گروه روانپزشکی و روانشناسی ویان

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر
Канал
Логотип телеграм канала گروه روانپزشکی و روانشناسی ویان
@vianclinicsПродвигать
5,67 тыс.
подписчиков
4,14 тыс.
фото
537
видео
2,6 тыс.
ссылок
گروه تخصصی و فوق تخصصی روانپزشکی و روانشناسی ویان مطب دکتر سامرند سلیمی تماس با همه مطبها 021 - 91 00 7393 رزرو وقت خارج از کشور از طریق واتس اپ +98 933 60 65 451 @vianclinics دارای شاخه های بزرگسال، کودک و نوجوان در شعب سعادت آباد و علامه جنوبی
🎞 ادامه‌ی تحلیلِ بمب. #دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر

🔻عشق و مُعجزت بعید

فیلم با عشق بازی ظریفی می‌کند. عشق هم درمان است و هم مادر دردها. پسرک عاشق در نماز اجباریش در مدرسه دعا می‌کند که بمباران تداوم داشته باشد تا او بتواند محبوبش را در فرصت پناهگاه دید بزند! در حالی‌که جنگ و بمباران همه چیز را دارد می‌ترکاند و می‌خورد، جوانه‌ی یک عشق بر بستر ویرانه‌ها در حال نُزج و نُمو است. از طرفی عشق قدیمی زن و شوهر معلم فیلم هم برکنار و درآستانه‌ی بمب و جنگ و برادرشوهر مفقودالاثر بلاتکلیف مانده و در نهایت و درست وقتی که بمب روی خانه می‌افتد زنده می‌شود و بلافاصله نفسش می‌بُرد!
در فضای پر از مرگ و ننگ فیلم عشق کورسوی امیدی است که زندگی را نوید می‌دهد امّا در جامعه‌ای علیل و آفت زده زندگی و مرگ بهم آن‌چنان آمیخته‌اند که جداسازی آن‌ها غیرممکن است.
اما آیا شباهتی بین عشق درون و انقلاب بیرون نیست؟ آیا ملتی که انقلاب کرده عاشق نیست؟ آیا پسرک دلباخته که آرزوی افتادن بمب را دارد تا بهانه‌ی دیدار دخترک را بیابد کنایتی به طفل کم عقل و نابالغ انقلابی نمی‌زند؟

🔻خنده های تماشاگر

فیلم در بسیاری از دقایق خنده را بر صورت تماشاگر می‌نشاند وقتی ظاهراً به قرائت و گفتمان رسمی انگار کنایه می‌زند. یکی از دلائل اصلی محبوبیت فیلم نزد تماشاگران هم گویا طنازی‌های فیلم بوده است. اما آیا می‌شود به چنین شیرجه زدنی در منجلاب بدبختی خندید؟
دکور و میزانسن و نور در فیلم بمب بسیار حرفه‌ای و بی‌اشتباه است. فیلمبرداری صحنه‌ها توسط محمود کَلاری بی نقص است و سبب می‌شود فضای رعب و وحشتی که لازمه‌ی درک فیلم است در تماشاگر تشدید شود. صدابرداری فیلم با توجه به این‌که داستان در میان بمب و شعار و ضدهوایی و انفجار خانه و آدم‌ها کاملاً اصولی و حرفه‌ای از کار درآمده.
فیلم بمب برخلاف آن‌چه که تاکنون اغلب تماشاگرانش برداشت کرده‌اند یک طنز سیاسی نیست بلکه نمایشی است تلخ و گزنده از روزگار یک ملت عاشق که خط و ربط نداند!

🔻 پایان

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🎞 دست‌اول از جشنواره‌ی فیلم فجر. ۱۶

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر. روان‌پزشک. تجربه‌ها

📎نوشداروی عشق و بمب های ناگهان

یک خانه و یک مدرسه در بحبوحه ی جنگ و میانه‌های دهه ی شصت نمایش داده می‌شوند. روایت فیلم روی زمین بین خانه و مدرسه در نوسان و رفت و آمد است و تنها اتصالات داستان به آسمان بمب است و عشق.
معلم مدرسه‌ای که با زنش دچار سکته‌ای پارانوئیدی در عشق و رابطه شان شده‌اند و همزمان پسرکی پرشور و رِند در فرصت پناهگاه و بمباران دل به دلداری می‌دهد.

🔻مدرسه و جامعه‌ی بسته

مناسبات مدرسه برای همه‌ی هم نسلان من آشناست. فضای ایدئولوژیک و بسته و سنگین و شعارزده در دهه‌ی شصت که مدرسه را رسماً پشت جبهه می‌دانست و تلاش کودکانه و گاهی متظاهرانه برای شکستن هیمنه‌ی این فضا. چه بطالتی موج می‌زند در بساط ایدئولوژی پروری مدارس دهه‌ی شصت و چه زجری می‌برد کودک اسیر در این فضا که بازیگوشی و سبکسری و بچگی‌اش قربانی جدیت ایمان و سرسپردگی به دکترین رسمی باید بشود!
تمام ماجرای مدرسه‌ای فیلم در فصل امتحان می‌گذرد و همه‌ی اولیاء مدرسه در تکاپوی برگزاری فشرده‌ی امتحانات بچه‌ها هستند گویی زمانه‌ی ابتلاء و آزمایش و امتحان چنان ثقیل و چگال است که تمامیت زندگی آدم‌ها را به دو راهی رستگاری و سقوط کشانده است.
در صحنه‌های متعدد معلم و ناظم و مدیر در حال ایجاد رعب و وحشت نشان داده می‌شوند در حالی‌که همزمان و حین تنبیه و نَسَق‌گیری تلخندی می‌زنند و لودگی می‌کنند!
انگار همه در عمق وجودشان از بی‌بنیادی و پوچی تمام این دم و دستگاه نظری و عملی آگاهند.
هیچ کلاس و آموزشی در فیلم نشان داده نمی‌شود و دوربین در مدرسه بین دفتر و حیاط و دیوارنویسی‌های دائم در حال تغییرِ شعار و مستراح و سیفون و جلسه‌‌ی پر التهاب امتحان در گردش است و کوچک‌ترین بهانه‌ای کافی است تا کودکان مستاصلِ ترس محتسب خورده‌ی به صف شده، شعارهای ضد امپریالیستی سر دهند.
با این اوصاف مدرسه به درستی انتخاب شده تا استعاره‌ای از جو پلیسی و بسته‌ی آن‌روزهای جامعه‌ی پساانقلاب باشد در عین حال خود مدرسه هم در ذات آفت زده و بیمار خودش به قصابی آمال و آرزوهای فرزندانش مشغول است.
مدرسه و سخت‌گیری و نظام سلسله مراتبی‌اش برای دنیای کودکی آنقدر پراسترس و فشار است که مثلاً رمان سترگ و ماندگاری چون "چهره ی مرد هنرمند در جوانی" توسط غول ادبیات قرن بیستم، #جیمز_جویس فقط به عذاب و رنج این دوران می‌پردازد اما جویس جامعه ی ما کجاست تا گوشه‌ای از وحشت ایدئولوژیک طفل ایرانی را در مدارس دهه‌ی شصت تصویر کند؟

