Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

#اندرو_وینسنت
Канал
Логотип телеграм канала Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
@volupteПродвигать
1,17 тыс.
подписчиков
1,48 тыс.
фото
7
видео
22
ссылки
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند." https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z ادمین: @hoomanh71
کثرت‌گرایی فلسفی معمولاً به معنی پذیرش نظریه‌های مختلف شناخت یا چارچوب‌های گوناگون برای ادراک جهان است. احتمالاً واژه‌ی کثرت‌گرایی معرفت‌شناختی واژه‌ی بهتری برای این معناست. این معنا از کثرت‌گرایی با شک فلسفی و نسبی‌گرایی ارتباط دارد. بااین‌حال در اوایل قرن بیستم کثرت‌گرایی فلسفی ارتباط نزدیکی با مکتب پراگماتیسم داشت که مهم‌ترین نمایندگان آن ویلیام جیمز و جان دیویی بودند. در انگلستان اف‌. شلیر مهم‌ترین نماینده‌ی آن مکتب بود. در این مکتب, کثرت‌گرایی مترادف با نسبی‌گرایی تلقی نمی‌شد. پرگماتیست‌ها با کاربرد اندیشه‌ها سروکار داشتند. تفکر در حکم جست‌وجوی راهی برای عمل تلقی می‌شد. به نظر اصحاب این مکتب انسان‌ها صرفاً به تأمل و تفکر محض و بی‌عمل نمی‌پردازند بلکه اندیشه‌ها در حکم طرح‌های عمل هستند. پراگماتیست‌ها انسان را کارگزاری خردمند می‌دانند و استدلال می‌کنند که شناخت ثابت و ایستا نیست بلکه در معرض دگرگونی دائمی قرار دارد. بنابراین هیچ راه‌حل مطلق یگانه‌ای برای مسائل وجود ندارد و نیز نمی‌توان به هیچ‌گونه قطعیت نهایی دست یافت. به نظر آن‌ها همه‌ی عقاید در معرض نقد و آزمایش و تجربه قرار دارند, حتی عقاید و اندیشه‌هایی که برای مدتی منشأ اثر و فایده بوده‌اند. بنابراین ما نه در یک جهان واحد بلکه در《جهانی متکثر》زندگی می‌کنیم.
...
جامعه‌ای که مبتنی بر پراگماتیسم باشد متضمن فرایند تفحص و جست‌وجوی عقلانی خواهد بود. از دیدگاه جیمز و دیویی این برداشت کثرت‌گرایانه و《معطوف به عمل》در مقابل برداشت ایدئالیستی و وحدت‌گرایانه قرار داشت.

متن: نظریه‌های دولت, اندرو وینسنت

#ویلیام_جیمز #جان_دیویی #اندرو_وینسنت

@volupte
مفهوم حاکمیت مردم به‌خودی‌خود هیچ‌گونه رابطه‌ی ضروری با مشروطیت یا دموکراسی ندارد. اتو فون گیرک استدلال کرده است که اندیشه‌ی حاکمیت مردم《هیچ‌گاه نقش مهمی در نظریه‌ی دولت مشروطه نداشته است》. این اندیشه از قرن سیزدهم تا قرن هفدهم نیاز به ملحقات و اضافاتی یافت که تیرنی آن‌ها را《احتیاطات بیشتر》خوانده است. این مفهوم شبیه به اندیشه‌ی جیمز مدیسون در مقاله‌ی《فدرالیست》است:《نخست باید امکان اعمال حکومت بر مردم را فراهم کرد و پس از آن حکومت را به اعمال نظارت بر خویش مجبور ساخت. وابستگی به مردم بی‌شک نخستین عامل کنترل حکومت است; اما تجربه, ضرورت در نظر گرفتن احتیاطات بیشتر را به انسان آموخته است》. اندیشه‌ی حاکمیت مردم, همچون مشارکت دموکراتیک در قرن هجدهم, رویه و اصلی خطرناک تلقی می‌شد. شگفت اینکه اندیشه‌ی حاکمیت مردم و مشارکت دموکراتیک به‌عنوان حلقه‌ی پیوندی میان حاکمیت مطلقه و حاکمیت دولت ملی عمل کرد, اما در صورتی که سلطه می‌یافت, به همان میزان به‌صورت بالقوه مطلق‌گرا بود. بنابراین حاکمیت مردم به همان اندازه‌ی حاکمیت مطلقه نیازمند تحدید بود, مگر آنکه《احتیاطات اضافی》در مورد آن در نظر گرفته می‌شد.

متن: نظریه‌های دولت, اندرو وینسنت

#جیمز_مدیسن #اندرو_وینسنت

@volupte
دولت‌ها می‌توانند بدون وجود ناسیونالیسم وجود داشته باشند, اما عکس این قضیه صادق نیست. به‌علاوه درحالی‌که دولت‌ها وجود واقعی دارند و از نظر حقوقی قابل توضیح‌اند, ملت‌ها بیشتر مخلوق عاطفه و احساس هستند. هیچ‌گونه نظریه‌ی کافی و کاملی درباره‌ی ناسیونالیسم پرداخته نشده است, هرچند احتمالاً نظریاتی کافی درباره‌ی کارکردهای ناسیونالیسم موجود است. ناسیونالیسم خود از لحاظ نظری موضوعی فاقد انسجام است, هرچند از لحاظ عملی دارای تأثیرات بسیار بوده است. همچنین به تعداد ملت‌ها دولت‌ها وجود ندارند; درواقع اکثر دولت‌ها دارای جمعیت‌های چندملیتی هستند و درحالی‌که عضویت در یک دولت مسئله‌ای قانونی است, عضویت در یک ملت حاصل ترکیب نامشخصی از عوامل تولد, نسب, فرهنگ, سنت و جز آن است.

بدین‌سان علی‌رغم کاربرد متداول اصطلاح ملت, به‌ویژه در ارتباط با مفهوم《دولت ملی》و به‌رغم آنکه ناسیونالیسم از لحاظ عملی در طی قرن‌های نوزدهم و بیستم رابطه‌ی نزدیکی با دولت داشته است, بااین‌همه فاقد پشتوانه‌ی نظری است. دولت گرچه مفهومی مورد اختلاف است اما محتوایی فکری دارد. در مقایسه با آن مفهوم ناسیونالیسم مفهومی نارس است. بنابراین, ملازمه‌ی میان این دو مفهوم حاصل تصادف تاریخی است و بهتر است نادیده گذاشته شود.

متن: نظریه‌های دولت, اندرو وینسنت

#اندرو_وینسنت

@volupte