#من_او #فصل_اول #قسمت_پانزدهم💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎۴۳-على مجاب شد. سرش را تکانی داد. هیچ راه دیگری نداشت. دو قرص نان را روی هم گذاشت و کاسه را با دست دیگرش گرفت.از کوچه بیرون آمد و کنار مغازهی دریانی ایستاد
- آقا دریانی، بفرما
- هان. دستت درد نکنه. مرحبا. نذری قبول!
۔ نذر نیست.
- پس چی؟
- من چه می دونم؟ قورمه است برای زمستان.
- صبر می کردین آقات که از روس می اومد، -گوسفند می کشتین.حالا باید یک گوسفند دیگر جلو پای آقات بکشین.
٤٣-وَافَقَ عَلِيٌ عَلَى الشَّرْطِ، طَأْطَأَ رَأْسَهُ، لَمْ تَكُنْ لَهُ حِيلَةٌ أُخْرَى. وَضَعَ الشَّطِيرَتَيْنِ فَوْقَ بَعْضِهِمَا وَمَسْكِهُمَا بِيَدِهِ الْيُمْنَى، وَمَسَكَ بِيَدِهِ الْيُسْرَى الْقِدْرَ الْمُخَصَّصِ الدُّرْيَانِيُّ. وَبَعْدَ لَحَظَاتٍ وَصَلَ إِلَى دُكَّانِ دَرْيَانِي.
- تَفْضّلُ أَيُّهَا السَّيِّدُ، إِنَّهَا لَكَ.
- شُكْرًا لَكَ، أَرْجُو مِنْ اللَّهِ أَنْ يَتَقَبَّلَ هَذَا النَّذْرُ مِنْكُمْ.
- لِیسَ نَذْرًا.
- مَاذَا إِذَا؟
- مِنْ أَيْنَ لِي أَنْ أَعْرِفَ؟ إِنَّهُ اللَّحْمُ الْمَفْرُومُ الْمَقْلِيُّ الَّذِي يَحْضُرُ مَطْلَعَ كُلِّ شِتَاءٍ.
- كَانَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَصْبِرُوا حَتَّى عَوْدَةِ وَالدَّكُمْ مِنْ رُوسْيَا، وَلَنْ تَكُونُوا عِنْدَهَا مُضْطَرِّينَ لِذِبْحِ خَرُوفٍ آخَرَ احْتِفَاءً بِوُصُولِهِ سَالِمًا.
✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼٤٤-علی کمی فکر کرد. گفت:
- راست میگین. برای ما که بد شد. برای گوسفندها همین طور. اما برای شما که بد نشد؟
- ناقلا! بد هم نمی گی. حالا آقات کی میآد؟
- همان که گفتم، وقت گل نی۔
- ناقلا برای این می گم که اعتبار تو و هم شیرهات داره تمام میشه. پولی که آقات برای هم شیره گذاشته بود، دیروز تمام شد!
- همه اش؟! چه جوری؟
- چه جوری نداره. همشیره دیروز همه ی همهی دخترهای مدرسه ی ایران را لیسک داد!
- همهشان را؟! بی جا کرد. مفَتّن ولخرج!
٤٤- فَكّرَ عَلِيٌّ وَقَالَ:
- كَلَامُكَ صَحِيحٌ، لَقَدْ سَارَتْ الْأُمُورُ بِضَرَرِ الْخَرَفَانِ وَلَا بِمَصْلَحَتِنَا، وَلَكِنْ كَيْفَ هُوَ الْأَمْرُ بِالنِّسْبَةِ لَكُمْ؟
- أَيُّهَا الْمُشَاكِسُ، كَلَامُكَ مَفْهُومٌ، وَلَكِنْ قُلْ لِي مَتَى يَعُودُ الْوَالِدُ؟
-كَمَا قُلْتُ لَكَ سَابِقًا حِينَمَا يَزْهَرُ الْخَيْزَرَانِ!
- أَيُّهَا اللَّعِينُ لَقَدْ سَأَلْتُكَ لِأَنَّ رَصِيدَكَ الْمَالِيَّ وَرَصِيدَ أُخْتِكَ شَارِفًا عَلَى الِانْتِهَاءِ، أَيْ إِنَّ الْمَبَالِغَ الَّتِي خَصَّصَهَا وَالدَكُ لَكُمَا وَأَعْطَانِي إِيَّاهَا مُقَابِلَ مَا تَطْلُبُونَ مِنْ أَشْيَاءَ تَكَادُ تَنْفُذُ.خُصُوصًا وَأَنْ أُخْتَكَ وُزِّعّتْ مُصَاصَّاتٍ مِنَ الْحَلْوَى عَلَى جَمِيعِ زَمِيلَاتِهَا فِي الْمَدْرَسَةِ.
- عَلَى جَمِيعِهِنَّ؟ هَذَا مِنْهَا تَبْذِيرٌ وَغَبَاءٌ.
✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼✍🏼٤٥-
- به اش نگیها؛ با من دعوا میکنه. اصلا به من چه؟ تازه من هم بهاش گفتم که این همه زیادند! اما گفت تو پولش را پیش پیش از آقاگرفته ای. من هم چی بگم؟ها؟
علی باخودش زمزمه کرد:
- لیسک! توی کوچه با دخترها لیسک سق بزنه چیزی نیست، اما اگر کاسه را به شما بده، من بی غیرت میشوم؟! آشی برایش بپزم که روش یک وجب روغن باشه! دریانی خندید.
علی با او خداحافظی کرد و از خیابان رد شد.
٤٥-- أَرْجُو أَنْ لَا تُخْبِرَهَا بِأَنِّي حَدَّثْتُكَ فِي هَذَا الْخُصُوصِ، لِأَنَّهَا سَتُخَاصِمُنِي وَتَخْلُقُ لِي الْمَشَاكِلَ. مَعَ أَنَّنِي حَذَّرْتُهَا مِنْ أَنَّ فِعْلَهَا تَبْذِيرٌ وَلَكِنَّهَا رَدَّتْ بِأَنَّ هَذَا لَيْسَ مِنْ شَأْنِي، لِكَوْنِي اسْتَلَمْتُ الْمَبْلَغَ سَلَفًا مِنْ وَالدِكُمْ، وَهِيَ مُحِقَّةٌ فِي ذَلِكَ،فَأَنَا مُجَرَّدُ بَائِعٍ وَلَا شَأْنَ لِي بِتَصَرُّفَاتِ الْآخَرِينَ.
- تَجِدُ شِرَاءَ مُصَاصَّاتٍ تَلْعَقُهَا فِي الشَّارِعِ مَعَ زَمِيلَاتِهَا أَمْرًا طَبِيعِيًّا، وَتُعْتَبَرُ إِيصَالُ قِدْرِ اللَّحْمِ أَمْرًا مَشِيئًا يَتَنَافَى مَعَ الْغَيْرَةِ!! سَوْفَ أَنْصَبُ لَهَا فَخًّا لَنْ تَخْرُجَ مِنْهُ سَالِمَةُ.ضَحِكَ دَرْيَانِي وَوَاصَلَ عَلِي مَسِيرَهُ بَعْدَ أَنْ وَدَّعَهُ.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀ادامه دارد...
#أناه #الفصل_الاول https://t.center/taaribedastani