#پاکدستی: جنازه من را بهطور امانت دفن کنید تا همسرم بتواند بعدها آن را به نجف اشرف برده در کنار پدر و برادرم دفن کند. تقاضا دارم از آنجا که با وجود ۵۰ سال بیشتر خدمات ملی و مملکتی که اوقاتم مستغرق آن بود، اندوخته مالی برای معیشت مرفه عیال خود بعد از مرگ باز نگذاشتهام در صورت امکان سعی فرمایند مددی مالی مستمر از خزانه مملکت شاید بهعنوان مستمری برای عیال من که عمری با وطنپرستی ایرانی از من و مساعی من پشتیبانی کرده و جز من کسی را ندارد برقرار کنند.
من شخصا به ایرانیت سربلند و شرافتمند هستم و از اینکه نَسبم به عرب [پیامبر] میرسد افتخار دارم و اگر مرا عرب بخوانند دلگیر نمیشوم. از اینکه زبانم ترکی بوده و از ولایت ترکیزبانم نیز کمال خرسندی و عزّت نفس دارم و اگر مرا ترک بگویند (نه به قصد طعن و بیبهرهبودن از ایرانیت) آن را بر خود توهینی نمیپندارم... لکن البته هیچ چیزی پیش من عزیزتر از ایران نیست و من خود را ششدانگ و صددرصد ایرانی میدانم، به همان اندازه که کاوه و فریدون یا کورش و داریوش ایرانی بودند، و راضی نیستم یک در هزار هم از ایرانیت خود را با چیز دیگری ولو شریف باشد مبادله کنم و وِردِ زبان من آن است که "چو ایران مباشد تن من مباد."
البته ما میخواستیم فرنگیمآب بشویم ولی هیچوقت نمیخواستیم فرنگی بشویم و اگر چنانکه اشاره فرمودهاید، من مردم را در بیستوهفت سال قبل به اخذ «تمدن فرنگی» از ظاهر و باطن و جسمانی و روحانی تشویق کردهام هیچوقت قصدِ اینگونه تقلید مجنونانه و سفیهانه تجملی نبوده. بلکه قصد از تمدن ظاهری فرنگ پاکیزگی لباس و مسکن و امورِ صحّی و تمیزی معابر و آب توی لوله، و آداب پسندیده ظاهری و ترکِ فحشِ قبیح در معابر... و تقلید به آمدنِ سَرِ وقت و اجتناب از پرحرفی بیمعنی و بیقیمتی وقت... بوده. و مراد از تمدّن روحانی میل به علوم و مطالعه و بنای دارالعلومها و طبعِ کتاب و اصلاحِ حالِ زنان و احتراز از تعدّد زوجات و طلاقِ بیجهت... و پاکی زبان و قلم و احترام و درستکاری و دفع فساد و رشوه و مَداخلِ و باز هزاران... امور معنوی و حقوقی و اخلاقی و آدابی دیگر بوده که تعداد آنها هم ده صفحه دیگر میشود.من بدون یک ثانیه تردید ترجیح میدهم که وکلای مجلس قبای قدَکَ و لباس گشادِ هفتاد سال قبل را بپوشند و ریش داشته باشند ولی اگر جلسه ساعت سهونیم اعلام میشود ساعت پنج نیایند، و ششونیم رئیس به تالار جلسه نرود که نیمساعت دیگر برای حصول اکثریت منتظر شود، و بیست دقیقه پس از حصول اکثریت باز جمعی برای سیگار و چایی و صحبت بیرون بروند و باز جلسه از اکثریت بیفتد. [اینها را ترجیح میدهم] به اینکه همه ریش و سبیل را بتراشند و یقه آهاری تازه زده، شیک و شنگول بر کل آداب اجتماعی پسندیده فرنگی پشت پا بزنند... بدبختانه ما نه تمدّن ظاهری فرنگستان را گرفتیم نه تمدن معنوی آن را. از تمدّن ظاهری جز قمار و لباسِ میمونصفت و خودآرایی با وسائل وارده از خارجه، و از تمدّن باطنی آنها نیز هیچ چیز نیاموختیم جز آنکه اِنکارِ ادیان را بدون ایمان به یک اصل و یک عقیده معنوی دیگر، فرنگیمآبان ما آموختند. در این باب سخن آنقدر زیاد است که در پنجاه صفحه هم نگنجد.