تجربه نوشتن

#ادبیات_جهان
Канал
Образование
Искусство и дизайн
Книги
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала تجربه نوشتن
@tajrobeneveshtanПродвигать
930
подписчиков
1,26 тыс.
фото
324
видео
1,29 тыс.
ссылок
درست، فصیح و زیبا نوشتن، هنر است. هنری که با تمرین، دقت و توجه، بهتر می‌شود. نوشتن، راهی برای آموختن.
حسن مرتضوی(مترجم کتاب)

اهمیت این کتاب فقط این نیست که در رثای خواهرانی نوشته شده است که به پاس قتل فجیع‌شان در یک رژیم دیکتاتوری نابکار همچون رژیم «تروخیو»، سالروز قتل‌شان #۲۵_نوامبر به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان در جهان ثبت شد. این جای خود. اما داستان اهمیت دیگری دارد. مقاومت «خواهران میرابال»از جنس مقاومت مردم عادی شهر و روستا در یک حکومت خونریز و وحشی بود. کشمکشی هر روزه. بر سر هر چیز. اعتراضی یکسره و مداوم به کارکردهایی که هنجارین می‌شوند.
از نظم مردسالارانه در خانواده و دانشگاه و محل کار گرفته تا مناسبات روزمره‌ی سیاسی و غیرسیاسی. آنان افرادی عادی بودند که مثل همه ما زندگی می‌کردند‌‌‏، مثل همه ما می‌ترسیدند،‏ مثل همه ما رنج می‌بردند و شادی می‌کردند، عاشق می‌شدند، شکست می‌خوردند‏ و به یک کلام رفتار روزمره‌شان همان بود که همه‌ی ما در کلیت خود داریم. هیچ چیز تابناکی که آنان را برجسته کند در زندگی آن‌ها به چشم نمی‌خورد. فقط یک چیز بود که آنان را متمایز می‌کرد:دفاع از زندگی انسانی در مقابل تباهی، در هر شرایطی حتی وقتی که تباهی سکه رایج زندگی باشد.
#ادبیات_جهان
#خولیا_آلوارز
#در_زمانه_پروانه‌ها
🥀🥀🥀
#ادبیات_جهان

📘 رُمان «پول و زندگی» - اثر: «امیل زولا»

اکبر معصوم بیگی مترجم رُمان «پول و زندگی» در یکی از گفتگوهایش در باره‌ی آشنایی امیل زولا با آثار مارکس و سوسیالیسم گفته است:

«سوسیالیسم در فرانسه همیشه زیر سایه امثال سن‌سیمون بود و تا وقتی سن‌سیمون و پرودون بودند، مارکس جایی در فرانسه نداشت. با وجود این زولا نویسنده خاصی بود که برای هر اثرش به تحقیقات زیادی می‌پرداخت. زولا با افکار مارکس آشنا بود و کم‌و‌بیش آثار مارکس به دستش رسیده و خوانده بود. اما برای نوشتن «پول» آثار مارکس را بازخوانی کامل کرد. «پول» نشان می‌دهد که زولا بسیار خوب مارکس را می‌شناخته، طوری که در یکی از شخصیت‌های داستان به نام «سیژیسمن»، کسی را می‌بینیم که پیرو مارکس است و طرحی از آینده دارد و می‌گوید ما می‌خواهیم کار مزدی و پول را از بین ببریم.

در یکی از دیالوگ‌های سیژیسمن، عینا بخشی از نظرات مارکس را می‌بینیم، او یک‌جا می‌گوید: «هیچ‌چیز جز کار معیار ارزش نخواهد بود. دستمزد طبعا برخواهد افتاد؛ چون در نظام سرمایه‌داری کنونی، دستمزدها هرگز معادل درست‌و‌دقیق کار نیستند، بلکه دست‌بالا لقمه بخورونمیری است که کارگر را روزانه سرپا نگه می‌دارد…» در این دیالوگ، هم نظریه ارزش مارکس و تفاوت مزد و ارزش نیروی‌کار وجود دارد و هم اشاره‌ای به منشاء‌سود و کار اجتماعی لازم و کار اضافی در شیوه تولید سرمایه‌داری شده است.

