی کارها آقا! شغل شما چیست گفتم: پزشکم. گفت: آقای دکتر شبهای جمعه در مطب را باز کن و #مریض صلواتی بپذیر.

نمیدانید چقدر ثواب دارد!صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم ،خودم را درون #اتومبیلم انداختم وبه منزل رفتم. 

#دگرگون شده بودم ،ما کجا اینها کجا؟!ازآن روز دادم تابلویی در اطاق انتظارمطبم نوشتند با این مضمون<شبهای جمعه مریض #صلواتی میپذیریم>

دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اماگفته های آن دست فروش در #گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی:گفت باور نمیکردم که تو را بانگ مرغی چنین کند #مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی و ما خاموش ..

#داستانهای_آموزنده ↙️

🆔 @yamahdi_fateme313 💚