🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance

#محمودافغان
Канал
Логотип телеграм канала 🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
@tarikhdartarazooПродвигать
1,67 тыс.
подписчиков
6,69 тыс.
фото
1,44 тыс.
видео
6,85 тыс.
ссылок
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت... "عارف قزوینی"
حکام صفوی باور داشتند که باید حکومت را به امام زمان تحویل دهد اما سرانجام به #محمودافغان تحویل دادند!!

با سقوط اصفهان و تسلیم #سلطان_حسین_صفوی به محمود افغان و دودمان صفوی فروپاشید. عبرتهای شگفت انگیزی در این فروپاشی وجود دارد.شاهان صفوی که با شعار تشیع بقدرت رسیدند سرانجام تجملگرایی، نابخردی و تبعیض ، پایانشان را رقم زد.

محمود افغان با لشگر پابرهنه، شهرهای ایران را یکی یکی فتح کرده و در ۱۷۲۲میلادی (یعنی ۳۰۰سال پیش) نزديكی اصفهان رسید. اینجا، دو قشون محمود افغان و قزلباش صفوی رودرروی می شدند. وضعیت دو قشون از هر حیث عبرت انگیز بود:
در یک طرف، افغانها با لباسهای چرکین، پاره پاره و اسبان لاغر بود.
و در طرفی دیگر، قشون صفوی با لباسهای فاخر و اسبان فربه و زین و لگام زرین، شكم‌هاى بزرگِ به ناز و نعمت پرورده و خروار خروار پيه آویزان از شكم‌هايشان، که طرفِ مقابل را تحقیر کرده می گفتند مشتى افغان پا پتی!

محمود افغان به محاصره اصفهان پرداخت، شاه بی خبر و ابله ایران، همچنان اسیر تملقات درباریانش بودو پنج هزار زنان حرمسرا به دورش حلقه زده مشغول پختن نذری و شلّه ‌زردى بودند تا دشمنان را شکست دهند!

اما در چند قدمی بیرون از قصرش، در اثر محاصره افغانها، مردم از گرسنگی به خوردن سگ، گربه و کودکان همدیگر روی آورده و حتی نعش مردگان...

حاکمان نادان و خرافی و متوهم ایران کوچکترین شکی نداشتند که حکومت را سرانجام به صاحب اصلی اش امام زمان(ع) تحویل خواهند داد، اما سرانجام، اینچنین خفت بار و رقت انگیز، تسلیم شدند و تحویل محمود افغان داده شد.
تحویل حکومت سلسله ۲۳۰ ساله صفوی به محمود افغان یکی از عبرت انگیزترین صحنه های تاریخ ایران است:
شاه سلطان حسین صفوی برای تسلیم خود، با جمعى از اصفهان خارج شد و به جانب اردوى افغان حرکت کرد، نزديك چادرها که رسيد، به بهانه اينكه محمود در خواب است، مدتى آنجا نگاهش داشتند و تحقیرش کردند!
چون داخل شد، خطاب به محمود افغان گفت:
«اراده خداوند عالم نيست كه من بيش از اين حاکم باشم وقتش رسیده كه حکومت بدست صاحب اصلییش جناب محمود برسد. سپس با دست خود، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر منديل وى نهاد».
آنوقت، پیرمردی ۶۱ ساله و فربه، پشت سر محمود افغان ۲۱ ساله و لاغر راه افتاده تا او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کرده و کلیدهای کاخها را به او بسپارد!
و البته تحویل ثروت عظیم و ضبط حرمسرایش که بالغ بر چهارصد زن بود و محمود، زنان را بین افسران قشون خود تقسیم نمود..

👈آیابعداز حدود ۳ قرن تاریخ در حال تکرار است.؟

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
عشق من روستای نصف‌جهان!


به‌گمان من از آن روز که مردم اصفهان هلهله‌کنان در قفای #ملاباشی دویدند تا فرمان اخراج #ملاصدرا از اصفهان را از پادشاه صفوی بگیرند تا ده سال پیش که برخی جوانان جزم‌اندیش به مقبره #آرتورپوپ هجوم بردند و هَروله‌کنان دورِ آن سینه زدند و به آن رنگ پاشیدند تا مانع اجرای‌ فرمان سه رئیس‌جمهور برای دفن جنازه #ریچاردفرای در آن مقبره شوند، اصفهان هنوز یک‌‌گام به پیش نرفته است، همان نصف‌جهان عصر صفوی است‌، خواه شهر باشد خواه روستا.