🔻بمب و نمایش نابودی و فروپاشی

#کلاین در دسته‌بندی اضطراب‌های کودکی از مفهومی حرف می‌زند که سخت تکان دهنده و دهشت افزاست. کودک در مراحل ابتدایی شکل‌گیری ایگو ترسی دارد از فروپاشی و نابودی ناگهانی و کامل. وینیکات این اضطراب را " Anihilatiin anxity" می نامد. حال وضع جامعه‌ای که چنین اضطرابی دارد چیست؟
تمامیت یک مجموعه‌ی آپارتمانی روزی یک‌بار جانشان را بر می‌دارند و دوان دوان به زیرزمین پناه می‌برند تا مگر با بمب در حال سقوط نوبت نابودیشان نرسد!
این صحنه‌ی کلاینی با تمام ملحقات و مقدماتش در فیلم آن‌چنان هنرمندانه و سمبلیک ساخته شده که تماشاگر نیز با اهالی خانه هربار می‌میرد و زنده می‌شود.
ساکنان با نمادها و نشانه‌های وابسته به بمباران بازی و شوخی می‌کنند و در واقع بازی کلاینی مانیاکال با فاجعه راه می‌اندازند ولی در تاریکی دهلیز پناهگاه تک تک روایت ترس خورده و دپرسیو خود را از قریب الوقوعی تجربه‌ی نابودی و بی سرنوشتی بیان می‌کنند اما این اپروچ هرگز به سمت اداکردن قید"چرا" نزدیک نمی‌شود!
زن و شوهر اصلی فیلم هم که اغلب به پناهگاه نمی‌روند در واقع کنار سفره ی آخرین شام عشقشان در حال پوسیدن هستند و خودخواسته مرگ تدریجی را به زیستن ترجیح داده‌اند.
اوج بازی‌های نمادین فیلم در صحنه‌ای است که زن و مرد با کلاه‌های کاسکت روبروی هم نشسته‌اند تا برای اولین و آخرین بار حرف بزنند و دیالوگ کنند و بدین ترتیب نهایت نکبت و استیصال انسان اسیرِ خورده به انقلاب را نشان بدهند که چگونه از هویت تهی می‌شود و در حالتی استحاله‌گون بر سر تجدید پیمان عشق مرده آخرین قمار را می‌کنند!

🔻 بقیه در ادامه...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🌞 به بهانه‌ی تجربه‌ی #دکتر_صفا_مقصودلو

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر. روان‌پزشک. تجربه‌ها

📎 در باب گریستن درمانگران

نوشته‌ی تاثیرگذار همکار گرامیمان سرکار خانم دکتر مقصودلو، خاطرات هرروزه‌ی درمانگران و به ویژه روان درمانگران را زنده می‌کند.
چالش حرفه‌ای بزرگی است غَلَیان احساس و عاطفه حین مواجهه با انسان‌هایی که مقابل ما می‌نشینند و از تکان دهنده‌ترین لحظات تجربه‌ی زیستن خود می‌گویند.
گاهی از همین آدم ها می‌شنویم که گویا هرگز انتظار چنین تلاطماتی را در روح و جان درمانگرشان ندارند و برای پندارشان هم دلیل‌های کلیشه‌ای دارند:
" شما دکترید و آموزش دیده‌اید که احساساتی نشوید،این شغل شماست و برای آن پول می‌گیرید."
اما واقعیت چیز دیگری است و آن آشوبی است که درون هر درمانگری را در تمام لحظات حرفه‌ای و درمانی در می‌نوردد ولی بایسته‌های حرفه‌ای است که مانع جاری شدن اشک‌هایش بشود و جلوی قهقهه‌ی شادیش را بگیرد که اگر این ملاحظات نبود چه بسیار لحظاتی که ما کنار مراجعان می‌گرییم و می خندیم امّا بی صدا و بی‌اشک.

وقتی زنی متاهل از بیماری دو قطبی مادرش می‌گوید که سبب تکانشگری‌های دردسر ساز عاطفیش می‌شود و برادرانی که هراز چندی مادرشان را زیر باد کتک می‌گیرند و سیاه و کبودش می‌کنند و حالا دیگر به کشتنش فکر می‌کنند!

هنگامی که دختری افسرده‌ی لحظاتی است که در گوشه‌ی آمبولانس گیر افتاده و امدادگران جلوی چشمش مادر بدحال را احیاء می‌کرده‌اند و او صدای شکستن تک تک دنده‌های مادر را در مسیر مرگ می‌شنیده!

وقتی مردی سه سال آزگار دختر سرطانیش را از شهرستان تا تهران کشانده و خوب که شده در آخرین بازگشت به محل زندگی خوابش برده و تصادف کرده و همسر را با دختر و پسرش بیجان یافته!!

هنگامی که درمانگر در شهر قدم می‌زند و ناگهان اعلامیه‌ی ترحیم مراجعش را می‌بیند که به سینه‌ی دیوار چسبیده و یادش می‌افتد که با گریه و ترس می‌گفت عموهایم مرا می‌کشند!

هنگامی که مرد جوان بستری تصادف کرده از لحظات جدا شدن دستی می‌گوید که در حادثه قطع شده و حالا چون آغوشش نصفه و نیمه شده نمی‌خواهد نامزد جوانش را ببیند و بغلش کند ولی وقتی دختر را صدا می‌کنی و می‌آید روبرویش می‌ایستد، آغوش زخمی را می‌گشاید!

من وقتی تجربه‌ی تکان دهنده ی همکارمان را خواندم دوباره از درد و خوشحالی گریستم، درد جدایی مادر و فرزند و خوشحالی عدم تاثیر بستری و درمان و گذر سال‌ها روی شعله‌ی آتش مهر مادری.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه‌‌
📚 نقدِ جامعه‌

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر. روان‌پزشک. تجربه‌ها

📎جدال سنت و مدرنیسم به بهانه‌ی طب سنتی

این‌روزها شهروندی نیست که بانگ و ندای راه و روش سنتی در درمان و سلامت به گوش و چشمش نرسیده باشد. ده‌ها کانال تلگرامی و صفحات اینستاگرامی با انواع روش‌های بصری و صوتی به ارشاد و انذار خلق مشغولند و برای هر درد و مشکلی نسخه‌های غریب زالویی و حجامتی و عصاره‌ای و دمنوشی می‌پیچند. طب مدرن با تمام هزینه‌هایی که بشریت برای زایش و پیرایشش پرداخته الان یک آلترناتیو جدی را کنار خود می‌بیند که رقیبی قدر و حذف ناشدنی است.
اما تاریخ تحول و تولد دوباره‌ی طب سنتی در ایران شاید از بقیه‌ی نقاط جهان متفاوت باشد.

