دولتها میتوانند بدون وجود ناسیونالیسم وجود داشته باشند, اما عکس این قضیه صادق نیست. بهعلاوه درحالیکه دولتها وجود واقعی دارند و از نظر حقوقی قابل توضیحاند, ملتها بیشتر مخلوق عاطفه و احساس هستند. هیچگونه نظریهی کافی و کاملی دربارهی ناسیونالیسم پرداخته نشده است, هرچند احتمالاً نظریاتی کافی دربارهی کارکردهای ناسیونالیسم موجود است. ناسیونالیسم خود از لحاظ نظری موضوعی فاقد انسجام است, هرچند از لحاظ عملی دارای تأثیرات بسیار بوده است. همچنین به تعداد ملتها دولتها وجود ندارند; درواقع اکثر دولتها دارای جمعیتهای چندملیتی هستند و درحالیکه عضویت در یک دولت مسئلهای قانونی است, عضویت در یک ملت حاصل ترکیب نامشخصی از عوامل تولد, نسب, فرهنگ, سنت و جز آن است.
بدینسان علیرغم کاربرد متداول اصطلاح ملت, بهویژه در ارتباط با مفهوم《دولت ملی》و بهرغم آنکه ناسیونالیسم از لحاظ عملی در طی قرنهای نوزدهم و بیستم رابطهی نزدیکی با دولت داشته است, بااینهمه فاقد پشتوانهی نظری است. دولت گرچه مفهومی مورد اختلاف است اما محتوایی فکری دارد. در مقایسه با آن مفهوم ناسیونالیسم مفهومی نارس است. بنابراین, ملازمهی میان این دو مفهوم حاصل تصادف تاریخی است و بهتر است نادیده گذاشته شود.
متن: نظریههای دولت,
اندرو وینسنت #اندرو_وینسنت@volupte