اوج فاجعه البته در زمان حمله #محمودافغان رخ نمود که شهر شش ماه در محاصره بود و کار به جایی رسید که گربه‌‌ها و سگ‌ها را کشتند و خوردند، اما هیچ جنبشی برای دفاع از شهر نکردند. نشستند تا شاه اقدام کند و شاه هم فقط نذر می‌کرد و تسبیح می‌انداخت و دعا می‌خواند. شهر، روح دارد، هویت دارد؛ وقتی می‌بیند شاهش بی‌عمل است خود دست به اقدام می‌زند، سازماندهی و قیام می‌کند. فقط یک جامعه مرده و عقب‌مانده می‌نشیند تا به‌جای کشته شدن در مقابله با دشمن،‌ قحطی حاصل از محاصره، هشتاد هزار نفر از نفوسش را بکشد.

اصفهان چهار بار نشست و نظاره کرد تا نابود شود؛ آخرینش همین بود که نشست تا زنده‌رودش را غارت کنند. نه تنها نشست،‌ بلکه همانند جنگ‌های قبلی، شریک مجرمان شد، با مشارکتِ هلهله‌کنانش در توسعه نامتوازن و دیوانه‌وارِ صنعت و کشاورزی و صادرات آب. شهر اگر بود، بینش داشت، مقاومت می‌کرد.
بار اول و دوم نیز حمله اعراب و مغول‌ بود. اعراب که آمدند آنقدر مردم اصفهان در پایداری و آمادگی برای جنگ تعلل کردند که مرزبان شهر ناامید شد و گریخت. دشمن او را گرفت و با او صلح کرد و قرار شد هر کس خواهد از شهر برود و هر کس می‌ماند باید جزیه بدهد. و مرزبان بازگشت و به مردم گفت «آنچه کردم شایسته شما بود».

اما #مغولان که آمدند #شافعی‌های شهر پوشیده با مغولان قرار نهادند که دروازه‌های شهر را بگشایند به شرط آن‌که مغولان پس از تسخیر شهر، #حنفی‌ها را قتل‌عام کنند. اما مغولان وقتی شهر را گرفتند، هر دو گروه را قتل‌عام کردند و با اصفهان همان کردند که با نیشابور کرده بودند.
تنها باری که باور دارم اصفهان،‌ شهروَش، شهریاری و شهربانی کرده است در #جنگ_تحمیلی بود که بیش از هر شهر دیگری، به نسبت جمعیتش، شهید داد.
و اکنون که این جمله‌ها را می‌نویسم، اشک امانم نمی‌دهد. اصفهان، شهر فیروزه من، چهار قرن است تا زانو در گلِ سنت فرورفته و گام‌از‌گام برنداشته است. که اگر توان حرکت داشت، نمی‌گذاشت زنده‌رودش را بسوزانند؛ هوایش را از سرب داغ بیاکنند؛ تمدن چند هزار ساله شرقش را با دو هزار اثر تاریخی به یغمای کویر بسپارند؛ حمام خسروآغایش را شبانه بکوبند و آسفالت کنند؛ خانه‌های تاریخی‌اش را آب بیندازند تا خراب شود؛ کاریزهای باستانی و مادی‌ها و نهر‌های تاریخی‌اش را (که رگ‌های حیاتش بودند) در زیر بزرگراهها و خیابان‌‌کشی‌ها مدفون کنند؛ و #برج‌های_کبوتری مزارع‌ اطرافش را (که ارزان‌ترین و پیچیده‌ترین فناوری تولید کود کشاورزی بوده است) به هجوم باد و باران بسپارند تا نابود شوند.

پس از انتشار مقاله «روستای نصف‌جهان» همشهریان زیادی به انتقاد برخاستند و کسان زیادی در فضای مجازی حمله و اهانت کردند؛ حتی برخی فرهیختگان شهر برآشفتند و نوشتند یا پیام دادند که من با این نوشته، به اعتبار اصفهان آسیب‌زده‌ام. پاسخ من این است: همین‌که اعتبار اصفهان با یادداشت کوتاهی از آدم یک‌لاقبایی مثل من آسیب می‌بیند یعنی هنوز روستاست! و همین‌که برخی فرهیختگان شهر همچنان نسبت به اصفهان غیرت قبیله‌ای دارند، یعنی ما هنوز قبیله‌ایم.
👈جامعه‌ توسعه‌گرا و متروپولیتن (کلان‌شهر) جایی است که به هر کس نقدش کند مدال می‌دهد. متروپولیتن از نقد آسیب‌ نمی‌‌بیند بلکه صیقل می‌خورد و جلا می‌یابد.
سالها پیش در مقاله «توسعه یعنی شهری با تندیس شاطر رمضان» نوشتم که تا زمانی که تندیس شاطر در اصفهان نصب نشده یعنی اصفهان «توسعه‌نیافته» است و اکنون با صدای بلند می‌گویم اصفهان آنگاه کلان‌شهر خواهد بود که به‌پاس همان یادداشت کوتاه به من «مدال شهامت نقد» بدهد. و اکنون با این حمله‌ها و گله‌ها فهمیدم که چه خوب کردم بیست سال پیش مقاله کامل «روستای نصف‌جهان» را منتشر نکردم و هنوز نمی‌دانم کی جرأت خواهم کرد.

