#دبیرستان_کمال از قدیمیترین مدارس آموزش متوسطه تهران است و در منطقه نارمک واقع شده است .
در دوران حکومت ملی
#دکتر_محمد_مصدق همزمان با تأسیس صندوق مسئلهٔ ناشناس بودن مالک زمینهای نارمک بر ملا گشت و بانک ساختمانی موظف شد برای نیازمندان در آن مکان خانه سازی کنند. از این رو
دکتر سحابی و یارانش به فکر تهیه زمین در شهرک جدید افتادند تا مدرسهای بزرگ تأسیس نمایند.
مدرسه در زمینی به مساحت بالغ بر ۶۵۰۰ متر مربع بنا گردید. ساختمان آن در سه طبقه و در طی دو سال به پایان رسید. مخارج مدرسه توسط اشخاص خیّر و نیکوکار و کمکهای فرهنگی و اوقافی و نیز کمک سید حسین طباطبایی بروجردی فراهم گردید.
اخیرا یکی از بهترین مدیران تاریخ این مدرسه یعنی
#حسین_شفیعی با این دنیا وداع کرد . متن زیر نوشته یکی از دانش آموزان سال های دور مدرسه کمال است درباره حسین شفیعی.
☀️مش رحیم هنوز خواب بود. ساعت یک ربع به شش صبح ورقه های امتحانی روی صندلی چیده شده بود و بچه ها یکی یکی در تاریکی صبحگاه پاییزی وارد جلسه امتحان میشدند. امتحان نه مراقب داشت و نه تقلب! مدیر که کم کم چین و چروک سالهای دراز خدمت بر پیشانی وآثار کم خوابی مفرط از گودی دور چشمانش پیدا بود صبح همان روز بتنهایی ورقه های سؤال رو با استنسیل تکثیر کرده بود. یکبار هم در تاریکی صبحگاهی با موتور یاماها 100 اش توی گودال کف خیابون افتاده بود ولی زخم و زیلی خودش رو بمدرسه رسونده بود تا یکوقت امتحان بهم نخوره.
در تمام مدت تحصیل غیر از روز اول مهر سال اول، هیچوقت پشت بلندگو نرفت. همون سال وقتی فهمید دو تا دانش آموز در اتوبوس دو طبقه یواشکی عکس پورنو نگاه میکردن ، همون فرداش اخراجشون کرد بدون کوچکترین اغماض. این مدل تصمیم گیری رو یکبار دیگه هم درسال چهارم ازش دیدم. در مورد کیا شمشکی که مغرور از رتبه عالی اش؛ اما با نخوت برامون کلاس حل تمرین و تست زنی راه انداخته بود. سر کلاس بچه ها خندیدند و او بهمون پرخاش کرد که برید به عمه تون بخندید. من و صادق حاجی حسینی و رضا رحیمی رو از کلاس انداخت بیرون . اخراج از کلاس معنی اش اخراج از مدرسه بود. پدرم یکساعت بعد اومد مدرسه و مدیر ، پرونده من رو بهش تحویل داد و بمن گفت خداحافظ ! گفتم آقا ایشون به عمه بچه ها بی احترامی کرده! ..... برگشتیم سر کلاس ولی بعد از اون ساعت دیگه کسی کیا شمشکی رو ندید.
برای اولین بار کلمه "استقراِء" رو از اون شنیدم و وقتی دیدم هر بار دولا میشه و پوست تخمه رو از روی زمین بر میداره دوزاریم افتاد که باید از جزء به کل رسید!
بعدها بابت ثبت نامم در مدرسه کمال دست پدرم رو بوسیدم...
#گروه_روانپزشکی_ویان @vianclinics