🔻سرگذشت شهری طب سنتی

برخلاف آن‌چه تصور می‌شود تجدید قوا و تشدید نوای اصحاب طب سنتی محدود به سال‌های اخیر نیست.
در سال‌های آغازین دهه‌ی هفتاد شمسی در حالی‌که جامعه بیش‌تر متوجه بازسازی خرابی‌های جنگ هشت ساله‌ی تحمیلی بود اولین مراکز و درمانگاه‌های رسمی طب اسلامی در دو شهر مذهبی مشهد و قم شروع به کار کردند.
در مشهد کار و تلاش درمانگران سنتی خیلی گسترده‌تر بود و جناح‌بندی‌های مذهبی رایج در شهر بعد از مدت کوتاهی اردوگاه طب سنتی را هم چند پاره کرد به طوری‌که هر گروهی برای خودش دفتر و دستک مخصوص داشت.
بزرگترین مرکز درمانی در حوالی حرم رضوی و پشت پارک موزه‌ی نادری بود که شاید بتوان گفت نخستین تبلیغات علنی حجامت و بادکش را در کشور انجام داد!
و بعد از آن سایر درمانگاه‌های طب سنتی روی کمربندی که از فلکه‌ی سراب شروع می‌شد تا میدان شهدا و عشرت آباد سربرآوردند.
همین مراکز برای اولین بار شروع به تربیت نوآموزان طب سنتی کردند و بدین ترتیب تب رجعت به دامان طب باستانی و شرعی بالا گرفت.
این موجی جدید بود که با حضور درمانگران محلی و خانوادگی در شهرها و روستاهای این مملکت متفاوت بود. گروه تازه سربرآورده دستگاه تبلیغ و درمانگاه و مرکز و سازوکار اقتصادی علنی داشت و از بنیاد با سرشت محدود و خودجوش و مردم نهاد درمانگران محلی متمایز بود.
اندک اندک و در همراهی با ساختارهایی که برپا شده بود، گزاره‌های خاص تبلیغی هم که به مثابه تسهیل کنندگان پیشرفت موج طبی و درمانی سنتی عمل می‌کرد در حال سنتز و تثبیت بودند.

🔻طب سنتی، نظریه‌ی توطئه و معمای تجدّد

یکی از آموزه‌های پررنگ فعالان طب قدیم دمیدن در بوق و کرنای تئوری توطئه است. از نگاه این درمانگران و حکیمان دسیسه‌ای شوم پشت رواج علم مدرن پزشکی و تغییر شیوه‌ی زیست و پوشش و تغذیه‌ی ایرانیان هست که لاجرم مثل سایر پارانویاهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ما مرجع و منظورش غرب مدرن شده و استعمارگر است!
یکی از اولین و قدیمی‌ترین نظریه‌های توطئه در این باب متعلق و مستند به کتابی است که چند دهه قبل نوشته شده و اکنون به چاپ بیستم رسیده است! مرحوم #علی‌اکبر_سقاباشی در کتاب "راهنمای نجات از مرگ مصنوعی" مثلاً ورود و حضور شکر و قند را پای سفره‌های ایرانی محصول دنائت و رذالت مراکز یهودی و بدطینت غربی می‌داند که قصدشان بیمار کردن جامعه‌ی اسلامی و نابودی جمعیت مسلمان بوده است!
کار طبیبانه‌ی سقاباشی در کتابش تا آن‌جا پیش رفت که با نسخه کردن "فضله‌ی موش سوخته" مورد اعتراض متشرعین هم قرار گرفت!
این مفروضات ضد غربی و بیگانه ستیز در روزگاری با حال و هوای سلامت و درمان به افکار عمومی تحویل می‌شد که رساله‌ی #جلال‌آل‌احمد هم در نقد غرب منتشر می‌شد و خواننده و خواهان داشت و روشنفکران لائیک ایرانی به قصد یافتن معنویت در حلقه‌های عرفانی خاص وطنی زانو می‌زدند و بر سیاق " آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد" نگاه‌ها را به سوی شرق و اسلام می‌چرخاندند.
غوغای سنت گرایی و پس رفتن در اعماق تاریخ اسلامی و ملی تازه راه افتاده بود. تمنّای بازگشت به گذشته‌ی سامان‌مند و نوستالژی فکر و دستگاه قدیم ایرانی اسلامی می‌رفت که تمام شئون و امور ایرانی را تسخیر کند.
در این میان می‌شود تبِ طب سنتی با تمام حواشی و ملحقّاتش را هم جزئی از همین چرخش و تحول فکری و نظری ایرانیان دانست که در هیاهوی سیاسی‌کاران کمی با تاخیر سربرآورده و اکنون به مدد برخی همزمانی‌ها برّه‌کشان خود را تجربه می‌کند.

🔻بقیه در ادامه...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه‌‌
📚 نقد و نظر (بازنشر)

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر. روان‌پزشک. تجربه‌ها

📎کاسبی با درد در دورهمی

در آخرین شب تابستانی تیرماه مردم و خانواده‌های ایرانی پای برنامه دورهمی مهران مدیری نشستند تا احتمالا لختی بیاسایند و پای نمایش‌های طنز برنامه لبخندی به لبانشان بنشیند. اما این «دورهمی» از جنس دیگری بود و بابی را در رسانه ملی فتح کرد که تاکنون سابقه نداشته است. در حضور تماشاگران برنامه و در مقابل چشم مردم، سازندگان و بازیگرانی که احتمالا قصد نقد عملکرد روان‌پزشکان و روان‌شناسان را داشتند، شروع به تمسخر و استهزاي علائم بیماری‌های جدی و سخت روان‌پزشکی کردند و با ذکر نام علمی و لاتین بیماری‌ها به صورت نمادین به بیماران روان‌پزشکی خندیدند! مهران مدیری، مجری و سازنده برنامه، هم از کنار گود برنامه سریال نه‌چندان زیبای تمسخر بیماری یک عده انسان بی‌گناه را تکمیل می‌کرد و دم‌به‌دم آتشی می‌داد که معلوم نیست چه چیزی را نخواهد سوزاند!