شهری که تا دو دهه پیش،‌ تحمل نام «جمالزاده» را بر روی یک خیابانش نداشت و هرچه شهرداری تابلوی آن را کاشت، شبانه کندند؛ تا بالاخره شهرداری خسته شد و نام خیابان را عوض کرد؛ و وقتی عوض کرد، هیچکدام از آن بزرگانی که اکنون به من تذکر دادند، یقه چاک نکردند که جمالزاده هیچ دست‌کمی از سی‌وسه‌پل ندارد؛ و اگر شهرداری حق ندارد سی‌وسه پل را خراب کند یا نامش را به «پل آیه‌الله میرزا وِردی خان» تغییر دهد،‌ نیز حق ندارد نام بزرگ جمالزاده را از خیابان‌های اصفهان حذف کند.

#محسن_رنانی

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
در ایامی که #اصفهان در محاصره قوای #محمودافغان بود، مردم دچار قحطی شدید شدند. بهای نان و سایر مواد غذایی، در نتیجه کمیاب بودن، به سرعت ترقی کرد و عده ی کثیری از گرسنگی جان سپردند.
#لاکهارت با استناد به منابع متعدد می نویسد:
«حتی توانگران نیز نمی توانستند گوشت گوسفند بخرند. دِر چند دکانی هم که باز بود، فقط گوشت اسب و خر به قیمت گزاف فروخته می شد. مردم سگ و گربه را وحشیانه دنبال می کردند و آنها را با حرص و ولع می خوردند، و حتی از خوردن موش ابا نداشتند.»

#میرزامحمدخلیل نویسنده #مجمع_التواریخ می گوید:
«مردمی که جامه ابریشمی بر تن داشتند، مثل کرم ابریشم، به خوردن برگ درختان پرداختند.»

#مرتضی_راوندی،
جلد پنجم، ص ۴۳۱-۴۳۰

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
صفویه باور داشت که باید حکومت را به امام زمان تحویل دهد اما به محمود افغان تحویل داد.

آبان ماه مصادف بود با سقوط اصفهان و تسلیم #سلطان_حسین_صفوی به #محمودافغان و فروپاشی سلسله صفوی.
عبرتهای شگفت انگیزی در این فروپاشی وجود دارد.

شاهان صفوی که با شعار تشیع و ناسیونالیزم ایرانی بقدرت رسیدند سرانجام تجملگرایی، نابخردی و تبعیض در حق اهل سنت، پایانشان را رقم زد. در ستم #گرگين_خان حاکم دست نشانده صفوی به مردم سنی #قندهار نوشته اند که:
«گرگين خان، مانند گرگ خونخوار كه بر گلّۀ گوسفند اوفتد، بر اهل آن حدود افتاده و ايشان را از هم مى‌دريد و از ظلم و بيداد وى، آه و نالۀ افاغنۀ بيچاره بر فلك آبنوسى میرسيد...»
آنان به شاه شكايتها برده، التماسها کردند که ما نیز انسانیم و رعیت شماییم، چرا اینهمه ستم روا میدارید؟...
اما گوش شنوایی نبود، حتی یکی از بزرگان خود را برای تظلم و دادخواهی به اصفهان فرستادند، اما حتی نگذاشتند به حضور شاه رسد و او را تازیانه زده، به خواری راندند!.
هنگامیکه کارد بر استخوان افغانان رسید بر گرگين خان شوریده، او را کشتند.
(روضة الصفا، ...ص ۴۳۲).

محمود افغان با لشگر پابرهنه، شهرهای ایران را یکی یکی فتح کرده و در ۱۷۷۲ م از طريق كرمان و يزد به نزديكی اصفهان رسید. اینجا، دو قشون محمود افغانی و قزلباش صفوی رودرروی هم برای آخرین جنگ صف آرایی کردند، وضعیت دو قشون از هر حیث عبرت انگیز بود:
در یک طرف، افغانان ستمدیده با لباسهای چرکین، پاره پاره و اسبان لاغر بود.
و در طرفی دیگر، قشون صفوی با لباسهای فاخر و اسبان فربه و زین و لگام زرین، شكم‌هاى بزرگِ به ناز و نعمت پرورده و خروار خروار پيه آویزان از شكم‌هايشان، که طرفِ مقابل را تحقیر کرده می گفتند مشتى رجّاله افغان كون برهنه!
(تاریخ منتظم ناصری..ج2ص۱۰۶۳)
تعداد نفرات لشکر صفویان دو برابر افغانان بود، اما سرنوشت این جنگ از پیش مشخص بود چون افاغنه، چیزی برای از دست دادن نداشتند جز زندگی تبعیض آلودشان را. اما گروه دوم همه چیز برای از دست دادن، داشتند...!

