Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

#جان_گری
Канал
Логотип телеграм канала Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
@volupteПродвигать
1,17 тыс.
подписчиков
1,48 тыс.
фото
7
видео
22
ссылки
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند." https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z ادمین: @hoomanh71
گرچه تنوع لیبرالی نامحدود نیست, اما این تنوع در آن بسی گسترده‌تر از تنوع در صورتهای سیاسی آلترناتیو است: در واقع لیبرالیسم از نظر تاریخی دقیقاً به عنوان راهی برای جای دادن به تنوع عقاید و ورزه‌های (در اصل مذهبی) در درون جامعه‌ای واحد سر برآورد.
...
یک خط از بحث و استدلال که از پلورالیسم ارزشی راه به لیبرالیسم می‌برد این است که باید نهادهای لیبرالی را بر نهادهای آلترناتیوش ترجیح داد زیرا این نهادها به بهترین نحو نه فقط یک یا معدودی از خیرها, بلکه وسیع‌ترین طیف ممکن خیرها را در خود جای می‌دهند. یعنی خود پلورالیسم متضمن معیاری برای ارزیابی یک جامعه است. پذیرش صدق و درستی پلورالیسم ارزشی به معنای پذیرش این است که خیرهای بسیاری هستند که همگی طالب احترام هستند. جامعه‌ی خوب جامعه‌ای است که مشخصه‌اش امکان پیجویی حداکثر خیرهای ممکن در آن است. البته امکان پیجویی همه‌ی خیرهای بشری در هر جامعه‌ای حد و حدودی دارد, زیرا این خیرها, یا موارد مثالی خاصی از آنها, در موارد خاص در تضاد با هم قرار خواهند گرفت. پلورالیستها می‌دانند که خیرهای اصیل بسیاری هست که در مقام خیر اصیل بایستی جدی گرفته شوند. خلاصه, پلورالیسم ما را به پیجویی تنوع وامی‌دارد. می‌توان در دنباله‌ی این سخن گفت که لیبرالیسم بیش از هر ایدئولوژی دیگر در خدمت پلورالیسم است, زیرا جوامع لیبرالی بیش از هر جامعه‌ی دیگری تنوع را پاس می‌دارند و در خود جای می‌دهند.

جورج کراودر

متن: ضمیمه‌ی کتاب فلسفه‌ی سیاسی جان استوارت میل, جان گری

#جورج_کراودر #جان_گری

@volupte
میل در اصول اقتصاد سیاسی می‌گوید شماری از خواسته‌ها* هست که خواسته‌ی همگان یا تقریباً همگان است و فقط در صورتی این خواسته‌ها تأمین می‌شوند که از همگان خواسته شود در تأمین هزینه‌ی آنها مشارکت کنند. اینها خواسته‌هایی عمومی هستند که بنا به خصلت تقسیم‌ناپذیری و استثناناپذیری‌شان نمی‌توان قیمتشان را در اقتصاد بازار تعیین کرد. در مورد چنین خواسته‌هایی اجبار دوطرفه یگانه وسیله‌ی کارآمد برای تولید این خواسته‌هاست.

*خواسته‌ها= goods: این کلمه در همین معنا در کتابهای اقتصادی به کالا, مال یا اموال ترجمه می‌شود, اما چون دربرگیرنده‌ی خدماتی از قبیل آموزش و پرورش, بهداشت, امنیت, خدمات شهری و غیره می‌شود, کلمه‌ی کالا یا مال و اموال نمی‌تواند تعبیر رسایی باشد.