گذشته نه‌چندان‌دور: در سال‌های اخیر افکار عمومی ما با طنزپردازی‌های آقای مدیری که گهگاه جنجالی هم می‌شود غریبه نیست. ایشان که نبض زمانه را خوب می‌شناسد و سمت وزیدن باد را خوب می‌فهمد، گاهی به تحصن نمایندگان مملکت و گاهی به عملکرد سیاست‌مردان خوشنام کشور‌ گیر می‌دهد و به‌این‌ترتیب مایه و ماده طنز برای خودش فراهم می‌آورد. مدیری یک سریال کامل و درسته هم در نقد و هجو پزشکان و پزشکی مملکت ساخت و تا مراحل آخر آن را پیش برد و تقریبا هرچه بود و نبود گفت. اما این برنامه از جنس دیگری بود؛ هنوز هم معتقدم سریال‌سازی در نقد پزشکان اشکالی ندارد، اگرچه تخریب جای نقد را در آن گرفته باشد، اما تمسخر بیماری و علائم بیماران مظلوم روان‌پزشکی هیچ توجیهی ندارد، مگر اینکه احتمال بدهیم عده‌ای دارند با مستمسک قراردادن نشانه‌ها و اسم بیماری‌های روان آدمی، برنامه طنز می‌سازند و با درد بیماران کاسبی می‌کنند. نکته نگران‌کننده همین‌جاست که جای نقد پزشک و روان‌پزشک و روان‌شناس با لودگی در مورد نشانگان و رنج و درد بیمار روان‌پزشکی عوض شود.
نمونه‌های مشابه: خوشبختانه در جهانی زندگی می‌کنیم که نمونه و مشابه برای هرچیزی زیاد است. کارگردانان زیادی به سراغ پرداخت طنز از آموزه‌های روان‌شناختی رفته‌اند. حتی بسیار نویسنده و هنرمند و فیلم‌ساز داریم که مستقیما سروقت بیماری روان‌پزشکی و نشانه‌های آن رفته‌اند، اما هوشیار بوده‌اند تا در دام مسخره‌کردن بیماران روان‌پزشکی نیفتند. نویسندگانی مثل ساعدی، مرتضاییان آبکنار و آیدا مرادی‌آهنی در ایران و خارجیانی چون سالینجر، وونه‌گات، بکت، کامو و کارور همگی از گرفتاری‌های روان انسان محترمانه گفته‌اند و نوشته‌اند بدون اینکه برچسب بیماری روانی به پیشانی کسی بزنند. چه کسی است که نوشته‌ها و ساخته‌های وودی آلن را فارغ از دغدغه‌های روان‌شناختی بداند، درحالی‌که او هم طنزپرداز است، اما همواره مرز مشخصی دارد بین نقد درمانگر و استهزای بیمار و بیماری. برادران کوئن در اکثر فیلم‌هایشان شخصیت‌های گرفتار بیماری روان‌پزشکی را نمایش می‌دهند، ولی آیا چون طنزپرداز ما به دام ریشخند بیماری و رنج دیگری می‌رفتند؟
بازی خطرناک با اخلاق و سلامت عمومی:در زمانه‌ای که بیش از هر زمان دیگری احتیاج به ارتقای شاخصه‌های اخلاق عمومی و سلامت روان داریم، برنامه‌ای زنده روی آنتن می‌رود که در آن علنا بیماران روان‌پزشکی دست انداخته می‌شوند و دورهمی به آنها و رنج و دردشان می‌خندد!
این‌چنین نشان بیماری را بر پیشانی تعدادی انسان بی‌گناه‌زدن چه پیامی به جامعه می‌دهد؟
در کارزاری که متخصصان سلامت روان، اعم از روان‌پزشک و روان‌شناس و مشاور در مبارزه با بیماری‌ها و مشکلات روان‌شناختی جامعه دارند، یکی از موانع همیشگی برای مراجعه و طرح مشکل، ترس و نفرت بیماران از انگ و استیگمای بیماری روان‌پزشکی است. نام و شهرتی که به اسم بیماری روانی مطرح می‌شود همیشه مانعی است که انسان گرفتار را از آغوش درمانگران دور می‌کند و به کنج تنهایی دردآورش سوق می‌دهد. بنابراین مبارزه با انگ بیماری همواره در دستور کار دست‌اندرکاران سلامت روان جوامع قرار دارد.
در چنین شرایطی شاهدیم که مدیری و تیمش چنین ناشیانه و توهین‌آمیز به سراغ علائم و نشانه‌ها و نام چند بیماری نادر روانی می‌روند و با آنها دستمایه طنز می‌سازند! آیا این برنامه و این نگرش درست در مسیر خلاف سیاست‌های سلامت عمومی نیست؟!

🔻 منبع: روزنامه‌ی شرق. دوم مرداد ۱۳۹۶

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه‌‌
📎 پنج‌شنبه؛ ادبیات و روان‌پزشکی

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر. تجربه‌ها

🗝زندگی و رستگاری
🔻معرفی و نقد رمان "خانه‌ی ادریسی‌ها " نوشته‌ی غزاله علیزاده

خانم ادریسی، زن سالمند و دنیا دیده با پیر دختر و نوه پسری‌اش در خانه‌ی اجدادی زندگی می‌کنند. حوادث در شهری خیالی به نام عشق‌آباد رخ می‌دهد که تقریباً تا آخر معلوم نمی‌شود در کجای جهان است (وصد البته که در مرکز این فرهنگ و تاریخ قرار دارد). اتفاقاتی در خارج خانه‌ی غبار گرفته و دنج ادریسی‌ها رخ می‌دهد که تازه واردانی محق و زیاده خواه و خشمگین و طلبکار به خانه می‌آیند تا مساوات و عدالت را برقرار سازند و نوعی زندگی اشتراکی را تجربه کنند. گویا در همین حوالی انقلاب بلشویکی رخ داده و این خیزش و شورش به خانه‌ی ادریسی‌ها رسیده است.
زن و مرد و کودک تازه رسیده هر کدام داستانی با خود می‌آورند و روایتش می‌کنند و رمان در خلال همین سرگذشت‌ها و شخصیت‌ها پیش می‌رود.
رمان با آن‌که نشان می‌دهد می‌تواند سیاسی باشد اما از کوچه‌های سیاست و ایدئولوژی می‌گذرد و به دشت‌های باز انسانیت و زنانگی می‌رسد.
شخصیت پردازی‌ها و بازی‌هایی که با روح و جسم کاراکترها می‌شود همگی در نهایت خود هنرمندانه و نامحسوس و طبیعی هستند تا روایت به پیش رود.
آدم‌ها در رمان غزاله علیزاده به درستی نشان داده می‌شوند. حساسیت‌های زنانه و ظریف نویسنده موفق شده به ماوراء نقاب و پوسته‌ی ظاهری زیستن ما در این جهان رخنه کند. آدم‌های رمان همه سوگوارند و در ادامه نوبت به هرکدام می‌رسد تا از سوگ‌های درشت و ریزشان بگویند.
خانم ادریسی که از صبح ازل زندگی‌اش مجبور و بی اختیار بوده در ازدواج و عشق و گذران، لقا دختر مجرد و تنها با ظاهر زنانه‌ی نه چندان جذاب که در قفس جسم ناخواستنی‌اش اسیر است و وهاب که فانتزی از دست رفته‌ی عمه‌ی جوانمرگش، رحیلا را در هیچ چشمخانه‌ای نمی‌یابد. شورشیان غاصب خانه هم این‌گونه‌اند. هرکدام سرخوردگی‌ها و عقب نشینی‌های خودشان را دارند از خاکریز خیالی عشق و آرمان و رویاهایشان. رمان "خانه‌ی ادریسی ها" محملی است برای گفتن معمای رستگاری انسان در برهوت خشونت و زندگی. رمان را شاید با تساهل بشود یک کلاسیک فارسی و ایرانی دانست از بس که هنرمندانه در دریای روابط انسانی غرق است و غوطه ور.
کتاب چند سال بعد از مرگ دراماتیک نویسنده‌اش، قدر دید و خوانده شد و جایزه گرفت اما هنوز هم نایاب و نادیده و ناخوانده است. شاید به خاطر ذات کلاسیک و پیچیده‌ی خانه‌ی ادریسی‌ها، هنوز هم ناشران میل زیادی به انتشار کتاب ندارند.

« پرتگاه انتها ندارد، مگر به فکرش نباشی. در گریختن رستگاریی نیست. بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند. » 

« بروز آشفتگی در هیچ خانه‌ایی ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوب‌ها، تای ملافه‌ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزاء پراگندگی را از کمینگاه آزاد کند.»

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🌞 در مورد نامه‌ی سرگشاده‌. ۱

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر

🗝 چرایی یک نامه

تعدادی روان‌پزشک نامه‌ای نوشته، و به صورت سرگشاده خطاب به همکاران خود منتشر نمودند.
این‌کار که در ماهیت و شکل، نادر و کمیاب بوده در صنف روان‌پزشکی، محل سوال و بعضا نقد تعدادی از همکاران قرار گرفته.

