چه موضوع ای زیبا تر از آن است
که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم
و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم
پس بیاییم برخیزیم!
مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کردهاند
خیلی زود یاد میگیرند...
یا هویزهٔ هولانگیز یا اهوازِ عَلَمدار بگو به ما ما با اشکهای مادرانِ خود رفع عطش کنیم یا گلویِ بُریدهٔ باران را بشوئیم!؟
تَشا، تَشا، تَشاتَش، ای آسمانِ اَبتَر، ای بیخیالِ خَشْخَش! تو ما را به تلخابِ این تشنگی چند فروختهای، که شِمر از شوقِ دیدنِ خون تیغ بر گلویِ کبوتر کشیده است!؟
بارانا... بارانا...! نه صبحِ ستم، نه شامِ سراب، قَسَم به حضرتِ آب، دیگر نمیگذاریم که خولیا خود پَردهْ خوانِ خندق شود!
حماسه را ما می آفرینیم انقلاب با دستهای ما ساخته و پیروز می شود تنها دستهای ما ما توده های تحت ستم انقلاب حاصل نبرد بی امان و خونین ما ست ما توده هایی که از فقر به تنگنا رسیده ایم این ماییم که تنها قادر به خلق هستیم خلق زندگیِ دوباره شکوه در دستان تو و من پنهان است آرزویِ محال نیست اندیشه مکن که نمی توانیم ما قدرتِ بیش از تمام آن گفته هاییم ما ما ، توده های رنج کشیده مردمی که در رنج و خون خود قلتانده شدند! برخیزیم (پادا )
حکومت سرکوب آنقدر دنیا را برایشان تنگ کردهاست که سقف آرزوهایشان چنین کوچک است! آرزوهایی که بیشتر به شوخی با آرزو میماند! مگر میشود یک دمپایی پلاستیکی نهایت خواست یک کودک سرزمین غنی باشد؟! #کودکان_بلوچ تحت سلطهی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ( #حکومت_سرکوب) در سرزمین خود از داشتن #شناسنامه محرومند ، #محروم از هزاران حق و مهمتر از همه محروم از #حق_آموزش، #آرزو کردن هم بلد نباشند!