متن: فلسفه‌ی سیاسی جان استوارت میل, جان گری

#جان_استورات_میل #جان_گری

@volupte
تا حدودی, این اندیشه که ذاتها یا طبیعتهایی بشری وجود دارند مشکلی برای میل پیش نمی‌آورد, حتی با وجود این‌که نگاه تجربه‌گرایانه‌ی او با زبان ذات‌گرایانه جور درنمی‌آید. میل این باور رمانتیک را برگرفته و جذب کرده بود که هر انسانی استعدادی ویژه و ذاتی دارد که ممکن است در طول زندگی‌اش متحقق شود یا نشود. این باور, تا زمانی که معین کردن ذات یا طبیعت بشری همچنان مسئله‌ای مربوط به مشاهده و آزمون بماند, تجربه‌گرایی میل را ساقط نمی‌کند. اما آیا برای خود مفهوم طبیعت یا ذات فردی می‌توان تفسیری تجربه‌گرایانه ارائه کرد؟ من فکر نمی‌کنم این مشکل برای میل مشکلی مهلک و از پادرآورنده باشد.
...
بحث و استدلال من در اینجا این است که تا زمانی که انگاره‌ی استعدادی فردی را که امکان کشف آن با مشاهده و آزمون در زیستن وجود دارد بر میل روا بداریم, می‌توان برای اصطلاح خردگرایانه یا ذات‌گرایانه‌ی ذاتها یا طبیعتهای بشری تعبیری تجربه‌گرایانه قائل شد.

متن: فلسفه‌ی سیاسی جان استوارت میل, جان گری

#جان_گری #جان_استورات_میل

@volupte
میل تأیید و تأکید می‌کند که:


اصول یا مفروضات هنرهای عملی, همراه با نتایج اصلی‌ای که می‌توان از آنها بر وجه قیاس گرفت, آموزه‌ی متشکلی را شکل می‌دهند (یا می‌توانند شکل دهند) که به‌درستی باید《هنر زندگی》, در سه بخش آن, اخلاق, تدبیر یا سیاست, و زیبایی‌شناسی خوانده شود; یعنی امر درست, امر مقرون به صلاح, و امر زیبا یا شریف در رفتار و کارهای انسانی. همه‌ی هنرها فرع بر این هنر هستند (که هنر اصلی است, و بدبختانه, هنوز خلق نشده و باید خلق شود); علتش این است که اصول این هنر اصولی هستند که باید معین کنند آیا هدف خاصِ هر هنر خاص ارزشمند یا خواستنی است یا نه, و جایگاه هر کدام در ردیف چیزهای خواستنی چیست. بنابراین, هر هنری حاصل مشترک آن دسته از قوانین طبیعت, که علوم آشکار می‌کنند, و اصول عام چیزی است که می‌توان آن را غایت‌شناسی یا《آموزه‌ی غایت》نامید; که... بدان می‌توان《اصول استدلال عملی》هم نام داد.


میل در جهت خلاف این آموزه‌ی شهودگرایانه که در هر موردی عمل درست به‌نوعی مستقیماً بر ما معلوم می‌شود, می‌خواهد نشان دهد که برای حل و فصل تضادها میان احکام در شعبه‌ها یا شاخه‌های مختلف《هنر زندگی》به اصل اولی نیازمندیم. این تک‌اصل اول《حکمت برین》خاص هنر یا عمل را در اختیار ما قرار می‌دهد و این اصل چیزی جز همان《اصل فایده》نیست: زیرا, همانگونه که میل در نظام منطق بیان می‌کند,《ارتقای خوشبختی اصل نهایی غایت‌شناسی است.》

متن: فلسفه‌ی سیاسی جان استوارت میل, جان گری

#جان_استورات_میل #جان_گری

@volupte
برخی با استناد به متن و منطق می‌گویند که نظریه‌ی اخلاقی میل برای اصولی نظیر《اصل آزادی》او فقط به این شرط جا دارد که او را پایبند نوعی از قاعده_فایده‌گرایی* بدانیم, حال آنکه دیگران معتقدند چنین اصولی را به‌شرطی می‌توانیم در دل آموزه‌‌ی میل جای دهیم که نوع و شکل پیچیده‌ای از عمل_فایده‌گرایی* را به او منتسب کنیم. نظر خود من این است که موضع میل در هیچ‌یک از تمایزات مدرن میان انواع فایده‌گرایی《عملی》و《قاعده‌ای》نمی‌گنجد. بهترین راه تفسیر نظریات میل آن است که آن را روایتی از فایده‌گرایی غیرمستقیم* به حساب آوریم.