محمود افغان پیروز شده به محاصره اصفهان پرداخت، شاه بی خبر و ابله ایران، همچنان اسیر تملقات درباریانش بود که مدام می گفتند:
«جهان‌ پناها، هيچ تشويش مفرما و دغدغه به خاطر خطير مبارك، راه مده. كه دولت خدادادۀ تو، مخلد مى‌باشد»
و پنج هزار زنان حرمسرا به دورش حلقه زده مشغول پختن نذری و شلّه ‌زردى بودند تا دشمنان را منهزم کنند!
و منجّمين می گفتند: «ستارۀ اصفاهان، مشتريست...»
و علما عرض مى‌نمودند كه: «عريضه بنويسيد به خدمت امام غايب(ع) و...در آب روان اندازيد تا آن جناب، امداد و اعانت نماید»(رستم التواریخ...ص ۱۴۰)

اما در چند قدمی بیرون از قصرش، در اثر محاصره افغانها، مردم از گرسنگی به خوردن سگ، گربه و کودکان همدیگر روی آورده و حتی نعش مردگان...
(تاريخ ايران، ملكم...ج ۱ص ۲۰۹)

👈این سلسله ی بشدت تقدیرگرا، یقین داشتند که #نائب_امام_زمان هستند و حکومت را تنها به او تحویل خواهند داد، حتی به دربار شاه طهماسب، دو اسب سفید با زین و یراقِ کامل آماده کرده بودند تا پس از ظهور امام، یکی را او و دیگری را شاه صفوی سوار گردد و حتی شاه، خواهرش(مهین بانو) را شوهر نداده و مجرد گذاشته بود به عنوان نامزد امام غایب(ع)...!(سه سفرنامه رابی بنیامین تطیلی...ص۲۱۷ )

کوچکترین شکی نداشتند که حکومت را سرانجام به صاحب اصلی اش امام زمان(ع) تحویل خواهند داد، اما سرانجام، اینچنین خفت بار و رقت انگیز، تحویل محمود افغان می دادند...!

👈تحویل تاج شاهی قدرتِ ۲۳۰ ساله صفوی به محمود افغان یکی از عبرت انگیزترین صحنه های تاریخ ایران است:
شاه سلطان حسین صفوی برای تسلیم خود، با جمعى از اصفهان خارج شد و به جانب اردوى افغان حرکت کرد، نزديك چادرها که رسيد، به بهانه اينكه محمود در خواب است، مدتى آنجا نگاهش داشتند و تحقیرش کردند!
چون داخل شد، خطاب به محمود افغان گفت:
«اراده خداوند عالم نيست كه من بيش از اين پادشاه باشم وقتش رسیده كه تو بر تخت نشینی. سپس با دست خود، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر منديل وى نهاد».
آنوقت، مسن مردی ۶۱ ساله و فربه، پشت سر محمود ۲۱ ساله و لاغر راه افتاده تا او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کرده و کلیدهای کاخها را به او بسپارد!
و البته تحویل ثروت عظیم و ضبط حرمسرایش که بالغ بر چهارصد زن بود و محمود، به همراه همه اموال آنان را بین افسران قشون خود تقسیم نمود.

#علی_مرادی_مراغه_ای

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
کاسبان دین فروش در نخستین
حکومت شیعی جهان.

دعای اتصال دولت #شاه_سلطان_حسین صفوی به حکومت صاحب الزمان.
از سوی یک آخوند عصر صفوی.

حضرت ملک متعال و کریم ذی الجلال، زمان دولت قاهره خاقان فلک جناب گردون قباب سلطان البرّ و البحر و برهان النّهی و الامر، حامی بیضة الاسلام.
مروج مذهب ائمة الانام و علیهم السلام أبّده الله تعالی بالسعادات الأبدیه و أیّده بالتأییدات السرمدیة را به اوان خروج حضرت صاحب الزمان و امام الایّام صلوات الله علیه و علی آبائه الکرام متصل گردانیده.
اعادی رتبت دولت این نوشیروان عالی شان را مقهور و احبّای مرتبه اقبال این خدیو زمان و خداوند جهان را مظفّر و منصور ساخته.
سایه عاطفت رعایت گستری و فرمان روایی و رعیت پروری و کشورگشایی را بر مفارق کافّه بندگان مخلد و مستدام بداراد.
مصرع «وین دعا را ز همه خلق جهان آمین باد».
یا رب که مباد سایه اش کم
از فرق موالیان عالم
می دار همیشه کامرانش
با یک جهتان و دوستانش
این دولت و بخت جاودان باد
پیوسته به صاحب الزمان باد !!! 😜

پ.ن :🔻
...وچنانچه همگی آگاهید ممدوح بی کفایت این آخوند چاپلوس، مملکت رابجای #امام_زمان به #محمودافغان داد.😄

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
آبان مصادف بود با سقوط اصفهان و تسلیم #سلطان_حسین_صفوی به #محمودافغان و فروپاشی سلسله صفوی.
عبرتهای شگفت انگیزی در این فروپاشی وجود دارد...

