Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

#نیوتن
Канал
Логотип телеграм канала Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
@volupteПродвигать
1,17 тыс.
подписчиков
1,48 тыс.
фото
7
видео
22
ссылки
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند." https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z ادمین: @hoomanh71
فلسفه‌ی زیست‌شناسی مدت‌ها تحت‌الشعاع فلسفه‌ی فیزیک و لذا کم‌فروغ شده بود. بخشی به این سبب که فلسفه‌ی علم را سال‌ها فیلسوفانی توسعه دادند که چیزی از دانش فیزیک می‌دانستند و دانش اندکی از دیگر علوم داشتند; افزون بر این, این فیلسوفان غالباً نظریه‌های فیزیکی از قبیل مکانیک نیوتنی, نظریه‌ی نسبیت, و مکانیک کوانتوم را پارادایم قلمداد می‌کردند.
...
معمولاً قوانین را تعمیم‌های جهان‌شمول می‌دانند که اشاره به مکان, زمان یا شخص خاصی نمی‌کنند و تجربی بوده و قانوناً ضروری‌اند. مثلاً قانون جاذبه‌ی نیوتن که قانونی جهان‌شمول است, هیچ اشاره‌ای به مکان, زمان یا چیز مشخصی نمی‌کند, بلکه کشش گرانشی را توصیف می‌کند که میان دو شی‌ء که جرم دارند وجود داشته باشد. اگر علم عبارت است از جستجوی قانون‌ها, این پرسش بی‌درنگ به ذهن می‌آید که چگونه می‌توان نظریه‌ی تکامل داروین را علم قلمداد کرد. دشوار است که بتوان قانونی درباره‌ی تکامل در نوشته‌های داروین پیدا کرد. بینش اصلی او صورت‌بندی, آزمودن, و به کاربردنِ این دو فرضیه بود: (١) همه‌ی جاندارانی که اینک روی زمین هستند تبار مشترک دارند _ یک درخت حیات وجود دارد; (٢) انتخاب طبیعی علت اصلی ویژگی‌هایی است که در موجودات زنده زمین مشاهده می‌شود. هیچ یک از این ادعاها قانون نیستند; هر دو فرضیاتی تاریخی هستند درباره‌‌ گذشته‌‌ی زمین.
...
نظریه‌ی تکاملی داروین بیش از هر چیز یک فرضیه‌ی تاریخی است; کوششی است برای بازسازی تاریخ موجودات زنده‌ای که پیرامون خود می‌بینیم. نظریه‌ی تکامل و نظریه‌ی جاذبه‌ی نیوتن با هم تفاوت دارند, تفاوت آنها تنها در موضوعات نیست, بلکه در ساختار منطقی آنهاست.

متن: فلسفه‌ی زیست‌شناسی, اِلیوت سوبر

#نیوتن #داروین #الیوت_سوبر

@volupte
اگر بنیانگذار گرایش عقل‌باورانه در روشنگری دکارت است, بنیانگذار گرایش تجربه‌باورانه فرانسیس بیکن است.

گرچه تحقیقات بیکن به عصر رنسانس تعلق دارد, انقلابی که او در علوم به وجود آورد الهام‌بخش متفکران دوره‌ی روشنگری شد و بر آن‌ها تأثیر نهاد. روشنگری, به منزله‌ی عصری که در آن علم طبیعیِ مبتنی بر آزمایش بالنده می‌شود و جای خودش را پیدا می‌کند, بیکن را به عنوان《پدر فلسفه‌ی مبتنی بر آزمایش》تحسین می‌کند. انقلاب بیکن (که در آثاری از وی از جمله ارغنون نو (١٦٢٠) تبلور یافته است) مستلزم فهمی از علم جدید است که بر اساس آن (١) علم جدید بر مشاهده‌ی تجربی و آزمایش استوار است; (٢) به چنین علمی با روش استقرا می‌توان دست یافت; و (٣) این علم در نهایت به دنبال افزایش و ارتقای قابلیت‌های عملی است و از همین مجرا نیز تحکیم می‌یابد (شعار بیکنی《دانش, قدرت است》از همین‌جا بر می‌خیزد).