🔻نامه و گفتمان

این نامه تلاشی است برای شروع یک دیالوگ درون رشته‌ای که با شیوه‌ی "نامه‌ی سرگشاده " انجام شده.
نویسندگان نامه دغدغه‌هایی داشته‌اند که مخاطب آن بدنه‌ی ناپیدا و بی نام صنف روان‌پزشکی بوده نه این انجمن و آن دفتر و این کمیته و آن کارگروه.
شاید در ظاهر محتوی نامه تکراری باشد اما هدفگذاری این نامه کلان و آینده نگر است و مسیرش گفتمان سازی است.

🔻تجارت و طبابت

چند سالی می‌شود که افکار عمومی از طریق فضای مجازی و رسانه‌های مکتوب و دادگاه و فیلم و سریال متوجه و مترصد مساله‌ای در سلامت مملکت شده که ما پزشکان هنوز هم آن را جدی نمی‌گیریم.
تقریباً تمام اقشار و آحاد این کشور این‌روزها مشغول قضاوت در مورد پول پرستی و تمامیت خواهی و تجارت پیشگی و تبختر و تفرعن و در نهایت علم گریزی جامعه‌ی پزشکی هستند.
نمی‌گویم همه‌ی محتوایی که با این قصد تولید می‌شود منطقی و علمی و قابل تایید است اما حجم و سنگینی آن باید ما را متوجه یک خطر و تهدیدی بکند که در کمین حیثیت و هویت پزشکی و طبابت مملکت نشسته.
یک طرف این گرفتاری قطعاً ما پزشکان هستیم ولی اغلب مسولیت خود را به سمت دیگران و مردم پرتاب می‌کنیم و زیر پرده‌ی پندار "پزشک ستیزی" و "حسادت به پزشکان" صورت مساله را نادیده می‌گیریم.
قصد ندارم دوباره شواهد نه چندان نایاب تغییرات هویتی خودمان را برشمارم که با سرعت زیاد به سمت مکنت و پول و شهرت در حال تاختیم، چه فضای پولکی و بیزنسی حول و حوش طب این‌روزها دارد به سایر شاخه‌های علوم پایه‌ای و علوم انسانی هم سرایت می‌کند و همگان در تکاپوی لابی با مراجع تصمیم ساز هستند تا کلینیکی بزنند و معرکه‌ای بگیرند.
این نامه هشداری می‌دهد که اگرچه ما اوضاعمان نسبت به خیلی از همکاران متخصص بهتر است اما موج و سیل دارد می‌آید!

🔻وضعیت روان‌درمانی

دخالت غیر حرفه‌ای‌ها در سلامت مردم از سال‌ها قبل رایج بوده. این فرهنگ به صورت خودجوش نسخه پیچ و تجویز گر است و تک تک شهروندانش را بالقوه همه چیز دان بار می‌آورد.
اما این‌روزها و با مدد و کمکی که تلگرام و فیسبوک و اینستاگرام می‌رساند صدای نچسبِ غیر علمی و خطرناکِ مداخله کنندگان در سلامت مردم بلندتر هم شده.
در سلامت روان که از قدیم حوزه‌ی مستعد و وسوسه کننده‌ای بوده برای مدعیان بی‌صلاحیت، غوغایی به پا شده که حاصل آن انواع درمان‌های مبتنی بر همه چیز و همه کس است.
هیچ متولی دلسوزی هم در این میان نیست که نظارتی بکند و سامانی بیاورد.
این نامه قصد دارد خطر بی نظمی و بی نظارتی را در امر مهم درمان‌های غیر دارویی گوشزد کند.

🔻غیبت در جامعه

اگرچه در ماه‌ها و سال‌های اخیر توجه و لطف سیاستگذاران و اولیا امور به امر مهم سلامت روان عمومی بیش‌تر شده اما هنوز هم با وضعیت مطلوب فاصله‌ی زیادی داریم.
در واقع می‌شود گفت که هرچه داریم تقریباً در حد حرف و مدعا باقی مانده. همه‌ی این‌ها در حالی است که زیست جمعی در مولفه‌های خرد و کلانش، غافل از معیارهای سلامت روان است.
معماری، ترافیک،تغذیه، تحصیل، اشتغال و سایر شئون زیست جمعی و فردی در سکوت و تجاهل به امر مهم تعادل و سلامت روان روزگار می‌گذراند.
این مساله کلان و سترگ است و امضاء کنندگان نامه مرادشان از حضور و تظاهر اجتماعی روان‌پزشکان در اجتماع قطعاً محدود به شرکت در برنامه‌ی تلویزیونی و برگزاری کارگاه عمومی و تصویب چند توصیه‌نامه برای چند دستگاه دولتی نبوده و نیست.
بحث ما استراتژیک‌تر از این حرفهاست. ما قصد داریم با دیالوگ و مفاهمه، سوگیری مبتنی بر سلامت روان مردم را در ساختار های کلان تصمیم ساز این کشور نهادینه کنیم.

🔻مخاطب ما کیست؟

برخی از همکاران که تعدادشان هم کم نیست نه تنها پیام نامه برایشان محل سوال است بلکه از چرایی سرگشاده بودن آن می‌پرسند.
مخاطب این نامه هرکسی باشد نهادهای صنفی موجود خودمان نیستند چراکه آن‌ها وظایف مشخص و چارچوب های مدون و از طرفی محدودیت‌های منطقی و قانونی و بوروکراتیک خودشان را دارند.
ما قصد بالا بردن مطالبات و توقع سازی نداریم بلکه هدفمان روشن کردن چراغی در اذهان عمومی روان‌پزشکان ایران است تا شروعی باشد برای تمرکز و تعمق روی محورهای نامه.
انتشار عمومی نامه هم به قصد مشخصی انجام شد. می‌خواهیم افکار عمومی بداند که ما متوجه آفات و آسیب های صنف خود هستیم و آن‌گونه که گروهی همکاران پزشک این‌روزها مشغول فرافکنی و فرا به جلو هستند، نیستیم.
ما در آغاز یک راه هستیم. شاید می‌شد این قدم را جور دیگر و بهتر برداشت اما خیلی از حدس و گمان‌هایی در مورد نیت نویسندگان مطرح می‌شود لزوماً واقعیت ندارد.
🌞 مجله‌ی #انتخاباتی_روان‌پزشکانه. ۱

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر. تجربه‌ها

🗝ایرانیان و سوراخ دعا
در تحلیل رفتار انتخاباتی معاصر

چندین و چند دهه می‌شود که ساز و کار انتخابات و مکانیسم صندوق رأی در فضای سیاسی و اجتماعی ایران حضور دارد و بدین ترتیب رفتار انتخاباتی ملی، تاریخی برای خود دست و پا کرده است.
با تحلیل و تجزیه‌ی تاریخ رفتار انتخاباتی ایرانیان می‌شود به آداب شناسی و اپیستمولوژی سیاسی مردم این کشور خطر کرد.
فارغ از مباحث و جزییات این شناخت شناسی به راحتی می‌توان متوجه تغییری جدید در "رفتار انتخاب ایرانی" شد که حکایت از تحولی در فکر و اندیشه‌ی سیاسی هموطنان ما می‌کند. گویا ایرانیان معاصر تکان و تحولی اساسی به معیار و مصداق‌های ذهنیت سیاسی و اجتماعی خود داده‌اند.