♦️شاهان صفوی که با شعار تشیع و ناسیونالیزم ایرانی بقدرت رسیدند سرانجام تجملگرایی، نابخردی و تبعیض در حق اهل سنت، پایانشان را رقم زد. در ستم #گرگين_خان حاکم دست نشانده صفوی به مردم سنی #قندهار نوشته اند که:

👈«گرگين خان، مانند گرگ خونخوار كه بر گلّۀ گوسفند اوفتد، بر اهل آن حدود افتاده و ايشان را از هم مى‌دريد و از ظلم و بيداد وى، آه و نالۀ افاغنۀ بيچاره بر فلك آبنوسى می رسيد...»
آنان به شاه شكايتها برده، التماسها کردند که ما نیز انسانیم و رعیت شماییم، چرا اینهمه ستم روا می دارید؟...
اما گوش شنوایی نبود، حتی یکی از بزرگان خود را برای تظلم و دادخواهی به اصفهان فرستادند، اما حتی نگذاشتند به حضور شاه رسد و او را تازیانه زده، به خواری راندند!.
هنگامیکه کارد بر استخوان افغانان رسید بر گرگين خان شوریده، او را کشتند.
(روضة الصفا، ...ص ۴۳۲).

♦️محمود افغان با لشگر پابرهنه، شهرهای ایران را یکی یکی فتح کرده و در ۱۷۲۲ م از طريق كرمان و يزد به نزديكی اصفهان رسید. اینجا، دو قشون محمود افغانی و قزلباش صفوی رودرروی هم برای آخرین جنگ صف آرایی کردند، وضعیت دو قشون از هر حیث عبرت انگیز بود:
در یک طرف، افغانان ستمدیده با لباسهای چرکین، پاره پاره و اسبان لاغر بود.
و در طرفی دیگر، قشون صفوی با لباسهای فاخر و اسبان فربه و زین و لگام زرین، شكم‌هاى بزرگِ به ناز و نعمت پرورده و خروار خروار پيه آویزان از شكم‌هايشان، که طرفِ مقابل را تحقیر کرده می گفتند مشتى رجّاله افغان كون برهنه!
(تاریخ منتظم ناصری..ج۲ ص۱.۶۳)
تعداد نفرات لشکر صفویان دو برابر افغانان بود، اما سرنوشت این جنگ از پیش مشخص بود چون افاغنه، چیزی برای از دست دادن نداشتند جز زندگی تبعیض آلودشان را. اما گروه دوم همه چیز برای از دست دادن، داشتند...!

♦️محمود افغان پیروز شده به محاصره اصفهان پرداخت، شاه بی خبر و ابله ایران، همچنان اسیر تملقات درباریانش بود که مدام می گفتند:
«جهان‌ پناها، هيچ تشويش مفرما و دغدغه به خاطر خطير مبارك، راه مده. كه دولت خدادادۀ تو، مخلد مى‌باشد»
و پنج هزار زنان حرمسرا به دورش حلقه زده مشغول پختن نذری و شلّه ‌زردى بودند تا دشمنان را منهزم کنند!
و منجّمين می گفتند: «ستارۀ اصفاهان، مشتريست...»
و علما عرض مى‌نمودند كه: «عريضه بنويسيد به خدمت امام غايب(ع) و...در آب روان اندازيد تا آن جناب، امداد و اعانت نماید»(رستم التواریخ...ص ۱۴۰)
و شاه غرق در عیش و نوش، در مقابل هر چیزی فقط می گفت«یخشی دور» (خوب است)! چنانكه ظریفی سروده بود:

 آن ز دانش تهى ز غفلت پر    
شاه سلطان حسين‏ يخشى در

♦️اما در چند قدمی بیرون از قصرش، در اثر محاصره افغانها، مردم از گرسنگی به خوردن سگ، گربه و کودکان همدیگر روی آورده و حتی نعش مردگان...
(تاريخ ايران، ملكم...ج ۱ص ۲۰۹)
این سلسله ی بشدت تقدیرگرا، یقین داشتند که نائب امام زمان هستند و حکومت را تنها به او تحویل خواهند داد، حتی به دربار شاه طهماسب، دو اسب سفید با زین و یراقِ کامل آماده کرده بودند تا پس از ظهور امام، یکی را او و دیگری را شاه صفوی سوار گردد و حتی شاه، خواهرش(مهین بانو) را شوهر نداده و مجرد گذاشته بود به عنوان نامزد امام غایب(ع)...!(سه سفرنامه رابی بنیامین تطیلی...ص۲۱۷)
کوچکترین شکی نداشتند که حکومت را سرانجام به صاحب اصلی اش امام زمان(ع) تحویل خواهند داد، اما سرانجام، اینچنین خفت بار و رقت انگیز، تحویل محمود افغان می دادند...!

