Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

#رابرت_دال
Канал
Логотип телеграм канала Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
@volupteПродвигать
1,17 тыс.
подписчиков
1,48 тыс.
фото
7
видео
22
ссылки
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند." https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z ادمین: @hoomanh71
لاپالومبارا بر اهمیت بی‌اعتمادی در فرهنگ سیاسی تأکید کرده است:《فضای عمومی، فضای ترس، بدبینی، بی‌اعتمادی و خصومت است.》او می‌نویسد: من ناچارم اذعان کنم که،

بر مبنای شواهدی که در اختیار دارم، گرایش‌هایی که ایتالیایی‌ها با خود حفظ کرده‌اند ذاتاً هابزی است و تاریخ این کشور حکایت از آن دارد که زمانی که اوضاع روزگار غیرقابل‌تحمل می‌شود، ایتالیایی‌ها به راه‌حلی هابزی در قبال دولت رو می‌آورند.

...

اعتماد متقابل برای چندسالاری و پرسش‌گری عمومی مطلوب است، در حالی که بی‌اعتمادی مساعدِ نظام سلطه‌جو است. ... چندسالاری نیاز به ارتباط دوسویه یا متقابل دارد و ارتباطات دوسویه میان مردمی که به یکدیگر اعتماد ندارند، برقرار نمی‌شود.

...

پرسش‌گری عمومی نیاز به میزان مناسبی از اعتماد در مخالفان شخص دارد: آنها ممکن است مخالف باشند، امّا دشمنان قسم‌خورده نیستند. ریچارد رُز در خصوص بریتانیا می‌نویسد《حس اعتماد در فرهنگ سیاسی فراگیر است ... در سطح دولت، اعتماد میان همکاران و مخالفان حزبی مهم است، زیرا به همگان این اطمینان را می‌دهد که گروه خاصی که قدرت را در دست دارد، در غیاب موانع قانون اساسی، از قدرت دولت به نفع خودش سود نخواهد برد. اینگونه عمل کردن نقض قانون نیست، بلکه اعتماد است و رهبران سیاسی برای اعتبارِ قابلیّتِ جلبِ اعتمادشان ارزش قائل می‌شوند.》

متن: چندسالاری، رابرت دال، ترجمه‌ی ابراهیم اسکافی، نشر شیرازه

#رابرت_دال

@volupte
در قرن نوزدهم، در برخی جوامع خاص پیشاصنعتی، سیاست رقابتی و در برخی موارد حتّی چندسالاری فراوان بود: ایالات متحده، استرالیا، نیوزلند، کانادا، نروژ، سوئد و مواردی دیگر.

...

شواهد، این فرضیه را تأیید نمی‌کنند که سطح بالای توسعه‌ی اجتماعی_اقتصادی شرطی لازم یا کافی برای سیاست رقابتی است و فرضیه‌ی عکس آن را هم تأیید نمی‌کنند که سیاست رقابتی شرطی لازم یا کافی برای سطح بالای توسعه‌ی اجتماعی _ اقتصادی است.

...

اگر برخی موارد غیر عادی در در این قرن کاملاً روشن کردند که صنعتی شدن و شهری شدن شروط کافی برای سیاست رقابتی (مثلاً اتحاد جماهیر شوروی یا آلمان در دهه‌ی ۱۹۳۰) نیستند، موارد غیر عادی تاریخی نشان دادند که صنعتی شدن و شهری شدن حتّی شروط لازم برای سیاست رقابتی هم نیستند. جوامع پیشاصنعتی، روستایی، کشاورزی مشخصاً با سیاست رقابتی یا حتّی چندسالاری مشکل ذاتی ندارند. زیرا برخی جوامع پیشاصنعتی، روستایی، کشاورزی نظام‌های سیاسی رقابتی داشتند _ در حقیقت گاهی بنیانی عظیم برای چندسالاری فراگیر فراهم کرده‌اند.

...

گمان می‌کنم نادیده گرفتن موارد غیر عادی مهم تاریخی که در آن سیاست رقابتی در شرایطی پیشاصنعتی شکل گرفت به تأکید اغراق‌گونه بر اهمیت شهری شدن در توسعه‌ی نظام‌های مردم‌سالار منجر شده است.