🔻آرمانگرایی در عین انفعال

با نشستن پای درد دل و شکایات شهروندان تحریم کننده‌ی انتخابات می‌شود با مسامحه و تساهل به مدلی از شناخت در آن‌ها دست یافت که سبب می‌شود این انسان‌های به شدت مطالبه‌گر و آرمان‌خواه، وقتی ناخودآگاه وضعیت میل(Desire) خود را در تفارق و تفاصل با واقعیت(Reality) می‌بینند اتوماتیک وار کناره بگیرند و منفعلانه از شرکت در انتخابات امتناع کنند و به جای مشارکت فقط در کناره‌ی زمین بازی غر بزنند و ناله کنند!
این مدل شناختی ایرانی در مورد توسعه و پیشرفت و سامان از سال‌ها قبل در این آب و خاک حاضر و ناظر بوده و سبب می‌شده ذهنیت ایرانی در عین‌ حالی ‌که دردمند و دغدغه‌مند پیشرفت بوده، همواره برکنار از روندهای اجرایی و اداره‌ی مملکت بماند و تبدیل به موجود سرخورده‌ای بشود که دایماً شکایت از سوختگی نسل و فرسودگی آرزوها و رویاهایش به اندرون متلاطم و پارادوکسیکال ببرد و از دور به فردی شباهت یابد که امید به کن فیکون شدن یکشبه و یکروزه‌ی اموراتش بسته است.
به لحاظ سیاست کلاسیک چنین ذهنی به انقلاب و تغییرات ناگهانی متمایل می‌شود و از رفرم و اصلاحات فاصله می‌گیرد.
اما در سال‌های اخیر ایرانیان از تجربه های معاصر درس‌های بزرگی گرفتند.
زودتر و جدی‌تر از سایر ملت‌ها در دام پوپولیسم مبتذل التقاطی افتادند و توانستند معادله‌ای ساده اما پیچیده زیر را مقابل خود ببینند.


"در اجتماع و سیاست و اقتصاد و فرهنگ امروز، ممکن است شرایط به بن بست و هسته‌ی سخت برسد و چاره ای نیست که آهسته و پیوسته و قدم به قدم باید رفت"

این معادله‌ی پیشرفته و رفرمیستی این‌روزها در ذهنیت سیاسی ایرانیان کاملاً جا افتاده در حالی‌که در خلال دهه‌ها مغفول و مهجور بود و همین غفلت سبب می‌شد تا اغلب تلاش‌های آزادی خواهانه و توسعه محور در این کشور به دام تندروی و آرمانگرایی بغلتد و در نطفه چون تبی تند به سرعت سردی و خاموشی گیرد.
در حال حاضر و با تجربه‌ی چند انتخابات اخیر، آحاد مردم از شهری و روستایی به خوبی شناخت و فکر سیاسی خود را در مسیر "واقع‌گرایی"ارتقاء داده‌اند به شکلی که ایمان به تغییر و اصلاح مرحله به مرحله این‌روزها دیگر به زبونی و سازشکاری در قاموس سیاسی ایرانیان تعبیر نمی‌شود.

🔻تعفن پوپولیسم و شامه‌ی تیز

اتفاق میمون و مبارک دیگر در محاسبات و معادلات فکر سیاسی ایرانی همانا هشیاری و حساسیت کمیاب این مردم است به خطر آوار شدن مجدد پوپولیسم.
شاید در موج خانمان برانداز معاصر پوپولیسم که از شرق تا غرب عالم را در می‌نوردد، کشور ما از بسیاری ملت‌ها جلوتر و سابقه‌دار تر باشد. ما تقریباً یک دهه زودتر از اروپا و آمریکا و آسیای اطراف خود، در دهان هیولای شوم پوپولیسم وارد شدیم و هزینه‌اش را هنوز هم پرداخت می‌کنیم.
توانایی عبرت گیری از راه و روش آزموده، بلوغ سیاسی خاصی می طلبد که در شناخت و فکر سیاسی شهروندان ایرانی فعلاً حاصل شده و در دسترس قرار دارد.
برای این منظور لازم و کافی است که آحاد این جامعه به داینامیسمی حداقلی در حافظه‌ی جمعی و فردی ‌شان دست یابند که امکان رجوع دائمی را به تجربه‌ی زیسته بدهد.
این بلوغ و رشد در ایران فعلی وجود دارد و سبب می‌شود که هموطن ما دلاورانه در مقابل وعده‌های خوار و خفیف و زودگذر و بی اعتبار آب و نان مفت مقاومت کند و آینده نگرانه توجه پوپولیستی خطرناک را از نوک دماغش بردارد و در دام اغواگری مبتذل و بنجل عوامفریبان وطنی نیفتد و رستگاری پایدار فرداهای خود را به خوشی بی‌پایه و اساس امروز نفروشد.
خوشبختانه شامه‌ی ایرانی جماعت برای شناسایی بوی گند پوپولیسم تیز است و فعلاً راه طراری و مردم‌فریبی را بسته شده است ولی باید هشیار و بیدار بود تا تمام روزنه‌های نفوذ مار خوش خط و خال پوپولیسم مسدود بماند.
در حال حاضر احوالات فکر سیاسی ایرانی خوب است. ما تا اطلاع ثانوی سوراخ دعای توسعه را یافته‌ایم و امید که با همین روال و روند پیش رویم.

#تجربه_های_روان_پزشکانه
🌞 احوال‌پرسی از جامعه

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر. تجربه‌ها

🗝دیگری و گفتمان غیریت ساز
به بهانه ی مناظره‌های انتخاباتی

سه مناظره ی انتخاباتی گرم و پر سر و صدا برگزار شد. به عنوان یک روان‌پزشک در پای تک تک این برنامه‌های تلویزیونی سطح بالایی از تنش و استرس را تحمل می‌کردم که فرساینده بود.
خشونت‌های کلامی، تهمت، دروغ و قلب واقعیت از جانب شرکت کنندگان تقریباً تمام دستور جلسه‌ی مناظره را به خود اختصاص داده بود.
چه اتفاقی می‌افتد در آن‌چه که به عنوان مجالی برای تبادل و تضارب آرا و افکار کاندیداهای تصاحب حساس‌ترین پست اجرایی مملکت تدارک دیده شده که تا این حد استرس‌آور و سرشار از هیجان‌های آزار دهنده است؟

🔻سیاست و قدرت

سیاست را فرمول نقل و انتقال قدرت در جامعه می‌دانند. جلسه‌ی مناظره لاجرم سیاسی‌ترین مجلس این مملکت باید باشد و مشحون از جابجایی و سودای قدرت سیاسی. تا حدودی می‌شود انتظار درشتی و زمختی داشت از فضا و اتمسفر مناظره‌ی سیاسی.
جدیت در این آوردگاه حرف اول و آخر را می‌زند. همه چیز در این سطح از منازعه‌ی سیاسی به شدت جدی و بی‌تعارف و بی‌تخفیف است و عریانی تار و پود قدرت شاید در ذوق بیننده‌ای چون من بزند.