♦️تحویل تاج شاهی قدرتِ ۲۳۰ ساله صفوی به محمود افغان یکی از عبرت انگیزترین صحنه های تاریخ ایران است:
شاه سلطان حسین صفوی برای تسلیم خود، با جمعى از اصفهان خارج شد و به جانب اردوى افغان حرکت کرد، نزديك چادرها که رسيد، به بهانه اينكه محمود در خواب است، مدتى آنجا نگاهش داشتند و تحقیرش کردند!
چون داخل شد، خطاب به محمود افغان گفت:
«اراده خداوند عالم نيست كه من بيش از اين پادشاه باشم وقتش رسیده كه تو بر تخت نشینی. سپس با دست خود، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر منديل وى نهاد».
آنوقت، پیرمردی ۶۱ ساله و فربه، پشت سر محمود ۲۱ ساله و لاغر راه افتاده تا او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کرده و کلیدهای کاخها را به او بسپارد!
و البته تحویل ثروت عظیم و ضبط حرمسرایش که بالغ بر چهارصد زن بود و محمود، زنان را بین افسران قشون خود تقسیم نمود...!

#علی_مرادی_مراغه_ای

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
سقوط‌ اصفهان به روایت
#کروسینسکی


#سقوط_اصفهان کتابی است درباره حوادث منجر به یورش #محمودافغان به پایتخت حکومت صفوی.
این کتاب بر پایه گزارش‌های #تادوش‌کروسینسکی ،کشیش مسیحی لهستانی است که آن سالها در اصفهان حضور داشته و مشاهدات و تحلیل‌های خود را درباره یورش افغانان ثبت کرده است.
این کتاب، فقط یک روایت تاریخی ساده نیست بلکه به دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی که منجر به ضعف حکومت صفوی شد اشاره می‌کند از جمله ضعف شاه، رقابت‌های درونی دربار، فساد، وخامت اوضاع اقتصادی، فشارهای مذهبی ... به عبارت دیگر، سقوط حکومت صفوی، دلیلی نداشت جز ضعف و اشکالات درونی.

مرور این حوادث در کتاب، آنقدر تلخ است که خواننده چاره‌ای جز آه کشیدن بر این همه درد تاریخی ندارد.
👈نویسنده یورش افغانان را با حمله #اعراب و #مغولان مقایسه می‌کند، با این تفاوت که حمله افغانها یک حمله خارجی نبود، بلکه شورشی داخلی علیه حکومت مرکزی به حساب می‌آمد.
بخشهایی کوتاه از کتاب سقوط اصفهان:

‏اراده شاه بر آن تعلق گرفته بود که عمارت‌های او چیزی کم نداشته باشند اما اهمیتی نمی‌داد که سپاه فاقد همه چیز باشد.

در زمان شاه عباس مجازات اعمال خلاف بزرگان، اعدام و در مورد عامه مردم، جریمه‌ی مالی بود. زیرا جریمه مالی در مورد بزرگان به سبب توانگری آنان کارساز نیست، در حالی که مجازات اعدام نیز در مورد عامه مردم کارساز نمی‌تواند باشد.

فساد اداری و رشوه‌خواری از دربار سرچشمه می‌گرفت و در همه سطوح کشور جریان پیدا می‌کرد...داروغه‌ها به جای محاکمه دزدان، از آنان جریمه می‌گرفتند و اگر برخی از آنان قادر به پرداخت جریمه نبودند، شبانه آنان را آزاد می‌کردند تا از راه دزدی، جریمه پرداخت کنند!

‏کروسینسکی بر آن است که در کشورهایی که تاثیر دیانت و اخلاق بسیار اندک باشد، تنها ترس می‌تواند عامه مردم را در محدوده رعایت وظایف خود نگاه دارد. در آستانه یورش افغانان ترس نیز که یگانه عامل حفظ خانه‌ی از پای‌بست ویران نظام خودکامه بود،از میان رفت.

‏پیش از بر تخت نشستن شاه سلطان حسین نیز تباهی در رفتارهای ایرانیان راه یافته بود اما وخامت وضع اقتصادی، سقوط اخلاقی بی‌سابقه‌ای را بدنبال آورده بود...تنها ملاک تصدی شغل، پرداخت پول بود. همه امور دربار، دائرمدار اخاذی و رشوه‌خواری شد و رشوه جای صناعت و تجارت را گرفت.

کسی که با سکه ده شاهی می‌خوابید، اگر حاکم شهر، شب عوض می‌شد، فردا صبح صاحب تنها پنج شاهی بود.

‏کینه یا در بهترین حالت، نوعی وحشت نسبت به هرچیزی که به فرقه مخالف تعلق داشت، با شیر در جان کودکان وارد می‌شد.