* قاعده_فایده‌گرایی: شکلی از فایده‌گرایی که طبق آن اعمال فردی بر این اساس ارزیابی می‌شوند که آیا اعمال با قاعده‌ی اخلاقی موجهی تطبیق دارند یا نه. البته خود قاعده_فایده‌گرایی هم اشکال متفاوتی دارد.

* عمل_فایده‌گرایی: منظور شکلی از فایده‌گرایی است که بنتام بر آن تأکید می‌کرد و طبق آن معیار ارزش هر عمل, مقدار افزایشی است که به فایده‌ی عام یا خوشبختی عمومی می‌دهد. هر عملی زمانی بر اعمال مشابه یا متفاوت دیگر ترجیح دارد که در مقایسه با آنها افزایش بیشتری به فایده‌ی عام یا خوشبختی عمومی بدهد. پس هر عملی به تناسب افزایشی که به فایده‌ی عام یا خوشبختی عمومی می‌دهد خوب یا بد ارزیابی می‌شود. وجه شاخص عمل_فایده‌گرایی صرفاً در تأکیدش بر فایده نیست, بلکه در این نیز هست که هر عمل منفرد را موضوع اصلی ارزیابی اخلاقی قرار می‌دهد.

* فایده‌گرایی غیرمستقیم: منظور شکلی از فایده‌گرایی است که در آن ارزش هر عمل منفرداً و مستقیماً در جهت افزودن بر فایده‌ی عام مورد سنجش قرار نمی‌گیرد, بلکه در وهله‌ی نخست هر عملی بر حسب نهادها, نظام‌های قواعد رفتاری, و شخصیت انسانی که بهترین نهادها, نظام‌ها, و شخصیتها برای بیشینه کردن خوشبختی هستند مورد ارزیابی قرار می‌گیرد.

متن: فلسفه‌ی سیاسی جان استورات میل, جان گری

#جان_گری #جان_استورات_میل #جرمی_بنتام

@volupte
هایک در مقام منتقد سوسیالیسم است که در یادها خواهد ماند, نه در مقام فیلسوف لیبرالیسم. ... اگر لیبرالیسم در مقام فلسفه‌ای سیاسی آینده‌ای داشته باشد, بیگمان این آینده را باید در سنتی فرهنگی جُست که از جان استوارت میل آغاز می‌شود و تا آیزایا برلین امتداد می‌یابد, و نه در سنت لیبرالیسم کلاسیک _ یعنی آدام اسمیت یا لُرد اکتن که هایک در پی احیای آنها بود.
یک دلیل اینکه چرا لیبرالیسم کلاسیک هایک موضعی است که از نظر تاریخی نابهنگام است, این است که نقد او بر برنامه‌ریزیِ متمرکز که در بطن نظریه‌ی او جای دارد به دلیل محو شدن سوسیالیسم دیگر چیزی زائد شده است. یقیناً کشمکش قرن بیستمی میان برنامه‌ریزی متمرکز سوسیالیستی و سرمایه‌داری را  نظریات جدید در زمینه‌ی اقتصاد حل و فصل نکردند, و حتی نظریه‌ی هایک هم نقشی در این میان نداشت. این کشمکش خود در جریان تاریخ حل شد. اقتصادهای برنامه‌ریزی‌شده نه‌تنها در هر زمان در استفاده از منابع برای تولید ناکارآمدتر از سرمایه‌داری بودند, بلکه, مهم‌تر از آن, در بوجودآوردن تکنولوژیهای جدید نیز بسیار ناموفق‌تر بودند. اقتصادهای برنامه‌ریزی‌شده‌ی بلوک شوروی, جز در مواردی معدود, مثلاً تولید سلاح, از نظر تکنولوژیکی بسیار عقب بودند. آنها نمی‌توانستند با اقتصادهای بازار که نوآوری تکنیکی در آنها پیوسته و دائمی است رقابت کنند.