🔻شکاف‌های وحشت آفرین

اما در این چند مناظره‌ای که شاهد بودیم قدر مطلق تنش و مجادله گاهی از چارچوب‌های رایج و علمی سیاست و اقتصاد و اجتماع فراتر می‌رفت. در لحظاتی کاندیداهای محترم گویی در جزایری جدا افتاده از یکدیگر داد سخن می‌دادند!!
گروهی از امید و تلاش می‌گفتند و گروهی دیگر از نومیدی و نکبت و فاجعه!
یک طرف از سازندگی و روند فزاینده‌ی آفرینش انسانی می‌گفت و طرف مقابل از سکون و سکته و مرگ انسانیت حرف می‌زد!
یک سمت مناظره سعی در پیمودن راه در مسیری به سوی تولید و تلاش داشت و سمت مقابل در حال قطع راه و مسیر رقیب بود!
یک عده نغمه‌ی پیشرفت و سامان سر می‌دادند و گروه مقابل همزمان فریاد وامصیبتا می‌کشید!
این گسل و شکاف و شیزمی که شاهد بودیم از یک جایی به بعد نتیجه‌ی طبیعی یک بازی مشروع و نرمال سیاسی نیست بلکه محصول موتانت و نارس و نامیمون گرفتاری‌های ذهنیت ایرانی ماست که سعی در کندن خندق هویتی پر ناشدنی بین خود و دیگری دارد.

🔻گفتمان و فاصله

وسواس عجیبی در این فرهنگ و ملحقات آن هست که مرز و دیوار بکشد بین خود و دیگری. میل و عطش غریبی وجود دارد در عمق وجدان و روان فردی و جمعی ما که از کلیت به اجزا فرو بپاشیم و غیر و غیریت بسازیم. مواد و امکانات لازم هم به اندازه ی کافی هست: قومیت، مذهب، رنگ و نژاد، شهر و دیار، پول و مقام و مکنت و فرقه و دسته و باند و جناح.
از این‌جا به بعد سناریو خودش پیش می‌رود و چیزی که برجای می‌ماند دره‌ای عمیق از وحشت و دشمنی و خشونت است.
اگر گفتمان غیریت ساز نباشد چرا باید بین تعریف تک تک کاندیداها از سر فصل‌های مهم اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی تا این حد تفاوت و کنتراست باشد؟!
گویی هرکسی از جهانی جدا افتاده از دیگری حرف می‌زند و سخن می‌گوید.

🔻دوری و دشمنی

در پس زمینه‌ی فرهنگی ما هرچه به چشم می‌آید تفریق و تفارق است.
پدر وپسر،شاگرد و استاد، زن و مرد و دهها دوگانه‌ی شوم دیگر را می‌شود در پیرنگ تجربه‌ی زیست ما پیدا کرد که همگی در خدمت نابودی دیالوگ و فقر تفاهم کار می‌کنند.
هیچ دورنمایی از امکان درک و نزدیکی و مفاهمه در این شرایط اسکیزویید _پارانوئید به چشم نمی‌آید. نتیجه این‌که در ویترینی که قرار است حداقل به صورت ظاهری مایه‌ی آبروی ملی شود، شاهد بدوی ترین نوع رفتار و گفتار و کردار هستیم.
هر روز از یکدیگر دورتر می‌شویم و صدایمان ناشنیده‌تر در برزخ فاصله‌ها می‌شود.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه‌
🌞 نقد و نظر

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر. تجربه‌ها

🗝سیاست و ذهنیت
📎به بهانه‌ی انتخابات و غوغای کاندیداها

سیاست همانند مفاهیمی از قبیل فرهنگ، معنا و تعریفی چند وجهی و متعدد و تاریخمند دارد. شاید به تساهل بتوان سیاست را فرمول و قاموس اصلی رابطه‌ی نیروها در یک اجتماع دانست. سیاست است که تعیین می‌کند منطق نیروها چگونه باشد و "قدرت" را به مثابه نماد عینی نیروها و ظرفیت‌های انسانی، کانالیزه و هدایت می‌کند. سیاست بدین ترتیب از یک طرف در تعامل با انسانیت و ذخایر و نیروهای آن است و از سویی دیگر ملازم قدرت و تمام کنندگی است.
سیاست از انسان و فعل و انفعال ذهن او شروع می‌شود و برای انسان قدرت را تعریف می‌کند و می‌تواند از همین راه ضد انسانیت باشد.

🔻شرمندگی تاریخی نزد سیاست

سیاست در فرهنگ و لسان عمومی ما بار معنایی مثبتی ندارد. حتی سیاست مداران به اصطلاح حرفه‌ای ما هم عار و ننگ سیاست و سیاسی بودن را با خود حمل می‌کنند.
هرجا در می‌مانند حریف خود را متهم به سیاسی‌کاری می‌کنند و هر چیزی را که قرار است بی اعتبار کنند سیاسی لقب می‌دهند!
شرمندگی از صدر تا ذیل تاریخ ما موج می‌زند. دامان اغلب حوزه‌های زیست فردی و جمعی ما مشحون از تعارف و خجالت است از وضعیتی که واقعاً در آن هستیم.
در این میان سیاست چونان ننگ و نیرنگ همیشه بی پدر و مادر دانسته شده اما این همه‌ی ماجرا نیست. در همین فرهنگ ضد سیاست کافی است نگاهی سرسری بیندازیم تا دریابیم که همه چیزمان سیاسی است.
یک مسابقه‌ی فوتبال به راحتی در این مملکت سیاسی می‌شود و هزینه‌های زیادی روی دست افکار عمومی و سیستم ورزش می‌گذارد.
حوزه خصوصی آدم‌ها مثال دیگری از سیاست زدگی عجیب ماست. بارها شده که یک مهمانی دردسر سیاسی و کشوری می‌شود یا موسیقی و هنر که به شدت آلوده‌ی سیاست است تا جایی که ارکستر ملی ایران سال‌هاست متولی پایدار ندارد!
وضعیت ما شبیه بیماری است که در جلسه‌ی روان‌درمانی ظاهراً احساسی را انکار می‌کند که به تمامی وجود در آغوشش کشیده و می‌خواهدش!
در آثار سفرنامه نویسان اروپایی هم این سیاست گریزی روزانه و سیاسی بودن شبانه‌ی ایرانیان ذکر شده. #پیتر_دلاواله که در عهد صفویان از ایران دیدن می کرده و مدتی با خدم و حشم شاه صفوی دمخور و همنشین بوده می‌نویسد که شب‌ها هیچ آشپز و خادم و نوکری نبود که در خلوت و خفا بحث سیاسی نکند و تحلیل سیاسی روز ارایه ندهد!

