Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

#فرناندو_سوتر
Канал
Логотип телеграм канала Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
@volupteПродвигать
1,17 тыс.
подписчиков
1,48 тыс.
фото
7
видео
22
ссылки
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند." https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z ادمین: @hoomanh71
لایب‌نیتس در آثاری که در دوران حیات خود منتشر کرد, براساس مفهوم "موناد" تبیینی از عالم به دست می‌دهد. عالم از شمار بی‌پایان جوهر بسیط, ذره‌ای و غیرمادی تشکیل شده است که او آنها را موناد می‌نامد. این مونادها در تعامل با هم قرار ندارند _ آنچه ما به عنوان تغییرات عِلّی درک می‌کنیم, صرفاً بیان نوعی "هماهنگی از قبل ایجاد‌شده" توسط خداوند است. به بیان منطقی, شمار بی‌پایانی "هماهنگی از قبل تعیین‌شده" ممکن, یا جهانها, وجود دارد, امّا خداوند آفرینش این دنیای بخصوصی را که در اطراف ما است انتخاب کرده است. از آنجا که خداوند بنا به تعریف کامل است, دنیایی که او برای آفرینش انتخاب کرده است ضرورتاً باید بهترین دنیای ممکن باشد, فکری که بسیاری از متفکران, از جمله ولتر, آن را به تمسخر گرفته‌اند.

متن: پرسش‌های زندگی, فرناندو سوتر

#لایب_نیتس #فرناندو_سوتر #ولتر

@volupte
بزرگ‌ترین اصالت شیلر, مرتبط کردن وظیفه هنرمند با جنبه‌ای از فعالیت انسان است که بنا به عادت پست و بی‌اهمیت شمرده می‌شود, یعنی بازی. فقط بعضی فلاسفه‌ی پیش‌سقراطی از قبیل هراکلیت جرأت آن را داشتند که نظم کاینات را با نتیجه‌ی نوعی بازی کودکانه مقایسه کنند, هرچند در نظر آنان "کودکان" همان خدایان یا سرنوشت بودند. بازی هیچ هدفی ندارد, هیچ الگویی را دنبال نمی‌کند, و به هیچ نتیجه‌ای خارج از خودش نمی‌رسد. همین مطلب را می‌توان در مورد جدی‌ترین چیز, یعنی کیهان نیز بیان کرد. افلاطون یقیناً به این استعاره‌ی آشوب‌گرایانه‌ی خطرناک هیچ اعتمادی نداشت. شیلر به این استعاره بازمی‌گردد و آنچه را که اختصاصاً انسانی است, توانایی ورود به بازیها تعریف می‌کند: "انسان هنگامی که به کامل‌ترین معنا انسان است, فقط بازی می‌کند, و هنگامی که بازی می‌کند به کامل‌ترین معنا انسان است." برای حیوانات عالی‌تر و هر کودکی "بازی" اساساً فعالیتی شادی‌بخش است که حرکات و اشارات جسمانی را به آنها یاد می‌دهد; حرکات و اشاراتی که بعداً برای انجام وظایف بزرگسالی به آنها نیاز خواهند داشت. "بازی" واقعی با آفرینش یک دنیای نمادین خودکفا و خودارجاع آغاز می‌شود, که در آن اَعمال صرفاً در چارچوب قواعد خود بازی تعیین می‌شوند.

متن: پرسش‌های زندگی, فرناندو سوتر

#شیلر #هراکلیت #افلاطون #بازی #فرناندو_سوتر

@volupte
به نوشته‌ی داروین, آنچه تکامل غرایز اجتماعی ما را پرورش داده است _ بخصوص در عرصه‌های "همدلی" یا "شفقت" _ همان انتخاب طبیعی است و تمدن بشری ما بر این قبیل غرایز استوار است. این غرایز, ریشه‌های موفقیت بشر به‌مثابه یک نوع‌اند. از دیدگاه داروین, تکامل طبیعی ما به انتخاب شیوه‌ی از هم‌زیستی منجر می‌شود که آشکارا با عملکرد "مبارزه برای بقا" در سایر انواع فرق می‌کند, و مزایایی دارد که صرفاً زیست‌شناختی نیست, بلکه اجتماعی هم هست. ... آنچه "به طور طبیعی" ما را به عنوان یک مجموعه‌ی انسانی قوی‌تر می‌کند, گرایش غریزی به حمایت از افراد ضعیف است, یعنی کسانی که شرایط محیطی, آنها را در مقابل افراد قوی‌تر از نظر زیست‌شناختی, در موقعیت نامساعدی قرار داده است. جامعه و قوانین "مصنوعی" آن نتیجه‌ی "طبیعی" و واقعی تکامل نوع ما است. از این رو, آنچه باید برای ما "غیرطبیعی" باشد, بازگشت به "مبارزه برای بقا"ی ساده و خام است, که در آن قدرت زیست‌شناختی, یا معادل مدرن آن _ به‌عنوان مثال, ظرفیت گروه کوچکی از افراد برای انباشت منابع اقتصادی و سیاسی که باید در یک چارچوب متوازن اجتماعی توزیع شود _ دست بالا را دارد.