👈‏اعلام مذهب رسمی که در آغاز و در دوره شکوفایی فرمانروایی صفویان در رویارویی با خلافت عثمانی، نقطه قوتی برای نظام حکومتی ایران به شمار می‌آمد، با چیره شدن ضعف بر ارکان قدرت به نقطه ضعفی جدی تبدیل شد.

وصیت میرویس افغان: ‏اگر ایرانیان بخواهند به شما حمله کنند، به هر قیمتی با آنان صلح کنید اما اگر جرات و توان حمله به شما را پیدا نکردند،خود شما به آنان حمله کنید.

‏محمود در دو سال نخست با بهره گرفتن از بی‌حرکتی دربار، سرزمین‌های هزاره‌نشین را که اهالی آن شیعی مذهب بودند تصرف کرد. اگرچه هزاره‌ها به حکومت مرکزی تمایل داشتند اما حکومت ایران روی خوشی به آنان نشان نداد و آنان به ناچار زیر فشار محمود افغان با او متحد شدند.

در زمان شاه سلطان حسین بر اثر سختگیری و تعصب شریعت‌مداران قشری، مدارای دینی که از زمان شاه عباس موجب شده بود تا معتقدان همه ادیان و مذاهب با صلح و آرامش کنار هم زندگی کنند از میان رفت و مومنان بسیاری از ادیان و مذاهب در تنگنای نخوت رقیبان خود گرفتار شدند.

در ولایاتی که مومنان مذاهبی غیر از تشیع سکونت داشتند، آن شهرها آسانتر به تصرف افغان‌ها در می‌آمد.
👈در #کرمان زرتشتیان چنان مورد آزار و اذیت متولیان شریعت رسمی بودند که ورود افغانان را همچون پیام رهایی‌بخش تلقی کردند و محمود افغان به آسانی شهر را به تصرف خود در آورد.

در هر شهر و روستا دودستگی حاکم بود و مردم آنها نمی‌توانستند در برابر دشمن مشترک متحد شوند.

‏کروسینسکی می‌نویسد: در شاه حسی، در بزرگان غیرتی، در مردم اعتمادی و در وزیران تدبیری باقی نمانده بود...بی‌نظمی چنان عمومیت داشت که گویی همه بخش‌های شاهنشاهی ایران در آستانه فروپاشی است.

#سیدجوادطباطبایی

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
«سقوط اصفهان» کتابی است درباره حوادث منجر به یورش #محمودافغان به پایتخت حکومت صفوی. این کتاب بر پایه گزارش‌های تادوش کروسینسکی، کشیش مسیحی لهستانی است که آن سالها در اصفهان حضور داشته و مشاهدات و تحلیل‌های خود را درباره یورش افغانان ثبت کرده است.

مرحوم سیدجواد طباطبایی از میان گزارش‌های دقیق این راهب لهستانی، بخش‌هایی را بازنویسی کرده و در کتاب سقوط اصفهان آورده است. این کتاب، فقط یک روایت تاریخی ساده نیست بلکه به دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی که منجر به ضعف حکومت صفوی شد، اشاره می‌کند از جمله ضعف شاه، رقابت‌های درونی دربار، فساد، وخامت اوضاع اقتصادی، فشارهای مذهبی... به عبارت دیگر، سقوط حکومت صفوی، دلیلی نداشت جز ضعف و اشکالات درونی.

مرور این حوادث در کتاب، آنقدر تلخ است که خواننده چاره‌ای جز آه کشیدن بر این همه درد تاریخی ندارد. نویسنده با استناد به پژوهشگران، یورش افغانان را با حمله اعراب و مغولان مقایسه می‌کند، با این تفاوت که حمله افغانها یک حمله خارجی نبود، بلکه شورشی داخلی علیه حکومت مرکزی به حساب می‌آمد. بخش‌هایی کوتاه از سقوط اصفهان:

اراده شاه بر آن تعلق گرفته بود که عمارت‌های او چیزی کم نداشته باشند، اما اهمیتی نمی‌داد که سپاه فاقد همه چیز باشد.

‏در زمان شاه عباس (برعکس دوره شاه سلطان حسین) مجازات اعمال خلاف بزرگان، اعدام و در مورد عامه مردم، جریمه‌ی مالی بود. زیرا جریمه مالی در مورد بزرگان به سبب توانگری آنان کارساز نیست، در حالی که مجازات اعدام نیز در مورد عامه مردم کارساز نمی‌تواند باشد.
#فساداداری و رشوه‌خواری از دربار سرچشمه می‌گرفت و در همه سطوح کشور جریان پیدا می‌کرد... ‏داروغه‌ها به جای محاکمه دزدان زندانی، از آنان جریمه می‌گرفتند و اگر برخی از آنان قادر به پرداخت جریمه نبودند، شبانه آنان را آزاد می‌کردند تا از راه دزدی، جریمه پرداخت کنند!