متن: فلسفه‌ی سیاسی فون هایک, جان گری

#فون_هایک #جان_گری

@volupte
هایک همواره معتقد بود که موفقیت اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده‌ی متمرکز از نظر شناخت‌شناسی محال است. موفقیت این نوع اقتصاد مستلزم این بود که نهادهای برنامه‌ریزی‌کننده بتوانند اطلاعاتی را جمع‌آوری کنند که بنا به ماهیتشان متفرّق و محلّی هستند.
هیچ‌کس نمی‌تواند بداند منابع, ترجیحات, و فرصتها در سرتاسر اقتصاد چگونه توزیع می‌شوند, دلیلش هم تا حدودی این است که چنین چیزهایی بسیار و خارج از حدّ تصور پیچیده هستند و دائماً تغییر می‌کنند. ممکن است بتوان این روابط متغیر را در مقادیر کلّی وسیعشان, آن‌گونه‌ای که نظریه‌پردازان اقتصاد کلان می‌پسندند, به صورت طرحی کلّی بر کاغذ آورد. امّا پیوندهای خرد اقتصادی را که هماهنگی در فعالیت‌های اقتصادی وابسته بدانهاست نمی‌توان با اقتدار برنامه‌ریزانه با دقت و تفصیل دانست. در واقع, کارکرد اصلی نهادهای بازار غیرضروری ساختن چنین دانش و شناختی است.
محال بودن متمرکز کردن شناخت لازم برای برنامه‌ریزی اقتصادی از یک منبع واحد و بنیادین سرچشمه می‌گیرد: بخش اعظم چنین شناختی محلّی و شناخت مکتوم است. این شناخت در مهارتهای عملی مندرج است که محتوای این مهارتها غالباً غیرقابل بیان است. سدّی که در برابر متمرکز کردن و گردآوردن این‌گونه شناختهای عملی وجود دارد _ مثلاً شناختی که در کارآفرینی موفق یا تحقیق علمی هست _ سدّی برناگذشتنی است. اگر تلاشی برای گردآوری این شناختها در نهادهای برنامه‌ریزی صورت گیرد, بخش اعظم آن به در هدر خواهد رفت. هرجا که تلاش جدّی برای برنامه‌ریزی متمرکز صورت گرفته است حاصل کار ضایعات بسیار و ناکارآمدی در مقیاس وسیع بوده است.

متن: فلسفه‌ی سیاسی فون هایک, جان گری

#فون_هایک #جان_گری

@volupte
از دید هیوم و نیچه, ولتر تجسم روح کلاسیک و روسو مظهر روح رمانتیک است. ... روسو, که از دشمنان مدرنیته است, روح مدرنیته را بسیار بهتر از ولتر بیان کرد که نمونه‌ی اعلای خودآگاهی مدرنیته به شمار می‌رود. ... روسو معتقد بود که انسان‌ها را نهادهای اجتماعی به تباهی کشانده‌اند; ولتر گمان می‌کرد که انسان‌ها را همین نهادها متمدن می‌کنند. روسو نهاد مالکیّت را به عنوان علّت نخستین فساد, ستم و شوربختی به باد انتقاد گرفت; در نظر ولتر, نهاد مالکیّت مظهر تمدّن, نشانه‌ای از آزادی فردی و شرط لازم ایجاد ثروت بود. نزد روسو,《انسان طبیعی》مظهر چیزی است که در انسان‌ها ساده, اصیل و صادقانه و بی‌غل‌وغش است; ولتر《انسان طبیعی》را چیزی می‌شمرد که صاف و ساده بی‌بهره از ظرافت طبع و نزاکت است. ولتر وجود انسان طبیعی را انکار نمی‌کرد; بلکه تأکید می‌کرد که غرض تمدن این است که چیزی از او از کار درآورد.

متن: ولتر, جان گری

#ولتر #روسو #جان_گری

@volupte