گرچه هر کدام از این عناصرِ انقلاب بیکن, برای علم طبیعی در روشنگری واجد اهمیت است, نکته‌ی راجع به روش شایسته‌ی تأکید ویژه‌ای است. اگر بپذیریم که تحقیقات نیوتن, نمونه‌ی عالی دستاوردهای علم طبیعی در قرن هجدهم است, بارزترین تضاد میاد تحقیقات نیوتن و نظام‌های عظیم عقل‌باورانه در روش آن‌ها نهفته است. در حالی که فیلسوفان عقل‌باور مهم قرن هفدهم معرفت علمی طبیعت را مبتنی بر نظامی می‌دانستند که در آن گزاره‌های بیانگرِ پدیده‌های قابل مشاهده‌ی طبیعی, از اصول اولیه‌ای که به نحو پیشین دانسته می‌شوند استنتاج می‌گردند, روش نیوتن با پدیده‌های مشاهده‌شده‌ی طبیعی می‌آغازد و کثرت آن‌ها را با روش استقرا به وحدت فرومی‌کاهد, یعنی با یافتن قوانین و اصول ریاضی‌ای که پدیده‌های مشاهده‌شده را بتوان از آن‌ها استنباط یا با آن‌ها تبیین کرد. تضاد میاد توفیقِ چشمگیر روشِ《از پایین به بالا》ی نیوتن و منازعات به‌ظاهر بی‌پایان و بی‌ثمر فیلسوفان در باب معنا و اعتبار اصول اولیه‌ی عقل به طور طبیعی به شکل‌گیری روش نیوتنی (یا بیکنی) کسب دانش نسبت به طبیعت در قرن هجدهم کمک می‌کند.

روشنگری, ویلیام بریستو

متن: فلسفه: شاخه‌ها و مکتب‌ها, دانشنامه‌ی فلسفه‌ی استنفورد (٣)

#دکارت #فرانسیس_بیکن #نیوتن #ویلیام_بریستو

@volupte
بیشتر فرضیه‌های علمی تماماً و به‌خودی‌خود مستلزم پیش‌بینی نیستند. آنها باید با فرض‌های کمکی پیوند داده شوند. این یعنی اگر پیش‌بینی نادرست از آب درآید, دانشمندان با انتخابی روبه‌رو می‌شوند. یا می‌توانند فرضیه را رد کنند یا فرض‌های کمکی را.
...
برای اینکه فرضیه پیش‌بینی‌های مشاهده‌ای انجام دهد, نه‌تنها فرض‌های کمکی لازم‌اند, بلکه آن فرض‌ها باید مستقل از فرضیه‌های تحت آزمون قابل‌صحت‌سنجی باشند.
...
فیزیک نیوتنی, به‌علاوه‌ی فرض‌های کمکی (از جمله این فرض که بین عطارد و خورشید سیاره‌ای وجود ندارد), مکان مدار عطارد را پیش‌بینی می‌کرد. این پیش‌بینی نادرست از آب درآمد. بنابراین دانشمندان با دوراهی روبرو شدند; یا نظریه‌ی نیوتن غلط است یا لااقل یکی از فرض‌های کمکی اشتباه است. برخی دانشمندان به پیروی از الگوی استدلالی‌ای که به‌خوبی درباره‌ی اورانوس جواب داده بود, حدس زدند که بین عطارد و خورشید سیاره‌ای هست. نام آن را《ولکان》گذاشتند.

بعد معلوم شد این حدس غلط است. چنین سیاره‌ای وجود ندارد. فرض کمکی (که سیاره‌ای بین خورشید و عطارد وجود ندارد) مسئول پیش‌بینی نادرست درباره‌ی مدار عطارد نبود; خود فیزیک نیوتنی به آن خطا منتهی شده بود. فقط وقتی نظریه‌های نسبیت آینشتاین جانشین نظریه‌ی نیوتن شدند, این امکان فراهم شد که بتوان خروج مدار عطارد را از پیش‌بینی‌های نیوتنی توضیح داد.

در استدلال درباره‌ی اورانوس و عطارد سه دسته عبارت ایفای نقش می‌کردند. یک دسته نظریه‌ها بودند, یک دسته فرض‌های کمکی و یک دسته هم پیش‌بینی‌ها.

متن: مسائل اصلی فلسفه, الیوت سوبر

#نیوتن #آینشتاین #الیوت_سوبر

@volupte