دقیقا همین‌طور است. زولا برای نوشتن این رُمان مثل هر اثر دیگرش تحقیق و مطالعه زیادی کرد. او مثل «بالزاک» با مسایل مالی چندان آشنا نبود و مجبور بود درباره این مساله هم تحقیقاتی انجام دهد و از نزدیک در جریان امور قرار بگیرد. زولا از تحقیقاتش یادداشت‌هایی برمی‌داشت و ضمنا چنان که گفتم برای نوشتن «پول» آثار مارکس را بازخوانی کرد. آشنایی زولا با آثار مارکس پیش از نوشتن این رُمان وجود داشت، چنانچه در «ژرمینال» هم به رابطه کار و سرمایه پرداخته است. اما در رمان «پول» هم به سرمایه‌داری از وجه بورس‌بازی می‌پردازد و هم به نحوه مبارزه با آن - که شاید شخصیت مرکزی ‌این مبارزه همین سیژیسمن باشد.»
#امیل_زولا (۱۸۴۰ - ۱۹۰۲)
#پول_و_زندگی
#ژرمینال

https://t.me/tajrobeneveshtan/2743
#ادبیات_جهان

📕امیل زولا و رُمان ضدسرمایه

امیل زولا سلسله رمانی بیست جلدی با عنوان «روگن- ماکار» دارد که در سال ۱۸۹۳ پس از بیست‌و‌پنج سال کار‌کردن آن را به پایان رساند. «پول و زندگی» هجدهمین رمان این مجموعه و از کتاب‌های مهم آن است. زولا در این اثر به توصیف محافل سفته‌بازان، سوداگران و بورس‌بازان پاریس پرداخته است. قهرمان داستان، آریستید ساکار، سوداگر و بنده پول است و همه‌ چیز برایش در پول خلاصه می‌شود. ساکار ورشکسته است و در این شرایط در پی تأسیس بانکی است که بعدتر انیورسال نام می‌گیرد و قرار است پشتوانه مالی برای استثمار گسترده خاورمیانه فراهم کند.

اکبر معصوم‌بیگی که این رُمان را به فارسی ترجمه کرده در بخشی از مقدمه‌اش با اشاره به این موضوع نوشته: «محور اصلی نگاه زولا در این اثر نقش ویرانگر، هول‌آور و بیگانه‌کننده پول در روابط انسانی در سرمایه‌داری معاصر است. بسیاری کسان از دژوآی دربانِ روزنامه گرفته تا ژانتروی ادیب و استاد پیشین دانشگاه و نجیب‌زادگانی مانند اعضای خاندان مفخم بوویلیه، بارونس ساندورف، مارکی دوبوئن و نیز مقاماتی مانند اوره وکیل مجلس به تبی یگانه گرفتار می‌آیند: تب پول و کسب سود بیشتر. ساکار از این تب و جنون همگانی سود می‌جوید، زمینه را برای ارضای جاه‌طلبی‌های خود هموار می‌بیند و به همه آنان اطمینان می‌دهد که میل به ثروت‌اندوزی و کسب سود یگانه انگیزه راستین ادامه زندگی است.»

ساکار در آغاز در پیشبرد ایده‌اش برای تأسیس بانک با موفقیت‌هایی روبه‌رو می‌شود؛ اما پس از مدتی مسائلی پیش می‌آید که روند ماجرا را به گونه‌ای دیگر پیش می‌برد.امیل زولا این رمان را به واسطه ضرورت دورانش و در مواجهه با نظام سرمایه‌داری نوشت و در روایت رمانش با نگاهی تیزبینانه به مسائل معاصر عصرش پرداخت.

زولا در این رُمان که ماجراهای آن در جهان پرآشوب بورس پاریس می‌گذرد، بیش از هر چیز به نقش پول در جهان سرمایه‌داری و سلطه آن بر روابط و مناسبات انسانی توجه کرده است. او برای نوشتن «پول و زندگی» آثاری از مارکس را بازخوانی کرده بود و در روایت اثرش برخی از نظرات مارکس مثل نظریه ارزش و نظریه ازخودبیگانگی دیده می‌شوند. زولا به میانجی تصویر‌کردن بورس پاریس در قرن نوزدهم، نگاهی به آینده سرمایه‌داری هم داشته و از این نظر این رمان هنوز هم امروزی به نظر می‌رسد. او با نشان‌دادن روابط پولی و مالی در نظام سرمایه‌داری تجسمی عینی به پول بخشیده و نشان داده که پول چطور بر سرنوشت انسان‌ها حاکم می‌شود و «زندگی برده‌وار» پدید می‌آورد. در بخشی از رمان، زولا توصیفی درخشان از ساختمان بورس به دست داده و در آنجا آدم‌ها را به شکل حیوان‌هایی انسان‌نما به تصویر کشیده که انگار مانند مورچه‌هایی بی‌اختیار در پله‌های ساختمان بورس در هم می‌لولند: «ساکار در‌واقع هرگز بورس را از چنین منظر غریبی، از چشم‌انداز هوایی، با چهار شیروانی شیب‌دار و رویینِ بام آن که گسترشی فوق‌العاده یافته بود و با جنگلی از لوله‌ها و تنبوشه‌ها سیخ‌سیخ شده بودند، ندیده بود. میل‌های برق‌گیر مانند نیزه‌های کوه‌پیکری که آسمان را تهدید کنند، راست برخاسته‌ بودند. و خود عمارت جز مکعبی از سنگ نبود که با ستون‌هایی در فواصل معین رگه‌دار شده بود، مکعبی برهنه و زشت با ته‌رنگ خاکستری چرکین که پرچمی ژنده و پاره بر بالای آن در اهتزاز بود؛ اما بیش از هر‌چیز دیگر پله‌ها و ستون‌بندها او را به تعجب انداخت: پله‌هایی پوشیده از مورچه‌های سیاه، ازدحامی از مورچه‌های در‌حال غلیان، همه نگران و بی‌تاب، در حالتی از جنبش و هیاهوی شگفت‌آور که از چنین ارتفاعی نمی‌شد از آن سر درآورد و احساسی از ترحم برمی‌انگیخت». ساکار با خود فکر می‌کند که این توده انسانی چقدر کوچک به نظر می‌رسند و انگار همه آنها را می‌توان به چنگی در مشت گرفت.