متن: چندسالاری، رابرت دال، ترجمه‌ی ابراهیم اسکافی، نشر شیرازه

#رابرت_دال

@volupte
همان‌طور که یکی از نویسندگان《وال استریت ژورنال》گفته:《از ابتدای جنگ جهانی دوم تاکنون تولید ناخالص داخلی سرانه در ایالات متحده سه برابر شده است، اما طبق نظرسنجی‌های انجام شده میزان رضایت از زندگی به زحمت تغییر کرده است. در این نظرسنجی‌ها پرسش‌هایی از این نوع مطرح شده است: به‌طور کلی، چقدر از زندگی خود راضی هستید؟ همچنین، از سال ۱۹۵٨ میلادی تاکنون تولید ناخالص داخلی ژاپن رشد حیرت‌آوری داشته است، ولی میزان احساس خوشبختی رشد نداشته است. این نکته در مورد اغلب جوامع اروپای غربی مصداق دارد.》

این‌که افزایش تولید ناخالص داخلی نتوانسته موجب افزایش احساس خوشبختی یا سطح رضایت از زندگی شود، به هنگام مقایسه‌ی آماری کشورهایی که در صدر قرار گرفته‌اند نیز خود را نشان می‌دهد. اندازه‌گیری‌های عینی گویای آن است که با وجود سرانه‌ی بالاتر تولید ناخالص داخلی ایالات متحده، کیفیت زندگی آمریکایی‌ها بهتر از بسیاری از کشورهای پیشرفته‌ی دموکراتیک نیست. حتی، در واقع، طبق برخی مقیاس‌ها پایین‌تر نیز می‌باشد. یکی از مطالعاتی که میزان رضایت از زندگی را در تعداد زیادی از کشورها بررسی کرده است، به این نتیجه رسید که《عامل اصلی درآمد است... اما سایر امور نیز اهمیت دارد: از جمله بهداشت، آزادی، بیکاری، آب‌وهوا، امنیت، ثبات سیاسی، جنیست، برابری و نحوه‌ی زندگی خانوادگی و نوع زندگی》. مطالعه‌ی مزبور براساس این کیفیت‌ها، مقیاسی را تدوین و به کار بسته است و بر مبنای آن بیش از یکصد کشور رتبه‌بندی شده‌اند. هیچ تعجب‌آور نیست که کشورهای ثروتمند در صدر این فهرست قرار گرفته‌اند، اما در بین این کشورهای ثروتمند، ایالات متحده پس از ایرلند، سوییس، نروژ، سوئد و هشت کشور دیگر، در رتبه‌ی سیزدهم جای گرفته است.

متن: درباره‌ی برابری سیاسی، رابرت ای. دال، ترجمه‌ی جهانگیر معینی علمداری، نشر فرهنگ صبا

#رابرت_دال #داروین

@volupte
انسان مانند بسیاری از حیوانات، صرفاً براساس خودخواهی و منفعت‌طلبی عمل نمی‌کند. انسان‌ها قادر به این‌همانی با دیگران هستند؛ به قدری که آزار دیدن دیگران احساسات آن‌ها را جریحه‌دار می‌کند و بهروزی دیگران مایه‌ی بهروزی آن‌هاست. در واقع، توانایی انسان در این‌همانی با دیگران، مفهوم《خود》را دچار ابهام کرده است. آیا یک مادر تنها به خویشتن فکر می‌کند و به فکر کودک عزیزش نیست؟ آیا شخص فقط خودش را در نظر می‌گیرد و ملاحظه‌ی برادر عزیزش را نمی‌کند؟ و نسبت به مسائلی که آن‌ها دست به گریبان آن هستند هیچ احساسی ندارد؟ چنین تصوراتی موجب نادیده گرفته شدن اساسی‌ترین جنبه‌های بشری (که به تلمیح از الگوی فکری داروین) برای بقای نوع ضرورت دارد، می‌گردد.

اگرچه دیگر پریمات‌ها (به خصوص میمون‌های انسان نمایی مانند شامپانزه و بابون‌ها) ظاهراً می‌توانند همدلی داشته باشند، با این حال، توانایی《خود را جای دیگری قرار دادن》به خصوص در میان انسان‌ها مشاهده می‌شود. این‌بار نیز مواهب ژنتیک و طبیعت ذاتی بشری، قابلیت همدلی را در ما ایجاد یا دست‌کم امکانات بالقوه‌ای برای رشد آن پدید آورده است.

زبان، قوه استدلال، شهود و احساسات نیز همانند همدلی به ما مساعدت می‌کنند تا بیاموزیم چگونه با دیگران همکاری کنیم و از طریق همیاری، سازمان‌ها و نهادهایی را بنیان نهیم تا در چارچوب این سازمان‌ها و نهادها دست به عمل زده و آن‌ها را متحول کنیم. در این زمینه زبان، قوه استدلال، شهود و همدلی و احساسات هیچ کدام به تنهایی کفایت نمی‌کنند: به‌نظر می‌رسد، همه‌ی آن‌ها برای ایجاد همیاری میان انسان‌ها در سطح سازمان‌ها، فرایندهای پیچیده و نهادها لازم باشند.

