برای اطمینان از وجود ناخودآگاه تمام آنچه نیاز دارید این است که به اَعمال زندگی روحی خودتان به گونهای فکر کنید《که گویی به کس دیگری تعلق دارند》. نتیجهگیری فروید این است که《ما باید بیاموزیم خودمان را از اهمیتِ علامتِ 'آگاه بودن' آزاد کنیم》. لکان علناً به تصورِ دکارت از تفوق من حمله میکند. فکرِ گسست میان خودآگاه و ناخودآگاه ما را وادار میکند دیدگاه دکارت را معکوس کنیم. به جای آن, لکان میگوید:《من میاندیشم جایی که نیستم, پس من هستم جایی که نمیاندیشم》.
...
در《جستجوی خویشتن》, در جستجوی《بیانِ صادقانهی خویشتن》, انسان کورمال دست میساید, انسان به حقیقت مسلمی میرسد. انسان میگوید:《من》این, آن یا دیگری《هستم》و هنوز کلمات کاملاً از دهاناش درنیامده است که او دیگر آن چیز نخواهد بود.
ازرا پاوند, ١٩١٦
...
پیوستگی من یک اسطوره است. انسان, اتمی است که دائماً متلاشی میشود و از نو شکل میگیرد.
برتولت برشت, ١٩٦٤
...
اینجا کسی است که او زندگی مرا میزید
و من هیچچیزی دربارهی او نمیدانم
لوئیجی پیراندللو, ١٩٣٤
متن: ناخودآگاه, آنتونی ایستوپ
#فروید #لکان #آنتونی_ایستوپ #دکارت #ازرا_پاوند #برشت #پیراندللو #ناخودآگاه@volupte