🔍اکتیویسم شهری؛ استراتژیها و روشها▪️به نظر میرسد امروز در شهرهای ما،
سیاسی شدن اکتیویسم شهری در معنای رایجش بهگونهای پارادوکسیکال بیش از هر زمانی به نفع نظام مدیریتی تمام شده است. اگر عجالتا این گزاره را با تمام تسامحهایش بپذیریم، آنوقت در اینجا پرسشهایی معطوف به فرم ظهور میکنند. در این وضعیت چگونه میتوان بیآنکه در دام
سیاستزدایی از مسالههای شهری افتاد، به سمت کنشگری شهری رفت؟ آیا در مقام اکتیویست شهری باید این گزاره را سر در خانهمان بنویسیم که ما سیاسی نیستیم؟ ما فعالیت شهری میکنیم؟ ما به سیاست کاری نداریم؟ یا باید به دنبال اتخاذ برخی
ملاحظات استراتژیک و روشنشناختی برای پیشبرد مطالبات معطوف به سازوکارهای توزیع منابع در فضا و مناسبات فضایی بود؟
🔸شاید وسوسه شوید و با بالا بردن پلاککاردهای
در شهر همهچیز سیاسی است، چنین خوانشی را اساسا
اپورتونیستی بدانید. در این صورت میتوانیم بیآنکه آب از آب تکان بخورد، داستان
اکتویسیم شهری را همینجا رها کرده و هرکداممان دنبال کارمان برویم. ولی عجالتا بگذارید کمی بلندبلند فکر کنیم. به نظر میرسد در اینجا مساله بیشتر درباره نوعی از روششناسی است. اتخاذ برخی ملاحظات روششناختی شاید بتواند منازعات فضایی را که غالبا به نفع دمودستگاه مرکزی تمام میشوند، بهگونهای دیگر در فضا جاری کند. بیآنکه حتی به بردن آن امیدی داشته باشد.
🔹در اینجا مساله، ممکن شدن منازعهای به نام
حقخواهی است. پر بدیهی است هر نوعی از حقخواهی بهمحض اینکه در راستای تولید وزن نمادین به سمت اشکال مختلف
اجتماعسازی برود، با نامگذاریهای معطوف به
سیاسی بودن از راه نرسیده درجا تخته میشوند. اگر کمی زاویهمان را تغییر بدهیم، در اینجا متوجه میشویم از قضا دمودستگاه مرکزی هم هیچ بدش نمیآید که هر شکلی از مطالبه جمعی را- حال چه صنفی باشد چه مسالهای شهری- به سیاسی بودن تقلیل داده و نیروهای مواجهه را به سمت خیابان گسیل کند. در این وضعیت که آپاراتوس قدرت
سازوبرگهای انسداد و نامگذاری را دارد آیا به لحاظ تاکتیکی بهتر نیست ما با نامهایی دیگر بازی را به جای دیگری بکشیم؟
▪️در اینجا مساله بیش از آنکه سر نوعی از نامگذاری باشد، سر روشها و استراتژیهاست(همان که موجب دعوای دار و دستهی گیدوبور و هنری لوفور شده بود). در این صورت شاید گاهی خیلی هم لازم نباشد سر در خانهمان، با رنگ قرمز بنویسیم:
فضا اساسا مفهومی سیاسی است. چرا که همگی پیشاپیش روی این گزاره و اینکه
سرپناه حق ماست اتفاقنظر داریم و این را هم خوب میدانیم که جاروجنجالهای حولوحوش این گزاره ازقضا بیش از هر زمانی بهویژه وقتیکه امکانات تماما در اختیار مدیریت مرکزی است، امکان سیاستورزی را در و بواسطه فضا ناممکن میکند. در سالهای اخیر تجربهی گروههای مختلف شهری در
محله دهونک تهران که توسط
دانشگاه الزهرا در معرض سلبمالکیت بود بیش از هر زمانی این گزاره را تایید میکند. آنجایی که بهقول یکی از فعالان محلی، کارویژههای نظم مرکزی به یکدیگر چنین گزارش میدادند که: بیایید که کمونیستها محله را گرفتهاند.
🔹شاید بگویید چنین خوانشی بیش از اندازه محافظهکارانه است. اما چه اشکالی دارد اگر چنین بگویید. در این وضعیت که
امکانات مادی کنش رادیکال نه اینطرف و نه آنطرف وجود ندارد که ما مساله مسکن را بهمثابهی حقسرپناه جا بیندازیم، آیا نباید به دنبال ممکن کردن برخی اکتهای ولو نهتماما رادیکال بود؟ در ساحت عمل نه بهگونهای نظرورزانه، رادیکالیسم برای وضعیتی به کار میآید که اساسا امکان تعریف حداقل میانجیها و رویههایی برای حرکت و جنبوجوش وجود داشته باشد. نه در وضعیتی که اساسا امکان هیچ نوع از پیوند اجتماعی وجود ندارد.
🔸البته راست میگفت دوستمان که اتفاقا در شرایط تماما مسدود است که اشکال مختلف کنشهای رادیکال و غالبا معطوف به انتحار بیش از هر زمانی به الگوهای رایج کنشگری تبدیل میشوند. اما در اینجا کماکان پرسشی وجود دارد. اینکه اگر قائل به رادیکالیسم هم باشیم. در نهایت برندهی منازعهي رادیکال باز حاکمیت مرکزی است. یعنی اتفاقا نظام مدیریتی خیلی هم استقبال میکند که شما تا جایی که میتوانید رادیکال باشید. چرا که اگرچه مقابله به چنین گفتارها و متعاقبا سوژههایی برایش هزینههای زیادی دارد، ولی با همه اینها میارزد به اینکه بخواهد بهواقع مطالبهای را حول و حوش مسکن در شهرها پاسخ دهد.
▪️شما چه فکر میکنید؟
#اکتیویسمشهری#فضاسیاست#تولیدفضا#جستارهایدریافتیhttps://t.center/urbannEssay