متن: درباره‌ی برابری سیاسی، رابرت ای. دال، ترجمه‌ی جهانگیر معینی علمداری، نشر فرهنگ صبا

#رابرت_دال #داروین

@volupte
پذیرش ضرورت انجمن‌های سیاسی _ یعنی گروه‌های ذی‌نفع, سازمان‌های ذی‌نفوذ, احزاب سیاسی _ موجب یک دگرگونی ریشه‌ای در شیوه‌ی تفکر انسان‌ها شد. با این حال وقتی یک جمهوری وسیع نیاز به گزینش نمایندگان دارد, چگونه می‌توان در این انتخابات رقابت نمود؟ تشکیل یک سازمان, از قبیل یک حزب سیاسی, مزیت انتخاباتی آشکاری را نصیب یک گروه می‌کند‌. و اگر گروهی بخواهد از آن مزیت استفاده کند, آیا گروه‌های دیگری که با خط مشی‌های آن گروه موافق نیستند دست به چنین کاری نخواهند زد؟ و چرا باید فعالیت سیاسی در فاصله‌ی بین انتخابات متوقف گردد؟ در این فواصل می‌توان قانونگذاران را تحت تأثیر قرار داد; اهداف موردنظر را پیش برد, خط مشی‌ها را ارتقا داد, پست و مقام‌ها را به دست آورد. بنابراین, برخلاف یک شهر یا شهرستان کوچک, مقیاس گسترده دموکراسی در یک کشور باعث می‌شود که وجود انجمن‌های سیاسی, هم لازم شوند و هم مطلوب; به هر حال چگونه می‌توان جلوی آنها را گرفت بدون اینکه حق اساسی شهروندان در مشارکت واقعی در حکومت تضعیف گردد؟ بنابراین در یک جمهوری وسیع, تشکیل انجمن‌های مستقل نه تنها مطلوب بلکه اجتناب‌ناپذیرند. انجمن‌های مستقل منشاء روشنگری و آموزش شهروندی هستند. آنها نه تنها برای شهروندان اطلاعات فراهم می‌سازند بلکه زمینه‌های بحث, تبادل‌نظر, و کسب مهارت‌های سیاسی را نیز برای آنان آماده می‌کنند.

متن: درباره‌ی دموکراسی, رابرت دال

#رابرت_دال

@volupte
تا قرن هجدهم, تفکرات و باورهای دموکراتیک یا وسیعاً مطرح نگردیده یا خوب درک نشده بودند. در تمام کشورها منطق برابری فقط در میان تعدادی اندک و آن هم قشر ممتاز آن جامعه حاکم بود. حتی درک اینکه یک جمهوری دموکراتیک در راه تأسیس نهادهای سیاسی خود به چه چیزهایی نیاز دارد محال می‌نمود. آزادی بیان در سخنرانی‌ها و مطبوعات جداً محدود بود, به‌ویژه اگر برای انتقاد از شاه به کار گرفته می‌شد. مخالفین سیاسی فاقد حقوق مشروع و قانونی بودند. تصور وجود《مخالفین وفادار به اعلیحضرت پادشاه》ایده‌ای بود که هنوز زمانش فرا نرسیده بود‌. عوامل سلطنت آشکارا در انتخابات تقلب می‌کردند.
...
قرن هجدهم به نظامی قانونی منجر شد که در آن, شاه و مجلس متقابلاً توسط اقتدار یکدیگر محدود می‌شدند; قدرت اشرافیت موروثی در مجلس اعیان توسط قدرت مردم در مجلس عوام متوازن می‌شد; و قوانینی که شاه و مجلس تصویب می‌کردند توسط قضاتی که غالباً, ولی البته نه همیشه, به یکسان از شاه و مجلس مستقل بودند, تفسیر می‌شدند.
این نظامِ ظاهراً شگفت‌انگیز که در آن نیروهای اجتماعی عمده‌ی کشور یکدیگر را کنترل می‌کردند و با هم توازن داشتند و همچنین جدائی قدرت‌های درون حکومت در قرن هجدهم تحسین بسیاری از اروپائیان را برانگیخت. از جمله‌ی آنان منتسکیو, فیلسوف سیاسی فرانسه بود که به ستایش از آن پرداخت, و همچنین در آمریکا نیز تدوین‌کنندگان قانون اساسی, که بسیاری از آنها امیدوار بودند بتوانند محاسن نظام انگلیسی را حفظ کنند بدون آنکه از مضار سلطنت آسیب ببینند, به تحسین آن پرداختند. جمهوریتی که آنان بنا کردند به زودی تبدیل به نوعی الگو برای بسیاری از جمهوری‌های دیگر شد.

متن: درباره‌ی دموکراسی, رابرت دال

#رابرت_دال #مونتسکیو

@volupte