کروسینسکی بر آن است که در کشورهایی که تاثیر دیانت و اخلاق بسیار اندک باشد، تنها ترس می‌تواند عامه مردم را در محدوده رعایت وظایف خود نگاه دارد. در آستانه یورش افغانان، ترس نیز که یگانه عامل حفظ خانه‌ی از پایبست ویران نظام خودکامه بود، از میان رفته بود.
‏پیش از بر تخت نشستن شاه سلطان حسین نیز تباهی در رفتارهای ایرانیان راه یافته بود اما وخامت وضع اقتصادی، سقوط اخلاقی بی‌سابقه‌ای را به دنبال آورده بود... تنها ملاک تصدی شغل، پرداخت پول بود. همه امور دربار، دایرمدار اخاذی و رشوه‌خواری شد و رشوه جای صناعت و تجارت را گرفت.

‏کسی که با سکه ده شاهی می‌خوابید، اگر حاکم شهر، شب عوض می‌شد، فردا صبح صاحب تنها پنج شاهی بود.
کینه یا در بهترین حالت، نوعی وحشت نسبت به هرچیزی که به فرقه مخالف تعلق داشت، با شیر در جان کودکان وارد می‌شد.

اعلام مذهب رسمی که در آغاز و در دوره شکوفایی فرمانروایی صفویان در رویارویی با خلافت عثمانی، نقطه قوتی برای نظام حکومتی ایران به شمار می‌آمد، با چیره شدن ضعف بر ارکان آن به نقطه ضعفی جدی تبدیل شد.

وصیت میروِیس: ‏اگر ایرانیان بخواهند به شما حمله کنند، به هر قیمتی با آنان صلح کنید اما اگر جرأت و توان حمله به شما را پیدا نکردند، خود شما به آنان حمله کنید.

محمود در دو سال نخست با بهره گرفتن از بی‌حرکتی دربار، سرزمین‌های هزاره‌نشین را که اهالی آن شیعی مذهب بودند تصرف کرد. اگرچه هزاره‌ها به حکومت مرکزی تمایل داشتند اما حکومت ایران روی خوشی به آنان نشان نداد و آنان به ناچار زیر فشار محمود افغان با او متحد شدند.

در زمان شاه سلطان حسین بر اثر سختگیری و تعصب #شریعتمداران_قشری، مدارای دینی که از زمان شاه عباس موجب شده بود تا معتقدان همه ادیان و مذاهب با صلح و آرامش کنار هم زندگی کنند از میان رفت و مومنان بسیاری از ادیان و مذاهب در تنگنای نخوت رقیبان خود گرفتار شدند.

در ولایاتی که مؤمنان مذاهبی غیر از تشیع سکونت داشتند، آن شهرها آسان‌تر به تصرف افغانان در می‌آمد. در کرمان #زرتشتیان چنان مورد آزار و اذیت متولیان شریعت رسمی بودند که ورود افغانان را همچون پیام رهایی‌بخش تلقی کردند و محمود افغان به آسانی شهر را به تصرف خود در آورد.

بکارگیری ظرافت‌ها در امور سیاسی وضع مشابهی با استعمال دارو در قلمرو پزشکی دارد. یعنی همیشه این خطر وجود دارد که بیش از نیاز بکار گرفته شود. ایراد اینگونه شگردهای مبهم در این است که نخست امتیازی واقعی و مطمئن به دشمن قایل می‌شوند در حالی‌که نتیجه‌ای که خود انتظار آن را دارند همیشه نامطمئن و خیالی است.
در هر شهر و روستایی دودستگی حاکم بود و مردم آنها نمی‌توانستند در برابر دشمن مشترک متحد شوند.

کروسینسکی می‌نویسد: در شاه حسی، در بزرگان غیرتی، در مردم اعتمادی، و در وزیران تدبیری باقی نمانده بود... بی‌نظمی چنان عمومیت داشت که گویی همه بخش‌های شاهنشاهی ایران در آستانه فروپاشی است.

#امیرسرایانی

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
#لشکردعا ... 😂

#نادرشاه_افشار در اولین اقدام پس از تاج‌گذاری دستور داد تا جیره هفتاد هزار طلبه را که از دولت مقرری می گرفتند، قطع شود. بزرگان طلاب نزد نادر رفتند. نادر پرسید کار شما در این مملکت چیست؟ گفتند #لشکردعا هستیم. هنگامی که سپاه شما به جنگ می رود ما با دعا پیروزی‌شان را تضمین می کنیم، چرا باید سلطان نان ما را قطع نماید؟
نادر فریاد زد وقتی لشكر #محمودافغان ایران را گرفت، یکصد هزار طلاب علوم چرا جواب آنها را ندادند؟
پاسخی از کسی شنیده نشد، نادر دستور داد آنان را به زمین‌های زراعتی فرستادند و به کشاورزی واداشتند.

📚 تاريخ اجتماعى ايران
#مرتضی_راوندی

t.center/tarikhdartarazoo 🏛