متن: پرسش‌های زندگی, فرناندو سوتر

#داروین #فرناندو_سوتر

@volupte
آزادی انسان, در مفهومی ریشه‌ای که سارتر به این کلمه می‌دهد, اشتیاق به نفی واقعیت اطراف ما و طرح‌ریزی واقعیتی بدیل است که مبتنی بر آرزوها و شورمندیهایی است که آزادانه پذیرفته‌ایم. شاید در این تلاش توفیق پیدا نکنیم _ در واقع همواره ناموفق هستیم, همواره به شیوه‌ای در مقابل واقعیت قرار می‌گیریم و 'انسان اشتیاقی بی‌فایده است' _ امّا نمی‌توانیم دست از تلاش برداریم, و با دستاویز قرار دادن خلل‌ناپذیری ضرورت واقعیت, تسلیم شویم. تنها انتخابی که در مقابل انسان قرار ندارد, انتخاب میان آزاد بودن و آزاد نبودن است: ما محکوم به آزادی هستیم.

متن: پرسش‌های زندگی, فرناندو سوتر

#سارتر #فرناندو_سوتر

@volupte
از قرن هجدهم به‌بعد استعاره‌ی ساعت بارها و بارها نقل شده است: اگر هنگام ترک خانه چشم‌مان به ساعتی بیفتد, فرضمان این است که ساعت مزبور به‌تصادف موجودیت پیدا نکرده, بلکه به دست یک ساعت‌ساز ساخته شده است. به همین‌ ترتیب, هنگامی که به کارکردهای حیرت‌انگیز دستگاه کاینات فکر می‌کنیم, باید بر این فرض باشیم که به‌وسیله‌ی سازنده‌ی دنیاها ساخته شده است, که هوشی شبیه به ما دارد, امّا بی‌نهایت برتر است. امّا به‌تجربه می‌دانیم که ساعتها به وسیله‌ی هوشی مشابه ما ساخته شده‌اند, حال آنکه هرگز با کسی برخورد نکرده‌ایم که درختها یا دریاها را بسازد, دنیاها که جای خود دارد. به همین دلیل است که اعتراض دیوید هیوم در گفت‌وگوهایی درباره‌ی دین طبیعی, غیر قابل رد کردن است:

آیا کسی هست که با سیمایی جدی به من بگوید که یک کاینات سامان‌یافته باید محصول نوعی اندیشه و هنر, شبیه به اندیشه و هنر انسان باشد, چون ما آن را تجربه کرده‌ایم؟ طرح این مدعا مستلزم این پیش‌شرط است که ما درباره‌ی منشأ دنیاها تجربه‌ای داشته باشیم; مسلّماً کافی نیست که شاهد ساخته شدن کشتیها و شکل‌گیری شهرها بر اثر هنر و ابتکار انسانها بوده باشیم ...

#هیوم #فرناندو_سوتر

@volupte
مفهوم "نظم" همواره کوشش به‌منظور معرفی وحدت دلالت می‌کند و در چارچوب کثرتی از عناصر, روابطی را مشخص می‌کند, خواه چنین وحدتی ذاتی خود این چیزها باشد, یا صرفاً از شیوه‌ی تفکر ما ریشه بگیرد. امّا در این صورت, مشخص کردن وحدت ذاتی خود چیزها, بدون آنکه با شیوه‌ی تفکر ما ارتباطی داشته باشد امکان‌‌پذیر نیست. به گفته‌ی کانت در سنجش خرد ناب:

به این ترتیب, این خود ما هستیم که نظم و قاعده‌ای را که طبیعت می‌نامیم به‌وجود می‌آوریم; ما قادر نمی‌بودیم چنین نظمی را در آنجا پیدا کنیم, اگر ماهیت ذهنمان آن را در آنجا قرار نداده بود ... بنابراین, ادراک, خود نوعی قانون‌گذاری برای طبیعت است, یعنی بدون ادراک, اصلاً طبیعتی وجود نمی‌داشت, چرا که طبیعت, وحدت ساختگی ظواهر متعدد بر اساس قواعد است.

می‌توان گفت آنچه ما "نظام جهان" می‌نامیم شیوه‌ی شناخت ما از جهان و سامان بخشیدن به آن است.

متن: پرسش‌های زندگی, فرناندو سوتر

#کانت #فرناندو_سوتر

@volupte
فکر تداوم زندگی پس از مرگ, به هر نحو که باشد, خوب یا بد, قطعاً نگران‌کننده و حاوی تناقض است; کوششی است برای جدی نگرفتن مرگ و تلقی آن به‌مثابه سایه. همچنین تلاشی است برای انکار میرا بودن یا بگوییم انسان بودن خودمان و پوشاندنش در هیئتی مبدّل. باطل‌نما است که ما معمولاً کسانی را "مؤمن" می‌نامیم که باورهای مذهبی دارند, زیرا آنچه آنها را متمایز می‌کند چیزی نیست که به آن اعتقاد دارند (چیزهایی که به‌طرزی رازآمیز مبهم و گوناگون‌اند), بلکه چیزی است که به آن اعتقاد ندارند; چیزی که کاملاً آشکار, ضروری و همه‌جا حاضر است: مرگ.

متن: پرسش‌های زندگی, فرناندو سوتر

#فرناندو_سوتر

@volupte