زولا با تشبیه توده انسان‌ها به مورچه، نشان می‌دهد آدم‌هایی که در ساختمان بورس در رفت‌و‌آمدند تحت سلطه نیرویی بیگانه با خود هستند. غالب آدم‌های رمان «پول و زندگی» از پولی که به دست می‌آورند، لذتی نمی‌برند و تنها کیفیت موجود در زندگی آنها افزایش کمی پول یا به‌ عبارتی انباشت سرمایه است. پول به‌جای آنکه آدم‌ها را به سمت خوشبختی ببرد، به چیزی بیگانه تبدیل شده که هر‌کجا که بخواهد آدم‌ها را با خود می‌برد. ساکار بر موج کسب سود بیشتر سوار است و سود بیشتر را تنها انگیزه حقیقی زندگی می‌داند. «پول و زندگی» را می‌توان مهم‌ترین رمان ضدسرمایه قرن نوزدهم دانست که در آن به روابط پولی و مالی پیچیده سرمایه مالی توجه شده است.
#امیل_زولا (۱۸۴۰ - ۱۹۰۲)
#پول_و_زندگی

https://t.me/tajrobeneveshtan/2726
#ادبیات_جهان

«ژرمینال»، یک داستان واقعی

ژرمنیال اثر امیل زولا،(بنیانگذار سبک ادبی ناتورالیسم)، داستان اعتراض و اعتصاب کارگران یک معدن در شمال فرانسه در سال‌های ۱۸۶۶ و۱۸۶۷ است.

رُمان از آنجا آغاز می‌شود که جوانی به نام «اتی‌ین لانتیه» پس از اخراج از یک کارگاه در شهر لیل، در شمال فرانسه بیکار شده و برای یافتن کار به منطقه معدن‌خیز مونسو در همان شمال فرانسه می‌رود. اما در بدو داستان پیرمردی ارابه‌ران به او می‌گوید: «این طرفا روزگار مردم سیاس. کارگرا رو دسته‌دسته مرخص می‌کنن. کارگاها یکی یکی بسته می‌شه. شاید هم امپراتور تقصیری نداشته باشه. اما آخه مگه بیکار بود بره آمریکا بجنگه؟ حالا دیگه یه تیکه نون خالیم گیر مردم نمی‌آد. چیزی نمونده که همه کاسه گدایی دست بگیرن و سر به صحرا بذارن.» اتی‌ین لانتیه در خانه یکی از کارگران به نام گیوم ماهو ساکن می‌شود و به یکی از دختران او به نام کاترین دل می‌بازد.
زمانی که به دنبال بحران اقتصادی، شرکت صاحب معدن تصمیم می‌گیرد دستمزد کارگران را کاهش دهد، لانتیه کارگران را به اعتصاب تشویق می‌کند. در جریان درگیری کارگران معترض با سربازان، گیوم ماهو کشته می‌شود...

در صفحه ۵۵۰ کتاب ژرمینال می‌خوانیم:

