نسل اول کارگران ایران (سالهای ۱۲۸۵ - ۱۳۲۰)
🔻#کار_کودکان در مزارع، کارگاهها، دکانها و باربری امری طبیعی و رایج و در افكار عمومی نیز از مشروعیت برخوردار بود. کارگران خردسال آسیبپذیرترین و بیحقوقترین بخش نیروی کار بودند. دستمزد ناچیزی میگرفتند. قدرت دفاع از خود و جرأت اعتراض کردن نداشتند. به همین جهت برای کارفرمایان «بیدردسر» بودند.
#پاولویچ و ایرانسكی مینویسند:«از اطفال در زیر زمینهای مرطوب و تاریك تحت شرایط بهداشتی فوقالعاده مدهشی در زمستان روزانه ٩ و در تابستان ١٠ ساعت کار میکشند. مزد روزانه اینان در حدود ۴ شاهی و ناهار نیز به عهده خودشان است. غالبا" صاحبان کارخانهها پدران اطفال را متهم میکنند که در تغذیه اطفالشان سهلانگاری نموده و بدین ترتیب نمیتوانند از آنان کار لازم را بكشند.
از جمله کارگاههای که در آنها کودکان تحت استثمار وحشیانه قرار داشتند، قالیبافیهای کرمان بود. در اینجا بچههای شش ساله تحت شرایط طاقتفرسایی به کار گرفته میشدند. این وضع شامل کودکان و
زنان در قالیبافیهای سراسر کشور نیزمیشد.
#سلطانزاده حق داشت، هنگامی که نوشت: «استثمار در کارگاههای قالیبافی که کارفرمایان به معنای واقعی کلمه عرق
زنان و کودکان را در میآورند، وحشتناك است... این استثمار بیرحمانه تنها منحصر به کرمان نبود بلكه در خراسان، کاشان، آذربایجان، سلطانآباد (اراك)، فارس و همهجا و هرجا که قالیبافی دایر است چنین استثماری وجود دارد. خوراك معمولی آنان (
زنان و کودکان قالیباف) فقط نان و آب است و اگر گرانی یا قحطی شروع شود، مرگ و میر در میان آنان به سرعت برقآسا افزایش مییابد. چنین است نحوهی تولید آن قالیهای نفیس و زیبایی که در ایران و خارجه زینتبخش بهترین کاخ ها و سالنهای بورژواهاست.»
🔻#یوسف_افتخاری صحنههای دلگدازی را از حمل تفالههای نفت توسط
زنان و تحقير آنان از جانب انگليسیهای «متمدن» توصيف ميکند:
«استفاده
#زنان_کارگر از تفاله نفت منظرهی اسفانگيزی داشت.
زنان کارگر پيتهای نفت را با آن مايهی سياه که معروف به تفالهی نفت بود پر کرده و روی سر گذاشته برای پختن نان و سير کردن بچههای صغير و لخت و گرسنهی خود به طرف اتاقهای بوريایی روانه میشدند. پوشاک آنها عبارت از يك پيراهن بلند و پاره پاره بود که قسمت کمی از بدن را مستور میکرد. مايهی سياهی که روی سر گذاشته بودند در اثر حرکت به صورت آنها ريخته تمام اعضای بدنشان را آلوده میکرد. انگليسیها با زنهای شيکپوش خود جلوی
زنان ستمديده و صاحب اصلی ثروت و نفت را گرفته از مناظر رقتبار آنها عكسبرداری میکردند. عكسهایی که انگليسیها از
زنان و کارگران بر میداشتند منظرهی رقتانگيزی داشت. عكس اسكلتهای نفتآلود و متحرک، هر بيننده را متأثر و متألم ميکرد. متأسفانه اين مناظر آلمآور اسباب تفريح و سرگرمی و خندهی
زنان و مردان انگيسیهای مأمور حوزه نفتی خوزستان شده بود. در موقع عكسبرداری خنده و تفريح و مسخرهی انگليسیها در نظر
زنان و مردان
کارگر به مراتب زشتتر و مسخرهی انگليسیها در نظر
زنان و مردان
کارگر به مراتب زشتتر و بدتر و ناگوارتر از برهنهگی و گرسنهگی و بدبختیهای ديگر بود.»
🔻#شكراله_مانی،
کارگر پارچهباف و منشی «شورای مرکزی اتحاديههای کارگری ايران» که قبلا" خود کارفرما و دارای «سه دستگاه پارچهبافی» بوده، از جمله افرادی است که میتواند وضع ناگوار کارگران آن زمان را به تصوير بكشد. او مینويسد:
«با آنکه خودم از کارگران هنرمند و در صنعت نساجی از استادان درجه اول به شمار میآمدم، در چنگ کسانی اسير شدم که کمترين اطلاعی از فن بافندهگی نداشتند. کوتاه سخن، بيش از دو سال زير دست اين مردان نالايق خودپسند جان کندم. اکثر شبها بینان و گاهی سد جوعی داشتم. ساير کارگران پارچهباف تهران هم حالشان بهتر از من نبود، بلكه زندگانی بعضی از آنها خيلی سختتر از من میگذشت. تمام کارگران پارچهباف تهران که قريب یک هزار نفر بودند، مانند گدايان زندگی میکردند. هيچیک دارای زن يا خانه و لوازم زندگی نبودند. مسكن آنها منحصر به گوشهی کارخانهها يعنی طويلههای مخروبه و شترخانههای گوشه کاروانسراها بود.»
✍ برگرفته از کتاب: «شوق یک خیز بلند»
https://t.me/tajrobeneveshtan/2883