🔻آشفتگی سیاسی ذهن

در ایام انتخابات دوباره شور و شر سیاست بالا گرفته و مردم اغلب درگیر فرایند انتخابات هستند. اگر نقطه‌ی عزیمت سیاست را ذهن و روابط انسانی بدانیم شاید بشود از صحنه‌ی سیاسی این‌ روزهای مملکت راهی به ذهنیت آدم‌های ساکن این خاک و مغاک برد.
آن‌چه این‌ روزها غوغا به پا کرده سیاست ورزی مبتنی بر "قول و وعده‌ی پول و نان و گوشت" است. مسابقه‌ای درگرفته بین اغلب کاندیداها برای این‌که پول پخش کنند، صدقه بدهند و یکشبه سفره‌ها رنگین کنند!
هدف غایی سیاست همانا مدیریت معاش مردمان است و شاید اصولا بدنه‌ی جامعه تعین و تجسم سیاست را در نان و آب یومیه‌اش می‌بیند. سیاست باشگاهی است که تمام امکاناتش در همین دنیا تدارک می‌شود و در همین جا هم مصرف می‌شود اما چه در ذهنیت ما می‌گذرد که چنین پرداختی به سیاست برای ما عرضه می‌شود؟
آیا زیاد کردن یارانه و توزیع آرد و دمپایی و سیب‌زمینی کدهایی است که حافظه و وجدان جمعی ما را کفایت می‌کند برای این‌که مقدرات سیاست‌مان را به دست وعده‌دهندگان صرف بدهیم؟
چگونه حوزه‌ی حساسی چون سیاست عمومی ما اسیر یک لقمه نان و مشتی آب شده؟
چه رخ می‌دهد در پس پشت اذهان ما ایرانیان که افق سیاسی زندگی‌هایمان به سقف معیشت زودگذر و کوتاه مدت محدود شده؟
آیا یک ایرانی وقتی در ایام انتخابات قرار است سیاسی‌تر فکر کند نمی‌تواند و نباید به فردا و پس‌ فردای خود و اهل و عیال و مملکتش هم بیندیشد؟
سیاست ما عین ذهنیت ماست. اگر سیاسی‌مردان ما چنین پادرگل وعده‌های آب‌دوغ خیاری گذرا و شکمی شده‌اند دقیقا از بی سامانی فکر و تصور ما از اداره و گذران زیستن در قرن بیست و یک حکایت می‌کند.
اگر سطح مباحث انتخاباتی از دروغ و دغل و سیاه بازی فراتر نمی‌رود عینا نماد فعل و انفعالات شناختی ماست که هنوز که هنوز است اسیر و معطل نیازهای گلخانه‌ای زودگذر خوراکی و پوشاکی همین لحظه و دقیقه‌ی ماست.
گویی ذهن ایرانی جز وعده‌ی غذایی بعدی نباید و نشاید که ببیند و محاسبه کند.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه‌
🌞 نقد و نظر

#دکتر_مجتبی_ارحام‌صدر. تجربه‌ها

🗝وقایع نگاری سیرک ثبت نام
🔻پیرامون استقبال عمومی از نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری

از دو روز قبل بالاخره ماراتن انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم شروع شد و گمانه‌زنی‌های سیاسی و یارگیری احزاب و جناح‌ها تنور داغ‌تر پیدا کرد.
در این میان بازار یک پدیده‌ی دیگر نیز سکه است. تقریباً هر تنابنده‌ای که دستش می‌رسد از هر صنف و شغل و جایگاه و جنس و سنی در حال ثبت نام برای رقابت کسب بالاترین پست اجرایی کشور است. این قضیه از مدت‌ها قبل حالت کمدی پیدا کرده بود اما امسال ابعاد این بساط مسخره گسترش یافته.
به لطف حضور خبرنگاران، خبر و عکس این کارناوال لحظه به لحظه مخابره می‌شود و تقریباً در اکثر موارد واکنش افکار عمومی تمسخر و استهزاء است. گاهی هم کسی سری از تأسف تکان می‌دهد و دلش به حالِ آدمِ حاضر در وزارت کشور می‌سوزد.
در حالی‌که مشغول تماشای نمایش تاسف‌بار و رقت انگیز انتخاباتی مردم کشورم هستم به ذهنم می‌رسد این بیماران و بیکاران دو دسته‌اند.

🔻سایکوز و ریاست

تعدادی از این خط شکنان به احتمالِ بالا با استناد به محتوی گفتار و کلامشان که منتشر می‌شود اختلال جدی روان‌پزشکی دارند. اما چگونه است که در یک اجتماع هشتاد میلیونی، بیماری سایکوتیک می‌تواند به سمت ستاد وزارت کشور برود و برای انتخابات ریاست‌جمهوری ثبت نام کند؟ چرا این بیماران سراغ مراسم دیگری در این مملکت نمی‌روند؟!
آیا محل رجوع دیگری نیست که حس پاتولوژیک یک مریض روان‌پزشکی را برای دیده شدن ارضاء کند؟ آیا چنین افرادی تصمیم به حضورشان در آداب انتخابات را به تنهایی و با مشکلات ناخودآگاه خودشان می‌گیرند؟ آیا ناخودآگاه جمعی ما در تشویق این‌گونه آدم‌های بی‌اراده نقشی ندارد؟
چه رخ داده که وجدان جمعی ما شاهد برقراری تناظری شوم و مستقیم بین جنون و ریاست جمهور مملکت است؟
این نسبتی که در حال حاضر شاهد هستیم بین جنون و ریاست یک کشور نه تنها نباید ما را به خنده بیندازد بلکه بایستی سبب نگرانی ما بشود از ژرفای بحرانی که در تار و پود اداره‌ی جمع پریشان ما ریشه کرده و کهنه شده.
این افراد می‌توانند جای دیگری معرکه بگیرند اما گزینش ستاد انتخابات وزارت کشور تصمیمی نمادین و سمبلیک است که باید لرزه به وجدان نگونبخت جمعی ما بیندازد. موریانه‌ی جنون به نزدیکی ستون‌های اداره‌ی این جامعه رسیده و نشان می‌دهد که نسب و نسبت ما با خرد و فرزانگی در حال گسست کامل است.

🔻شوخی با عرصه‌ی عمومی

تعدادی از این مشارکت کنندگان با مزه ظاهراً بیمار نیستند. مردی که دختر خردسالش را ثبت نام می‌کند یا پدر و دختری که خانوادگی آمده‌اند یا جوانکی که آشکارا و با جعل لوگوی کانال‌های خبری معروف علناً دارد شوخی می‌کند.
این‌ها اگرچه ظاهراً مجنون نیستند اما از حساس‌ترین برهه‌ی سرنوشت یک کشور دارند برای مطایبه و تفریح سود می‌برند. آیا چنین افرادی ارتباط درستی با واقعیت دارند؟ آیا قضاوت این‌گونه آدم‌ها سالم و درست است؟
جنون شاخ و دم ندارد. هرگونه قطع جدی ارتباط با واقعیت و اختلال معنادار قضاوت معادل سایکوز است. این دسته‌ی خندان و خوشحال نیز به معنای علمی کلمه سایکوتیک و بیمارند اما از سنخی و سلکی دیگرند.
این دسته‌ی دوم عرصه و منافع ملی و عمومی را آن‌چنان سست و بی پایه می‌پندارند که به خود اجازه‌ی شوخی و سرگرمی می‌دهند با پدیده‌ی انتخاب رییس جمهور مملکت.
باز هم با مرضی عمومی طرف هستیم که ناشی از نادیده گرفتن خطرناک مصلحت جمعی است. به نظر می‌رسد این گروه نه چندان قلیل مسخره‌کنندگان را باید به عنوان نوک کوه یخ بیماری زوال و نابودی اندیشه‌ی سیاسی در این جامعه دانست.
آحاد این جامعه آن‌چنان فاجعه بار در مورد امورات مدینه و معاش خود می‌اندیشند که کارشان به لودگی و معرکه گیری بر کنار بساط جدی‌ترین و خطیرترین وجوه اداره‌ی جامعه‌شان کشیده است.
همه‌ی ما مجنون شده‌ایم و به سرمان زده است. آیا عاقلی در این شهر هست؟

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه‌