«کل معادن زغال سنگ مونسو ۱۰ هزار کارگر داشت که به مدت دو ماه و نیم به خاطر کاهش دستمزد اعتصاب کردند. ژاندارم‌های امپراتوری فرانسه با گلوله باران کردن کارگران‌ اعتصابی ۱۴ کشته و ۲۵ زخمی از آن‌ها را به زمین ریختند. به دلیل نداشتن پشتوانه مالی کافی، چون مدت کوتاهی از تاسیس «صندوق کارگری روز مبادا» گذشته بود و فقط ۳ هزار فرانک موجودی داشت و انترناسیونال اول نیز ۳ هزار فرانک به آن‌ها کمک نمود، اما این مقدار پول کافی برای اعتصابی طولانی و نفس‌گیر کافی نبود. در چنین شرایطی کارگران‌ در فقر مطلق به سر می‌بردند، حتا نان خشک در منزل نداشتند. غم نان و با وجود دو ماه و نیم اعتصاب و تلفات جانی بسیار، شکست را پذیرفته و بدون جلوگیری از کاهش دستمزد، روز دوشنبه نصف کارگران‌ معدن وورو که ۷۰۰ کارگر داشت، شروع به کار و به عمق ۸۰۰ متری معدن رفتند.
اما قبل از شروع کار یکی از آنارشیست‌ها مخفیانه تراشه‌ی چوب‌هایی که در دیواره معدن چپانده شده بود، تا مانع از خروج آب و ریزش دیواره گردد، طوری دست‌کاری کرده بود که سه چهار ساعت بعد معدن «وورو» ریزش نماید. در ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه دیواره معدن وورو شروع به ریزش کرد. کارگران‌ محبوس به غیر از ۲۰ نفر، بقیه نجات یافتند. و معدن در عرض یک روز به طور کامل منهدم گردید. اما کارگران‌:

بی‌شک شکست خورده بودند. خسارت مالی و جانی بسیار دیده بودند. اما پاریس تیرهایی را که در معدن «وورو» خالی شد از یاد نمی‌برد. خون امپراتوری نیز از این زخم همیشه باز جاری خواهد بود. اگر هم روزی بحران صنعتی پایان یابد و کارخانه‌ها یک یک باز شوند اعلان جنگ لغو نخواهد شد. صلح با سرمایه‌داران دیگر ممکن نخواهد بود. کارگران‌ زغال عرض وجود کرده بودند و با سرمایه درپیچیده و کارگران‌ سراسر فرانسه را با فریاد عدالت‌خواهی خود تکان داده بودند. شکست آن‌ها خاطر هیچ‌کس را آسوده نکرده بود. پول‌دارهای مونسو در عین پیروزی بعد از اعتصاب در اضطرابی خاموش بودند و با بدگمانی واپس می‌نگریستند:

آیا پایان ناگزیر کارشان در اعماق همین سکوت عمیق نهفته نبود؟ آن‌ها پی می‌بردند به این‌که آتش انقلاب، دوباره و پیوسته، چه بسا همین فردا، با یک اعتصاب عمومی، با توافق همه‌ی کارگران‌، که این بار صندوق‌های تعاونی پرمایه‌ای می‌داشتند و می‌توانستند ماه‌ها، آسوده از گرسنه‌گی پایداری کنند افروخته شود. این بار جامعه‌ی ویران تنه‌ای بیش نخورده بود و آن‌ها صدای تراق تراق بنیان لرزان آن را زیر قدم‌های خود شنیده بودند. احساس می‌کردند که تکان‌های دیگری بالا می‌آمد و پیوسته تکرار می‌شد تا این بنای کهنه و لرزان فرو ریزد و مثل معدن وورو بلعیده شود و به اعماق ورطه فرو رود.»
#امیل_زولا (۱۸۴۰ - ۱۹۰۲)
#ژرمینال

https://t.me/tajrobeneveshtan/2723
حسن مرتضوی (مترجم کتاب):

اهمیت این کتاب فقط این نیست که در رثای خواهرانی نوشته شده است که به پاس قتل فجیع‌شان در یک رژیم دیکتاتوری نابکار همچون رژیم «تروخیو»، سالروز قتل‌شان ۲۵ نوامبر به عنوان روز جهانی خشونت علیه زنان در جهان ثبت شد. این جای خود. اما داستان اهمیت دیگری دارد. مقاومت «خواهران میرابال» از جنس مقاومت مردم عادی شهر و روستا در یک حکومت خونریز و وحشی بود. کشمکشی هر روزه. بر سر هر چیز. اعتراضی یکسره و مداوم به کارکردهایی که هنجارین می‌شوند.
از نظم مردسالارانه در خانواده و دانشگاه و محل کار گرفته تا مناسبات روزمره‌ی سیاسی و غیرسیاسی. آنان افرادی عادی بودند که مثل همه ما  زندگی می‌کردند‌‌‏، مثل همه ما می‌ترسیدند،‏ مثل همه ما رنج می‌بردند و شادی می‌کردند، عاشق می‌شدند، شکست می‌خوردند‏ و به یک کلام رفتار روزمره‌شان همان بود که همه‌ی ما در کلیت خود داریم. هیچ چیز تابناکی که آنان را برجسته کند در زندگی آنها به چشم نمی‌خورد. فقط یک چیز بود که آنان را متمایز می‌کرد: دفاع از زندگی انسانی در مقابل تباهی، در هر شرایطی حتی وقتی که تباهی سکه رایج زندگی باشد.
#ادبیات_جهان
#خولیا_آلوارز
#در_زمانه_پروانه‌ها
🥀🥀🥀